مترجم-translate

صفحات

۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

بی خط فاصله


بی خط فاصله

mahvash_sabet.png
شعراز خانم مهوش ثابت






بی خط فاصله رو به روی هم زانو به زانو
چشم در چشم
فارغ از آنچه هست و بود
خیره در آن آب
آینه های آب آلود
در جستجوی آن روشنترین نقطه در جهان
آن درخشش جاویدان
آنجا که خورشید تاج مرصعی است بر تارک عروس جهان
روی کوه عشق
مفتون کوه عشق
مسحور عطر شمعدانی های سرخ وچمنهای سبز
و آن حروف مفرده گرداگرد ما با رنگهای بی رمق مات
بی اتصال
که هر چه بودند جمله نبودند
واژه هم نبودند
و ما آن واژه ی دو حرفی پر معنا
مسحور عطر شمعدانی های سرخ و چمنهای سبز
بی خط فاصله
زانو به زانو
چشم در چشم
ما نمی دانستیم و با سکوتمان همهمه را بر هم می زدیم
ما نمی دانستیم وانعکاس آن روشنترین نقطه در جهان
در آن آیینه های روشن آب آلود
و خاموشی را بر هم می زدیم
ما نمی دانستیم و در آن برزخ بلا لبخند می زدیم
لبخند می زدیم به زنانی با پاهای سیاه متورم
ودیوانگانی با چشمهای سرد
و بیمارانی با رنگهای زرد
وکسانی که نه زن بودند نه مرد
وپیر زنانی دست در آغوش مرگ
و گرسنگان منجمد با موهای تراشیده
و چهره های خراشیده
و کسانی با دندانهای فرو ریخته
و جوانانی با زخمهای زرد آماسیده
و افکاری پوسیده
با بوی رعشه آور گندیدگی
و صداهای زنگ زده
وزنانی بی گناه با نگا ههای ملتمس
با دستهایی به شکل شاخه های عشقه
جویای عشق
ما در آن برزخ بلا عطر عشق پاشیدیم
و از قداست انسان گفتیم
و آن حروف مفرده ما را ستودند
چندی در خفا
و آنگاه بر ملا
وقتی آن زن مهربان برای نخستین بارکتابی را ورق زد
و حروف را در اتصال ساده ی معنا نظاره کرد
و چشمش درخشید و زیبا شد
و خنده هايش زيبا شد
و واژگانش زیبا شد
ما نمی دانستیم
و آن نفوس موهومه
بی درک عشق
بی درک ما
بی درک اجتماع
روی به تفریق و تفرقه
ما را از قاموس وا ژگان بر داشتند
اما دیگر
همه پیوند حروف را
در اتصال ساده ی معنا دیده بودند
وبرخی کتاب را ورق زدند
بی خط فاصله
روبه روی هم
زانو به زانو
چشم در چشم

22/11/1389
ادامه مطلب

هرانا؛ بازداشت نهاله شهیدی، شهروند بهایی در بم


خبرگزاری هرانا - یک شهروند بهایی اهل کرمان به نام "نهاله شهیدی" هفتهٔ گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نهاله شهیدی در روز شنبه ۱۴ اسفند ماه هنگامیکه در یکی از روستاهای اطراف شهرستان بم مشغول تدریس و سوادآموزی به کودکان روستای مزبور بوده، بازداشت شده است.

وی در روز یکشنبه ۱۵ اسفند ماه طی یک تماس کوتاه تلفنی به خانوادهٔ خود اطلاع داده که در دادسرای بم حضور دارد.
از محل نگهداری این شهروند بهایی اطلاعی در دست نیست.
این در حالیست که پیشتر نیز خبرگزاری هرانا از بازداشت مشابه "سحر بیرام آبادی" دیگر شهروند بهایی ساکن کرمان خبر داده بود.
شایان ذکر است که صبح امروز دادستان عمومی و انقلاب شهرستان بم از بازداشت تعدادی از شهروندان بهایی در بم، کرمان و تهران خبر داد و مدعی شد که ایشان به ترویج و گسترش بهاییت در پوشش کارهای آموزشی فرهنگی در تعدادی از مهد کودک‌های بم، کرمان و تهران مشغول بوده‌اند.
ادامه مطلب

هرانا؛ چهار تن از شهروندان بهایی ساکن سمنان بازداشت شدند



خبرگزاری هرانا - چهار شهروند بهایی ساکن سمنان به نام‌های "زهره تبیانیان"، "الهام متعارفی"، "ترانه احسانی" و "پویا تبیانیان" توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شدند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، خبرگزاری حقوق بشر ایران، ساعت ۷ صبح امروز، شنبه، ماموران ادارهٔ اطلاعات سمنان به منزل خانم زهره نیک آیین (تبیانیان)، الهام روزبهی (متعارفی)، ترانه احسانی و پویا تبیانیان از بهاییان شهر سمنان رفته و بعد از نشان دادن یک برگ کپی دستور تفتیش، که برابر اصل هم نبوده به منزل ایشان وارد شدند.
ماموران امنیتی علاوه بر تفتیش منزل و ضبط برخی وسایل شخصی، بدون بیان علت، اقدام به بازداشت هر چهار شهروند مذکور نمودند.

گفتنی ست که از محل انتقال این شهروندان بهایی اطلاعی در دست نیست.
ادامه مطلب

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

بازداشت شهروندان بهائی در کرمان 21 اسفند


این خبر امروز واصل شد

aghay saman ostevar va khanom nahale shahidi k bazdashtan. emrozam khanomha : shomis norani va solmaz hgasemi vase bazjoyi k hanoz azashon bikhabarim.aghay mastori ham bazdasht va ba vasighe azad shodan .hamegi az kerman hastan
ادامه مطلب

مسجونی که مأذون در مراسم خاک سپاری همسرش نشد


مسجونی که مأذون در مراسم خاک سپاری همسرش نشد
**این گزارش رسمی جامعه بهائی به زبان فارسی نیست*
ژنو، 11 مارس 2011 (سرویس خبری عالم بهائی) – جامعۀ بین‌المللی بهائی این رویداد را که یکی از هفت مدیر بهائی در بند اجازه نیافت در مراسم خاک‌سپاری همسرش حضور یابد “سخت ظالمانه” توصیف کرد.
خانم اشرف خانجانی 81 ساله، که قریب 50 سال پیش با جناب جمال‌الدّین خانجانی ازداج کرد، دیروز صبح در منزل خانوادگی‌اش در طهران درگذشت.  ماهها بود که سلامت جسمانی او زائل شده و در بستر بیماری به سر می‌برد.
جناب خانجانی، 77 ساله، اینک، همراه با شش بهائی دیگری که همه عضو گروه موقّت ملّی رسیدگی به نیازهای جامعۀ بهائی ایران بودند، دورۀ ده سالۀ محبوسیت خود در زندان مخوف گوهردشت را می‌گذراند.
دیان علائی، نمایندۀ جامعۀ بین‌المللی بهائی در دفتر سازمان ملل متّحد در ژنو، اظهار داشت، “این رویداد سخت ظالمانه است.  دریغ داشتن مردی بی‌گناه از فرصتی که در هنگام درگذشت همسر فداکارش در کنار او باشد و سپس اجازه ندادن به او که در مراسم خاک‌سپاری‌اش حضور یابد، عمق نامردمی را که مقامات ایرانی در آن فرو افتاده‌اند نشان می‌دهد.”
او گفت، “عدالت و شفقت اسلامی در هیچ جا دیده نمی‌شود.”
معلوم گردید که مراسم تشییع جنازۀ خانم خانجانی، که اوائل صبح امروز در طهران برگزار گردید، بین هشت تا ده هزار سوگوار را از جمیع طبقات جامعه به خود جلب کرد.  مأموران وزارت اطّلاعات نیز، طبق گزارش‌های واصله، در مراسم حضور یافته و از تشریفات فیلم‌برداری کردند.
خانم خانجانی عمر خود را وقف تربیت چهار فرزندش و نیز مراقبت از کسانی نمود که والدین آنها قادر به تأمین غذا و لباس آنها نبودند.
خانم علائی گفت، “او گاهی اوقات در زمان واحد از 40 تا 50 کودک، بدون توجّه به پیشینۀ مذهبی آنها، مراقبت می‌کرد.  او مهربان و سخی، و نور امیدی بود که خود را وقف وحدت خانواده در مقابل تضییقات و آزارهای سخت مذهبی نموده بود.”
جناب خانجانی، قبل از انقلاب 1979 ایران، کارخانه‌داری موفّق بود.  کارخانۀ آجرسازی او – اوّلین نوع خودکار در ایران – قبل از آن که ملزم به تعطیلی و ترک آن به علّت تضییقات و فشارهای وارده به جامعۀ بهائی شود، چندصد کارمند و کارگر داشت.  بعدها دولت این کارخانه را مصادره کرد.
اوایل دهۀ 1980، جناب خانجانی به عضویت محفل روحانی ملّی بهائیان ایران در آمد؛ گروهی که در سال 1984 شاهد اعدام چهار تن از اعضایش بود؛ این محفل طولی نکشید که منحل شد.
بعداً، جناب خانجانی موفّق به تأسیس مزرعه‌ای مکانیزه شد.  امّا مقامات دولتی ادارۀ مزرعه را برای او دشوار ساختند.  محدودیت‌هایی که برای فرزندان و منسوبینش ایجاد کردند، امتناع از اعطاء وام، تعطیل کردن تسهیلات و تجهیزات آنها، محدود کردن معاملات تجاری و ممنوعیت سفر به خارج از کشور از آن جمله است.
آقای خانجانی حدّاقل سه مرتبه قبل از بازداشت در ماه می 2008، دستگیر شده به زندان افتاد.  خانم علائی گفت، “زندگی در سه سال گذشته، از زمان آخرین مرتبه دستگیری‌اش، برای همسر و خانواده‌اش بسیار دشوار شده است.  بعد از انتقال جناب خانجانی به گوهردشت در ماه آگست گذشته، سفر صد کیلومتری به این محل و بازگشت از آن هر پانزده روز یک مرتبه برای زنان خانواده بار سنگین دیگری بود که باید تحمّل می‌کردند.”
فشار دیگری که بر این خانواده وارد آمد آن بود که منسوبین درجه یک جناب خانجانی و همسر ایشان هدف حملات دولت ایران قرار گرفتند و تعدادی از آنها طعم بازداشت و محبوسیت را چشیدند.
خانم علائی گفت، “حدّاقل امروز، در این زمانی که بسیار دشوار و سخت است، جناب خانجانی و خانواده‌اش احساس آسودگی و دلگرمی نمایند که اندیشه‌ها و دعاهای دولتها، سازمانها و مردم با حسن نیت در سراسر جهان با آنها همراه است.”

ادامه مطلب

روحیه خانم

ادامه مطلب

بازداشت عرفان احسانی شهروند بهائی در سمنان


در سمنان امروز صبح 21 اسفند ماموران اطلاعات بمنزل اقای عرفان احسانی رفتند و ایشانرا دستیگیر کردند 


دوستان اگر اطلاعات بیشتری دارند تقاضا داریم که سریعا ارسال نمایند
ادامه مطلب

«بازداشت» و «تخریب» با چاشنی «ارتداد»

فرزان فرامرزی
روزنامه نگار و وبلاگ نویس
«بازداشت» و «تخریب» با چاشنی «ارتداد»
نگاهی به وضعیت اقلیت های مذهبی در هفته ای که گذشت

مطابق روال هفته ی گذشته، این هفته نیز قصد دارم تا با بررسی مسائل و مشکلاتی که برای اقلیت های مذهبی در ایران بوجود آمده، به نشان دادن وضعیت اقلیت های مذهبی در یک هفته گذشته بپردازم. در این گزارش ها که بصورت هفتگی تهیه می شود، سعی بر آن است که مهم ترین اخبار از نقض حقوق اقلیت های مذهبی، بر اساس اخبار و منابع معتبر، تقدیم شما خواننده ی عزیز شود؛ امید است که این گزارش ها گامی باشد در جهت اطلاع رسانی هرچه بهتر و بیشتر از وضعیت اقلیت های مذهبی در ایران.
در هفته ای که گذشت، وضعیت اقلیت های مذهبی نیز، شاهد تغییر و تحولاتی بود. عده ای بازداشت و عده ای نیز آزاد شدند. طی ۱۰ روز گذشته در شهر کرمان، سه شهروند بهایی به نام های سامان استوار، سحر بیرام آبادی و نهاله شهیدی دستگیر شدند.
در این هفته آقای سامان استوار و خانم سحر بیرام آبادی که در یکی از انجمهای خیریه کمک به کودکان آسیب دیده در شهر بم فعالیت می کرد، دستگیر و به شهرستان بم منتقل شد.1 همچنین در آستانه روز زن خانم نهاله شهیدی، شهروند بهائی و فعال در حوزه کودکان نیز در کرمان بازداشت شد.2 در رابطه با بازداشت خانم شهیدی، در تماسی که با برادر ایشان داشتم در مورد نحوه دستگیری و وضعیت فعلی ایشان سوال کردم. پاسخ ایشان به سوال های بنده چنین بود:
آنچه که من می دانم این است که شنبه در روستای اطراف بم که هرهفته برای تدریس به آنجا می رفته دستگیر شده. در آنجا فقط کارهای آموزشی غیرمذهبی انجام می دادند و حتی نهاله می گفت انگشتر اسم اعظم (نماد مذهبی بهائیان است که معمولا بصورت انگشتر و یا گردنبند استفاده می شود) را همراهم نمی برم که کسی سوال نکند و قضیه هیچ ربطی به مذهب نداشته باشد. دیروز ظاهرا از دادسرای بم با مامان تماس گرفته و گفته که حالش خوب است. خبر بیشتری از او نداریم.3
در اصفهان نیز، ماموران امینیتی سه شهروند بهائی را بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کردند.4 ثمن گلشنی، مینا احراری و پیمان پناه سه شهروند بهایی ای بودند که روز جمعه ۱۳ اسفند ماه ۸۹ دستگیر شدند. این سه شهروند بهائی در پی شرکت در یک جلسه مذهبی مربوط به آیین بهایی بازداشت شدند. پیشتر نیز آقای میثاق محمدعلی پور از شهروندان بهائی اصفهان بازداشت شده بودند که بعد از ۲۲ روز و با سپردن جواز کسب از زندان دستگرد اصفهان آزاد شدند5. آقای محمدعلی پور در روز ۲۵ بهمن ماه امسال توسط نیروهای امنیتی در اصفهان بازداشت و دلیل بازداشت وی از سوی مسئولین زندان دستگرد اصفهان به صورت لفظی «تبلیغ به نفع سازمان ها و گروه های مخالف جمهوری اسلامی» ذکر شده بود. آقای اشتیاق در روز ۱۷ اسفند ماه آزاد شدند. لازم به ذکر است، انیسا مطهر و فرهود اشتیاق دیگر شهروندان بهایی ساکن اصفهان هستند که پس از ۲۵ بهمن بازداشت شدند و همچنان در بازداشت به سر می برند.6
اما در قائم شهر، آقای سامان ثابتی كه در حال سپری كردن محكومیت ۶ ماهه خود در زندان این شهر بود صبح روز شنبه ۱۴ اسفند ماه پس از ۴ ماه و نیم با عفو مشروط آزاد شدند. همچنین آقای مسعود عطائیان دیگر زندانی بهائی این شهر از هشتم تا بیست و پنجم اسفند ماه به مرخصی استعلاجی آمد.
اما در ادامه فشار بر اقلیت های مذهبی، خبر احتمال تخریب مهم‌ترین زیارتگاه پیروان اهل حق7، آرامگاه بنیان گذار این آئین (سلطان اسحاق)، موجب شد که جمعی از پیروان آئین یاری «اهل حق» تصمیم به برگزاری تجمعی در روز جمعه بیستم اسفند ماه، برای دومین بار، جهت جلوگیری از تخریب این آرامگاه در محل این آرامگاه (در مسیر جاده پاوه به نودشه) بگیرند. شاهدان عینی و طرفدار این آئین معتقدند «مقامات حکومتی به بهانه بازسازی این مکان زیارتی قصد تخریب آنرا دارد.»
در هفته ی گذشته همچنین برادر یوسف ندرخانی، شهروند مسیحی محکوم به اعدام، در نامه‌یی خطاب به رییس دیوان عالی کشور، با استناد به قانون، خواستار تجدید نظر در حکم برادر خود شده است8. آقای ندرخانی، در تاریخ ۲۰ مهرماه ۱۳۸۸ بازداشت شد. فاطمه پسندیده، همسر او نیز پس از گذشت چند روز بازداشت و پس از چندی آزاد شد.
متاسفانه پس از چندی، حکم اعدام آقای ندرخانی، کشیش کلیسای ایران به اتهام «ارتداد» صادر شد که این حکم پس از گذشت مدت زمان نسبتا طولانی در نهایت در تاریخ ۱۱ آذر به وی ابلاغ شده است. برادر یوسف ندرخانی طی نگارش نامه‌ای خطاب به رییس شعبه ۲۷ دیوان عالی کشور، خواستار بازنگری در پرونده‌ی این زندانی محکوم به اعدام و لغو حکمی که برای وی در نظر گرفته‌اند، شده است.
مجازات اعدام به جرم تغییر دین در ایران یکی از مسائل بغرنج در حوزه حقوق بشر و حقوق اقلیت ها در رابطه با ایران است. اگر چه ایران در سال ۱۳۲۷ در جریان تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر جزء رأی دهندگان مثبت بوده است و طبق ماده ۱۸ این اعلامیه، هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره مند شود که این حق شامل آزادی تغییر دین یا اعتقاد نیز می باشد، اما جمهوری اسلامی، همواره نسبت به تغییر دین شهروندانش حساس بودن و با کسانی که اقدام به تغییر دین خود می کنند به شدت برخورد می کند. در واقع این ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر هیچگاه در ایران مورد قبول و احترامِ قانون گذاران و دولتمردان قرار نگرفته و می توانیم به جرات بگوییم که شاه کلید رفع نقض حقوق اقلیت های مذهبی در ایران، احترام و تکمین به این ماده می باشد.
اگرچه اهل سنت و همچنین هوادران آقای بروجردی9، روحانی منتقد دولت، مخالف تئوری ولایت فقیه، مخالف دخالت دین در سیاست و طرفدار جدایی دین از دولت و بازگشت به اصل دین سنتی، را نمی توان دقیقا در زمره اقلیت های مذهبی قرار داد، اما رفتار حکومت اسلامی ایران، با آنها، که اتفاقا هر دو دسته نیز مسلمان هستند، باعث می شود نسبت به تضییع حقوق آنان در جمهوری اسلامی حساس بود.
جمهوری اسلامی که داعیه دار ولی امری در جهان اسلام را دارد، همواره فشار و آزار بر اهل سنت را، به بهانه ی مبارزه با تروریسم و ضد انقلاب11، مبارزه با مواد مخدر و همچنین ترویج «وهابیت»12 توجیه می کند. فشار بر اهل سنت و روحانیون آنها طیف وسیعی را تشکیل می دهد که از تخریب مسجد13 تا ممنوع الخروج14 کردن برخی روحانیون آنها را شامل می شود.
در همین راستا، روز ۱۴اسفند ماه، تعدادی از علمای اهل سنت خراسان رضوی، در شهرستان‌های مشهد و تایباد بازداشت شدند10. سه تن از علمای اهل سنت این شهرستان به نام‌های مولوی «ادهم اختری»، مولوی «مظفر» و مولوی «شمس الله حیدری» روز شنبه ۱۴اسفند ماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده اند و تا کنون هیچ اطلاعی از وضعیت آنان در دست نیست. فشار بر روحانیون اهل سنت و مردم مناطق سنی نشین، نیز موضوعی است که همواره با اعتراض اهل سنت و همچنین مجامع حقوق بشری روبرو بوده است.
همچنین در هفته ی گذشته از سوی هواداران آیت الله بروجردی15، خبری منتشر شد منبی بر اعمال رفتارهای وحشیانه، غیر انسانی و تحقیر آمیز علیه ایشان توسط ماموران زندان. در این گزارش آمده است که: «...ماموران زندان طی اقدامی شتابزده، به محل نگهداری آقای بروجردی یورش برده و بعد از ضرب و شتم و توهین مکرر به این زندانی دگراندیش، دست و پای ایشان را بسته و با تیغ آلوده بدن وی را زخم نموده و ریش ایشان را با قساوت تمام تراشیده که باعث ایجاد زخمهای عمیقی بر صورت ایشان گردید...» جمهوری اسلامی، ایشان را بعنوان یک رهبر مذهبی قبول نداشته و آقای بروجردی را تحت تاثیر و مورد حمایت «رسانه های خارجی و ماهواره ها» و عامل «فریب خورده ضد انقلاب خارجی» می داند16. جمهوری اسلامی نشان داده که از این اتهامات را برای محکوم کردن تمام مخالفان خود اعم از سیاسی و عقیدتی استفاده می کند.
منابع:
1-http://edu-right.net/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87/724-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86.html
2- http://freedomofpen.blogspot.com/2011/03/blog-post_08.html
3- همان
4- http://www.rahana.org/archives/37100
5- http://edu-right.co.cc/%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%AC%D8%A7/%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D8%A8%D8%B4%D8%B1/720-misagh-mohamad-alipoor-released.html
6- همان
7- https://hra-news.org/1389-01-27-05-24-07/7316-1.html
8- http://www.rahana.org/archives/37357
9- http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%A8%D8%B1%D9%88%D8%AC%D8%B1%D8%AF%DB%8C
10- http://www.rahana.org/archives/37133
11- http://ghariban.net/index.php?option=com_content&view=article&id=1198%3A-11-&catid=32%3A2010-06-20-08-50-38&Itemid=1
12- http://ghariban.net/index.php?option=com_content&view=article&id=1229%3A2010-12-30-09-28-18&catid=33%3A2010-06-20-08-54-29&Itemid=1
13- http://www.radiofarda.com/content/f6_Iran_Letter_Suni_AhmadiNejad_Zabol/464740.html
14- http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6149309,00.html
15- http://hrdai.net/index.php?option=com_content&view=article&id=405:1389-12-14-10-12-58&catid=1:2010-07-21-10-18-57&Itemid=4
16- http://www.irdc.ir/news.asp?id=1922
 سایت نویسنده: http://www.freedomofpen.blogspot.com/
 ایمیل نویسنده: Antiwar.a@gmail.com

برگرفته از : گفتمان ایران
ادامه مطلب

احضار انیسا صفریان دانشجوی اخراجی به دادگاه ساری


احضار انیسا صفریان دانشجوی اخراجی به دادگاه ساری


انیسا صفریان ساکن بابلسر ، دانشجوی بهائی اخراجی دانشگاه علم و صنعت بهشهر"استان مازندران" که چندی پیش از بازداشتگاه وزارت اطلاعات ساری با قید وثیقه آزاد شده بود، در 14 اسفند ماه 89 برای شنیدن حکم نهایی به دادگاه شهرستان ساری احضار شد.
ادامه مطلب

چرا من بهايى نيستم. هادی خرسندی



چرا من بهايى نيستم. هادی خرسندی


چرا بهايى نيستم؟ چرا؟ اينکه واقعا چرا من بهايى نيستم سوال جالبى است. يا اينکه مثلا چرا اين سوال

اين طورى مطرح نشد که چرا من مثلا مسيحى هستم؟ يا چرا شيعه هستم؟ در اين صورت کارى که بايد

ميکردم بسيار ساده بود.يک سرى دليل و برهان که مثلا يهوه خداييست که بسيار مقتدر است يا خدا خود را در

قالب مسيح به زمين فرستاد تا رنج و درد بکشد و ما را از عذاب برهاند يا از پيوند دين و زندگى مى گفتم و

اسلام ناب محمدى و هزار ياى ديگر......... ولى اينکه واقعا چرا من بهايى نيستم سوال بسيار مهمى است.

اينکه چرا من بعداز اين همه سال رنج و زحمتى که براى شناخت حقيقت کشيدم بعد از اينکه اين همه

مصيبت و بدبختى ........... حال که مى خواهم بگويم چرا بهايى نيستم بايد از اين بگويم که چرا نمى خواهم

آدمى باشم که هدفش از زندگى مشخص است. از اينکه چرا نمى توانم قبول کنم که براى يک عمر به دنبال

تعالى جامعه انسانى باشم. از اينکه چرا نمى خواهم قبول کنم که تساوى بين تمام آدمها بايد وجود داشته

باشد. از اينکه چرا نبايد خودم را در مقام قضاوت قرار ندهم و بهشت مسيحى و يهودى و مسلمان و بى دين را

از هم سوا کنم. چرا نمى خواهم آينده را قبول کنم. چرا نمى خواهم قبول کنم که دنيا فرق کرده است. چرا

نمى خواهم به اين بينديشم که مى شود از ۳۰۰۰ يا ۲۰۰۰ يا حتى ۱۴۰۰ سال پيش کمى و قدرى به جلوتر

آمد. چرا بايد همچنان دشمنان قديمى را براى خود نگه دارم و دشمنان جديد نيز براى خود بتراشم. چرا قدرت

اين را ندارم که در دين خود قدرى تعمق کنم. چرا اجازه اين را ندارم که در دين ديگر مطالعه داشته باشم.

شايد دوست دارم که به آن بهشت وعده داده شده که فقط براى هم کيشان است و بالاترين بهشت هاست

برسم.بهشتى مملو از حوريان و پريان و نهرهاى جارى و تمام چيزهاى خوب ديگر. چيزهاى خوب اين دنيايى

ديگر. شايد دوست دارم در دينم تمام مقدسها را بالاتر از همه در ذهن داشته باشم و عنان اسب موعود را به

دست پيامبرى قديمى تر دهم. شايد بخواهم در کشورم در مسند قدرت باشم و بقيه متدين هاى اديان ديگر را

نجس و نحس بدانم و از اين طريق فخر بفروشم به بقيه. شايد در دلم شوق رسيدن به آن دنيايى است که

مومنان ديگر، همان ها که خدا را قبول دارند اما به زبان و پيامبر و دين ديگر ،همه در طبقات زيرين بهشت

نزديک در جهنم سکنى گزيده اند و من با تاجى بر سر بر آنها فرمانروايى مى کنم. شايد در ذهنم اين را مى

بينم که هم در اين دنيا و هم در آن دنيا به سر منزل مقصود رسيده ام. شايد از اينکه دين خود را آخرين دين و

پيامبر خود را آخرين پيامبر مى بينم به خودم ببالم و احساس سرور ،سربلندى،سرانجامى،بالاترى و سرورى بهم

دست دهد و دلم به حال آنهايى که ديگرند بسوزد. شايد از اين خوشحال باشم که جان و مال و زن و فرزند

دگران را هنوز هم بر خود حلال ببينم و در پى قتل آنان باشم. واقعا به چه مى انديشم. حسرت مى خورم از

اينکه بهايى نيستم ولى هنوز هم نيستم. حسرت مى خورم از اينکه در پى عدل و داد جهانى،با مهربانى،نيستم

ولى هنوز هم نيستم. حسرت مى خورم از اينکه مانند بهاييان با هم دينان خودم با همبستگى و با ديگر مسلکان

با مودت رفتار نمى کنم . حسرت مى خورم از اينکه نميتوانم مانند بهاييان به اصلاح جامعه بشرى فکر کنم و

آن را از خودم شروع کنم. حسرت مى خورم از اينکه نمى توانم خود را عضو جامعه اى بدانم که تلاشش يکى

شدن همه است. حسرت مى خورم از اينکه نمى توانم يا نمى خواهم که به يک چيز واحد ايمان داشته باشم و

برايم فرقى نداشته باشد که چه کسى اين چيز واحد را براى من معرفى کرده است. شايد بيشتر دوست دارم که

تنها باشم. شايد بيشتر دوست دارم که از خودم بيخود باشم. شايد بيشتر دوست دارم که نيانديشم به آنچه

هست و واقعيت است. شايد بيشتر دوست دارم که ريا کار باشم و دورو. شايد بيشتر دوست دارم که همچنان

دروغگو باشم ،دروغگويى به بزرگى دنيا. شايد بيشتر دوست دارم وقتى دلم از کسى گرفته است بياندازمش

گردن بقيه. شايد بيشتر دوست دارم همچنان دنبال تبصره اى در لابه لا و تو در توى دينم باشم که وسوسه و

گناه را درست نشان دهد. شايد از اين مى ترسم که ديگرنتوانم تقيه کنم. شايد از گزمه هاى شهر سياهى مى

ترسم. شايد از زندان و آوارگى مى ترسم. شايد از شکنجه و درد و رنج مى ترسم. شايد از عشق ورزيدن مى

ترسم. شايد از نگاه مردم مى ترسم. شايد از تهمت هاى ناروا مى ترسم. شايد از اتهام مى ترسم. شايد از اين

مى ترسم که خودم را در بند ببينم. شايد از بيست سال حبس دردناک مى ترسم. نمى دانم حس قشنگ

دوستى چيست. نمى دانم دنياى زيباى پاکى ها کجاست. نمى دانم آيا خدايى هست. نمى دانم خدايى اگر

هست به کدامين سو مى نگرد. نمى دانم آيا خدا فرقى مى گذارد بين آنکه فقط پى ضعيف است تا دشمن

بخواندش و آنکه در پى دشمن است تا دوست خطابش کند. نمى دانم آيا فرقى هست بين آنکه مى خواهد

جهان را با پاک کردن ناموافقانش از خود، اصلاح کند و آنکه در پى داشتن اخلاق راضيه مرضيه و اعمال

طيبه طاهره تا جهان را اصلاح کند. نمى دانم مى خواهم خدا را بپرستم يا بنده اش را. نمى دانم مى خواهم

خدا را بپرستم يا دنيايش را. نمى دانم مى خواهم خدا را بپرستم يا دينش را. نمى دانم مى خواهم خدا را

بپرستم يا مذهبش را. نمى دانم مى خواهم خدا را بپرستم يا حرف بنده اش را. نمى دانم مى خواهم خدا را

بپرستم يا کتابش را. نمى دانم کى خواهم خدا را بپرستم يا خانه اش را. نمى دانم مى خواهم خدا را بپرستم

يا پيامبرش را. نمى دانم مى خواهم خدا را بپرستم يا مخلوقش را. نمى دانم مى خواهم خدا را بپرستم يا

سياهى را. شايد در پى قدرتم فقط. شايد در پى احساس قدرتم فقط. شايد در پى بزرگ انگاشتن خودم از

ديگرانم فقط. شايد در پى دشمنم فقط. شايد از اينکه بقيه را(فرقى ندارد که باشد) زير پا خرد کنم لذت مى

برم. شايد از اينکه خوار شدن ظاهرى جماعتى را مى بينم لذت مى برم. شايد از اينکه دروغ مى گويم لذت

مى برم. شايد از اينکه تعصب دارم به دينى که احکامش را زير پا مى گذارم لذت مى برم. شايد از اينکه در جا

مى زنم لذت مى برم. شايد از اينکه هنوز به هزاران سال پيش مى گريم لذت مى برم. شايد از اينکه فقط

حسين را مظلوم ببينم لذت مى برم. شايد از اينکه به حساب عاشورا بر همه مى تازم لذت مى برم. شايد از

اينکه عقل خود را بسپارم به دست ديگرى لذت مى برم. شايد از اينکه نيمه ى ديگرم را خوار ذليل تر از خود

ببينم لذت مى برم. شايد از اينکه خودم را در محبس تقليد زندانى ببينم لذت مى برم. شايد از اينکه نان را به

نرخ روز بخورم لذت مى برم. شايد از خوردن مال مردم به حساب دين لذت مى برم. شايد از تجاوز به ناموس

ديگران به حساب مذهب لذت مى برم. شايد از دروغ بستن به ديگران به حساب اخلاق دينى لذت مى برم.

شايد از لگدمال کردن دهان ديگران به حساب ديندارى لذت مى برم. شايد از منافق و کافر خواندن ديگران به

حساب حرف مثلا بزرگترى لذت مى برم. شايد از حبس کسى که به خدا ايمان دارد به حساب حرف مرجع

لذت مى برم. انگار راضى شدم به فکر نکردن. انگار راضى شدم به نشنيدن. انگار راضى شدم به نديدن.

انگار راضى شدم به کشتن و غارت. انگار راضى شدم به تف کردن به صورت خودم. انگار راضى شدم به زير

پا گذاشتن تمام ارزش هاى انسانى. انگار راضى شدم به اينکه با خودم بگويم اين مشکل من نيست. شايد

فقط از اين دلم را خوش کرده ام که مى توانم جسد مرده هايم را جايى خاک کنم. شايد فقط از اين دلم را

خوش کرده ام که مى توانم بدون تقيه کردن بروم دانشگاه. شايد فقط از اين دلم را خوش کرده ام که مى توانم

بدون تقيه کارى بخور و نمير پيدا کنم. شايد فقط از اين دلم را خوش کرده ام که مى توانم بدون نگاه مردم يا

دروغ گفتن در اين مملکت زندگى کنم. شايد فقط از اين دلم را خوش کرده ام که مى توانم زير اين فشار

مزخرف زندگى کنم بدون اينکه نگران عقيده ام باشم. اگر فقط بهايى نباشم در مدرسه و دانشگاه هاى خوب

راه دارم و ديگر هيچ. اگر فقط بهايى نباشم مى توانم بگويم من بهايى نيستم و ديگر هيچ. اگر فقط بهايى

نباشم حق دارم دشمنم را لعن و نفرين کنم و بر او بتازم. اگر فقط بهايى نباشم حق دارم متنفر باشم از هر کسى

که خوشم نمى آيد. اگر فقط بهايى نباشم حق دارم دشمن داشته باشم. اگر فقط بهايى نباشم حق دارم در باره

همه داورى نابجا و قضاوت دروغ داشته باشم. اگر فقط بهايى نباشم حق زندگى را در اين مملکت مردم کور

بهم مى دهند. شايد باز هم بايد منتظر باشم تا موعودى بيايد و دنيا را وعده گاه سازد دنيايى که خودم وعده

اش را به هم زدم. شايد باز هم بايد منتظر باشم تا مصلحى بيايد و دنيا را اصلاح کند دنيايى که خودم خرابش

کردم. شايد باز هم بايد منتظر باشم تا قائمى بيايد و دنيا را دوباره همان کند که بود و خودم از ميانش بردم.

شايد باز هم بايد منتظر باشم تا دادگرى بيايد تا داد ظالم را از مظلوم بگيرد،مظلومى که خودم ظالمش بودم.

شايد باز هم بايد منتظر باشم تا فرجام خواهى بيايد و فرجام عمل زندانى و زندانبان را نشان دهد. شايد باز هم

بايد منتظر باشم تا...... باز هم بايد منتظر باشم تا چه شود؟ شايد تنها دليل انتظارم اين باشد که ببينم چه بر سر

آنها که منتظرند مى آيد.آيا آن عادل که بد ها را از زير تيغ مى گذراند چگونه مى انديشد؟ ظلم و ظالم را ديدم

که منتظرند تيغ آن عادل با آنهاست با بر آنها؟ دروغ و دروغگو را ديدم که منتظرند آيا تيغ آن عادل با آنهاست

يا بر آنها؟ سياه و سياهى را ديدم که منتظرند آيا تيغ آن عادل با آنهاست يا بر آنها؟ ناسزا و ناسزا گو، ربا و

رباخوار،دزدى و دزد،قتل و قاتل،زندان و زندانبان، آن عادل با آنهاست يا بر آنها؟ دوست دارم بگويم بس

است اما نمى توانم. قدرتش را ندارم. گزمه هاى سياهى همه جا هستند و نمى گذارند آب خوش از گلوى

بهايى و بهايى دوست و بهايى باور پايين برود. دنيا را تنگ مى کنند برايشان و نمى نگرند که مخلوق خدا را در

تنگنا قرار مى دهند ،فکر نمى کنند که دنياى ديگرى نيز هست و شايد(نه ،حتما) در آن دنيا در تنگنا قرار مى

گيرند. خسته شدم از اين سياهى ها و از اين دروغ ديدن ها. نمى توانم باور کنم کسى که دارد به کودکان عشق

مى ورزد جاسوس اسراييل است. نمى توانم باور کنم آنکه حاضر است از خانه گرم و نرمش برود به ده کوره

هاى دور براى خدمت به مردم ، دارد مخل امنيت ملى مى شود. نمى توانم باور کنم آنکه عشق از رفتار و

کردارش ميريزد در پى ترور و کشتار است. نمى توانم باور کنم بهايى خيانتکار است. نمى توانم باور کنم بهايى

ايرانى نيست. نمى توانم باور کنم بهايى انسان نيست. نمى توانم بهايى را باور نکنم. نمى توانم و نمى

خواهم

ادامه مطلب

طلوعی دیگر ؛ تاریخچه کوتاه دیانت بابی و بهائی قسمت 1

نامه جامعه بهائی به آیت الله صادق لاریجانی

 
ساخت سال 1388 نشریه اینترنتی ای بهاء.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده