مقایسۀ کوه و انسان
گویند حضرت موسی از سوی قوم خویش راهی کوه شد و با خداوند به مکالمه پرداخت و گفت که مردمان میخواهند خدایشان را ببینند؛ گفت هرگز نبینند؛ اصرار کرد، انکار دید؛ عاقبت خدایش فرمود، ای موسی این کوه با این صلابت را ملاحظه نما که اگر اندک تجلّی به آن نمایم متلاشی شود و نابود گردد، آدمیان چگونه توانند تجلّی مرا تحمّل نمایند؟
قرنها گذشت، تجلّی خداوند حاصل شد و “لن ترانی” به “انظر ترانی” بدل گشت؛ امّا اسفا که آدمیان این تجلّی را در نیافتند و از آن بهره نگرفتند. مرکز میثاقش فرمود:
هوالابهی ای منیر پرتو نور ظهور چون بر قلّۀ طور زد، سنگ خارا متلاشی شد و صخرۀ صمّا متفانی. جمال قدم و اسم اعظم، روحی لأحبّائه الفداء، در هر دم به صد هزار انوار اشراق فرمود و تجلّی آشکار نمود؛ چه سنگ سختی بودیم که ابداً متأثّر نشدیم، بلکه صخرۀ جُلمُودِ وجود باقی و برقرار؛ و به زبان و بنان اظهار تبتّل و تضرّع و ابتهال مینماییم. هیهات ثمّ هیهات. اگر به گفتار تمام میشد، کار آسان بود. کلمات مکنون فارسی را تلاوت فرمایید. به وضوح بیان میفرماید.
پس، تو ای منیر چون این اسیر مباش. به حقیقت وجود مجاز را محو کن و جز جمال مبارک هر چه هستی محو کن تا از آن فیوضات و تجلّیات نصیب مفروض را ببرید و بهکلّی فانی در او گردی. همیشه در دل مذکور بوده و هستی و البهاء علیک و علی کلّ ثابتٍ علی المیثاق و متصامٍ علی النّعاق فی یوم الطّلاق. ع ع[1]
آنقدر فضلش عمیم بود که فرمود هر نفسی میتواند به نظری، به توجّهی حق را مشاهده نماید؛ تجلّی صورت گرفت. فرمود وقتی به او ناظری او به تمام وجه به تو ناظر است؛ فرمود به اقبال به حضرتش میتوانی به اصل “انظر ترانی” نائل گردی؛ پس باشد که صخرۀ جُلمود نباشیم و با نگاهی دیگر به کلمات مکنونۀ فارسی، راه وفا پوییم و دور از جفا گردیم.
[1] مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج88، ص234
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد