مترجم-translate

صفحات

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

پسری که از مدرسه اخراج شد


پسری که از مدرسه اخراج شد
تاکنشان
در ادبیات انگلیس، نمایشنامه‎ای به رشتۀ تحریر در آمد که نام Winslow Boy داشت و شخصی به نام ترنس راتینگان آن را نوشت و بعدها به صورت فیلمی در آمد.  داستان فیلم آن است که کودکی را به اتّهامی دروغین از مدرسۀ نیروی دریایی اخراج کردند.  امّا، برادرش که اطمینان داشت او دست به دزدی نزده و این صرفاً کذب محض است، پدرش را، که بانکدار معروفی بود، قانع کرد که موضوع را به دادگاه بکشاند.  از آنجا که مدرسه به نیروی دریایی سلطنتی تعلّق داشت، باید از ملکه کسب اجازه میشد تا علیه مدرسه اقامۀ دعوی شود.  ملکه اجازه داد.  وکیلی زبردست دفاع از کودک را  به عهده گرفت.  چون اقامۀ دعوا علیه یک نهاد سلطنتی بود، موقعیت اجتماعی پدر کودک شدیداً به خطر افتاده رو به وخامت رفت؛ ازدواج قریب‎الوقوع خواهر کودک به همین علّت منتفی شد.  امّا این خانواده برای دفاع از بی‌گناهی فرزندشان از هیچ ایثاری خودداری نکردند.  امّا آنچه که وکیل این کودک در دادگاه اظهار داشت این بود که، “اگر این کودک بی‌گناه بدون علّت محکوم شود و ظلمی ناروا در حقّ او روا شود، در آینده بر سر او چه خواهد آمد و انسانی بی‌گناه در متن جامعه چه سرنوشتی خواهد یافت؟”
ممکن است بنده به علّت گذشت سالها، عین کلمات این وکیل را به خاطر نداشته باشم، امّا آنچه که در اینجا مطرح است آن که بر سر فرزندان این مرز و بوم، که محاط به انواع و اقسام فشارها و ناملایمات هستند چه خواهد آمد؟
امروز خبری به دستم رسید که در شهر ساری، دختر خانمی از دانش‌آموزان دبیرستانی، در کلاس درس دینی، با انواع اکاذیب و اتّهاماتی روبرو شد که معلّم مدرسه دربارۀ عقاید مذهبی او ابراز داشت.  این دخترخانم در کمال ادب از معلّم اجازه خواست که در جواب کلام او کلامی بر زبان براند و این اجازه به او داده شد.  دختر خانم مزبور گفته‌های معلّم را یکی بعد از دیگری به نحوی مستدلّ ردّ کرد.  البتّه این امر برای معلّم گران آمد و تحمّل نتوانست کرد.  موضوع را به مدیریت گزارش داد و روز بعد، سر جلسه امتحان، دخترخانم به دفتر احضار شد و به خانواده‌اش اطّلاع دادند که اخراج است و می‌‎توانند او را با پرونده‌اش ببرند.
در اینجا چند مطلب مطرح است که قابل توجّه انسان‌دوستان عالم می‌تواند باشد. قبل از آن بگویم که در انگلیس، ملکه اجازه داد که علیه نهاد وابسته به او اقامۀ دعوا شود، امّا آیا در مملکت ما چنین اجازه‌ای داده می‎شود؟  گمان نکنم.  امّا، سایر نکات:
اوّلاً، معلّم جدا از درس دینی، یعنی درسی که با روح و روان انسان سر و کار دارد، درسی که باید پایگاه روحانی مورد نیاز فرد را تقویت نماید، درسی که باید رابطه‌ای بین خدا و بنده‌اش ایجاد نماید، درسی که باید محبّت خداوند به بندگانش را بیان کرده دل و جان آنها را مشحون از حبّ حضرت رحمن کند، درسی که باید محبّت به کلّ بندگان خدا را، که محلّ تجلّی ذات الهی هستند، تقویت نماید، درسی که باید هدف از ظهور پیامبران را، که ایجاد وحدت بین جمیع خلق او است، تحقّق بخشد، آیا حق دارد که به سایر عقاید و مذاهب و مکاتب اهانت کند و قصد نماید که نفرت از آنها را در دل دیگران پدید آورد و ایجاد تفرقه و دشمنی نماید؟
ثانیاً، در کلاسی که تعدادی دانش‌آموز مسلمان نشسته‌اند و البتّه همگی مانند معلّم تعصّب ندارند و آزاداندیش هستند و جانب انصاف را رعایت می‌کنند و به هم‌کلاسی خود عشق می‌ورزند و روابط حسنۀ مودّت‌آمیز با او دارند، چه تفکّری خواهند داشت؟  آیا عین موضوع را حدّاقل برای والدین خود حکایت نخواهند کرد؟  آیا تعصّب کورکورانه و حمیّه بی‎اساس معلّم را برای آنها تشریح نخواهند کرد؟ آیا داستان اینگونه بی‌عدالتی‌ها ورد زبانها نخواهد شد؟  آیا حیثیت معلّم دینی و مدرسه‌ای که بدون هیچ علّت و دلیل منطقی دست به اخراج دانش‌آموزی که صرفاً از عقاید خود دفاع کرده خدشه‌دار نخواهد شد؟
ثالثاً، رعایت انصاف، که اعظم سجیّۀ انسانی است و البتّه کسی که انصاف نداشته باشد به جرأت می‎توان گفت که اصلاً انسان محسوب نمی‎شود، آیا حکم نمی‌کند که هر حمله‌ای دفاعی داشته باشد و هر تهمتی حقّ مدافعه‌ای و هر سؤالی را جوابی باشد و هر پرسشی را پاسخی؟  اگر معلّم، که باید مظهر آموزش علم باشد و علم باید منطبق با عقل انسانی باشد، می‌خواهد مطلبی را مطرح کند، آیا نباید مبتنی بر واقعیات مستند باشد و اگر نبود، معلّم آیا نباید سخن منطقی را بشنود و حدّاقلّ اینقدر به خود زحمت بدهد که تحقیق کند که آیا شنیده‌هایش درست بوده یا آنچه که اینک صاحب معتقدات مورد حملۀ او بیان می‎کند؟  اگر در ضمن تحقیقاتش متوجّه شد که حق با او بوده آیا نباید با ملایمت جواب دانش‌آموز را بدهد و اگر متوجّه شد که اشتباه کرده، آیا نباید آنقدر شهامت داشت باشد که به خطای خود اعتراف کند و رسم جوانمردی را به دانش‌آموزانش یاد بدهد؟
رابعاً، آیا این عمل ناصواب معلّم و بی‌انصافی مدیر مدرسه در اخراج جوان یا نوجوانی که صرفاً به دفاع از عقاید خود پرداخته، به دیانت اسلام نسبت داده نخواهد شد؟  مگر نه آن که خداوند در قرآن به حضرت رسول اکرم خطاب کرده می‎فرماید ما تو را “رحمةً للعالمین” فرستادیم، نه رحمةً للمسلمین؟  آیا این رحمت به عالمیان و تلاش برای جذب قلوب اهل جهان با اخراج دانش‌آموزی که در مقابل حملۀ ناصواب و نادرست معلّم از خودش و عقایدش دفاع کرده حاصل خواهد شد؟  آیا روشنفکران جهان نخواهند گفت که اگر اسلام این است، این دین را نخواستیم؟  آیا پیروان سایر ادیان به مقایسه نخواهند نشست که در ممالک اروپایی و امریکایی، که مسیحی هستند و از لحاظ سلسله ظهورات الهی، طبق معتقدات مسلمانان، یک درجه عقب‎تر از دیانت اسلام، با دانش‌آموزان، بدون توجّه به عقاید قلبی آنها، رفتار کرده افراد ساعی را تشویق و ترغیب به تشدید مساعی خود می‎نمایند و در کشوری اسلامی دست به اخراج دانش‌آموزان صرفاً به دلایل مذهبی می‌زنند؟
خامساً، آیا این معلّم و آن مدیر در نظر نمی‌گیرند که جوانی که تحت فشار ظلم و ستم ناروا قرار گرفته آینده‎اش چه خواهد شد و این فشار عظیم را چگونه به جای دیگر منتقل خواهد ساخت و اگر عقاید دینی‌اش و رابطه‌اش با خدایش او را منع نکند، آیا همین عمل را، آن زمان که توانایی‎اش را یافت، در مورد دیگری اجرا نخواهد کرد؟  آیا کسی که امکان ترقّیات فوق‌العاده را دارد تا برای کشورش، جامعه‌اش، و کلّ اهل عالم مفید باشد، با این عمل معلّم به چه فردی تبدیل خواهد شد؟
نکتۀ آخر را، که اگرچه جزو معتقدات راقم سطور است و شاید بسیاری از نفوس بدان معتقد نباشند، اینگونه بیان نمایم که این معلّم و آن مدیر گویا معترف به وجود پل صراطی هستند و قاضی اعظمی به نام خداوند که موی را از ماست بکشد و جواب هر ظلمی را شدیداً بدهد و از هیچ خطایی که نسبت به دیگران روا شده نگذرد.  حال، چه تصوّر نمایند؟  آیا به او نیز خواهند گفت که این دانش‌آموز تبلیغ کرده است؟  آیا خواهند گفت علیه امنیت ملّی اقدام کرده است؟  آیا خواهند گفت به تبلیغ علیه نظام دست زده است؟  آیا خواهند گفت به قرآن، اسلام، حضرت رسول و ائمّۀ اطهار اهانت کرده است؟  واقعاً آیا چه خواهند گفت؟  در این میان، آیا آیندۀ جاودانی خود را به خطر نینداخته‌اند؟  آیا خود را در ساحت حق خوار نکرده‌اند؟
امید است که قلب را که محلّ تجلّی خداوند است، خدایی که گوید “لایسعنی ارضی و لا سمائی و یسعنی قلب عبدی المؤمن”، به تعصّبات بیهوده نیالایند و دست از آزار جوانان و نوجوانان معصوم بردارند. دست حق به همراهتان.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد

طلوعی دیگر ؛ تاریخچه کوتاه دیانت بابی و بهائی قسمت 1

نامه جامعه بهائی به آیت الله صادق لاریجانی

 
ساخت سال 1388 نشریه اینترنتی ای بهاء.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده