مترجم-translate

صفحات

۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

هرانا؛ نامه سرگشاده همسر مهندس طره تقی زاده به ریاست قوه قضائیه

 

فرشته ای در بند ( 22 ماه حبس برای مهندس طرّه تقی زاده )
خبرگزاری هرانا - همسر مهندس طره تقی زاده، شهروند بهایی در نامه ای سرگشاده به رئیس قوه قضائیه از ظلمهایی که بر خانواده اش رفته است خظاب به وی منتشر کرده است.
متن این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است: نامه های سرگشاده  خطاب به ریاست محترم قوّه قضائیه ، آيت‌الله صادق آملی لاریجانی
احتراما به عرض می رساند که این جانب عنایت الله سنائی ،همسر زندانی (طرّه تقی زاده) ؛طبق اصل 34 قانـــــــون اساسی که " دادخواهی را حق مسلَم هر فرد ایــرانی" می داند ، پس از تظلم و دادخواهی در مراجع قضائی شهرستان ســــاری و عدم اخذ نتیجه از آن ، لازم می‌دانم موارد نقض قانون و عدم رعایت احکام اسلامی راکه سالهاست از جانب مامورین اطلاعات و بازجویان و نیز گاهأ بعضی از قـُضاتِ محترم بر بهائیانِ این سامان، اِعمال شده و می شود به عرض آن جناب و همه مسئولینِ حکومتی برسانم. به این امید که شاید شخصی از دیار مسلمانی ،عَلَم مسلمانی بلند نماید و درحق ما بهائیان،مسلمانی کند! شاید بگویید و بگویند که مسلمانی چیست و مسلمانان را درقبال غیر مسلمین وظیفه کدام است؟ بگذارید جواب این سوال را از مرجع معصوم مسلمین یعنی حضرت علی علیه السلام جویا شویم. آنجا که خطاب به محمد بن ابوبکر(حاکم مصر قبل از مالک اشتر) می فرماید : " الا اي محمد؛ ما پيروان صميم و ثابت قدم حضرت محمد بن عبد اللّه (ص) پيشواي محبوب اسلام و علمدار مساوات و آزادي بشريم . بنا بر اين سزاوار اينست که پيش از همه چيز اصول مقدّس مساوات را نصب العين قرار دهيم ." (1)
و نیز بهمین شخص تاکید می کنند که :
"ما مسلمانان ناگزيريم که بهر چه غير از آزادي و مساوات است پشت پا زنيم و همگان را با همه هم‌سر و هم‌وزن دانيم." (2)
البته مشهورتر از این بیان، نامه آن حضرت خطاب به مالک اَشتر است که در قسمتی از آن نامه می فرمایند :
" الا اي فرمانفرما ، فرمانبرانِ تو از دو صِنف بيرون نيستند ؛ يا مسلمانانند كه با تو يك كيش و يك دين دارند و يا پيروِ مذاهبِ بيگانه كه با تو همنوع و هم جنسند . . . اي بشر ، آنها هم بشرند . . . پس بايد با آن ديده در آنان بنگري كه توقّع داري خداوند در تو بنگرد ." (3)
شکی نیست که این توصیه ها ،کل نشأت گرفته از احکام و فرامینی است که خداوند در قرآن کریم نسبت به غیر مسلمین حتّی کفار غیر حَربی نازل فرموده اند ؛ آنجا که می فرمایند :
" لَايَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ "
" باز نمى دارد شما را خدا از كافرانى كه با شما در كار دين  كارزار نكرده اند و شما را از سراهاى خود بيرون نكردند از آنكه نيكى كنيد به ايشان و در دادگرى درآئيد با ايشان زيرا خدا دادگران را دوست مى دارد "      سوره ممتحنه ، آیه 8
2،1و3- نقل از کتاب سخنان علی (ع)  ترجمه جواد فاضل چاپ بیستم
همانطور که مستحضرید آیه فوق در زمان نگارش و تدوین قانون اساسی ایران، مـَّدِ نظر نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی قرار گرفته و در ابتدای اصل 14 قانون اسلامی نیز درج گردیده است .
حال سؤال بنده از جناب رئیس محترم قوه قضائیه و دیگر مسئولین عالی مرتبه کشوری این است که آخِر چگونه در اسلام (طبق آنچه ذکرشد) حتی کافر و مشرکِ غیر حَربی نیز حق و حقوقی هم‌وزن آزادی و مساوات و ابراز نیکی وعدالت از جانب مسلمین را دارند اما بهائیان که به معنیِِ حقیقیِ، معترف به وحدانیتِ خداوند بوده و حقانیتِ اسلام را نیز پذیرفته اند و پایبند به همه اصول و تَعالیم اَخلاقی و روحانی و بطور کلی مشمول همه خصوصیات یک دینِ کامل می باشند باید این‌گونه ذلیل و خوار شمرده شوند و ضاله ونجس به مردم معرفی گردند ؟
پس از ذکر این مقدمه لازم می‌دانم که مطالب و اعتراضات و درخواست های خویش را به شرح ذیل بیان نمایم :
الف) اعتراض به نوع رفتار زننده و تحقیر آمیز مأمورین اطلاعات و گاهأ بعضی از قُضات محترم که متعاقبأ عرض خواد شد.
ب‌)  اعتراض به رأی ناعادلانه برای همسرم ( حکم 22 ماه حبس تعزیری )که موجب حیرت و تعجب همه آشنایان (چه بهائی و چه غیر بهائی ) شده است .
ج‌)  ذکر دلایل و مستندات قانونی وبیان احکام اسلامی ، جهت مردود شناختن اتهامات وارده برهمسرم که ریز و درشت آن که در متن دادنامه به شماره 8809971512501336 و به تاریخ 15/10/1388 درج گردیده است به شرح ذیل می باشد :
1. تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی به نفع گروهکهای ضد انقلاب
2. مدیریت و پشتیبانی از جریان تبلیغ بهائیت
3. توهین به مقام معظم رهبری
4. اخذ رهنمود از بیت العدل (واقع در اسرائیل )
5. مدیریت تشکیلات غیر قانونی و ضد انقلاب در فرآیند تبلیغ فردی
6. مربی درس اخلاق
7. عضویت در هیئت تربیت
8. عضویت در هیات علوم و فنون
9. عضویت در هیئت خادمین ســــاری
و باید اضافه نمایم مطالب تحریک آمیز دیگری نیز چاشنی دادنامهء مذکور شده است، که هر فرد آگاه و منصف با مطالعهء آن یقین می نماید، که نگارش این دادنامه- که ناله بیدادش به عِنان آسمان می رسد-  حاکی از بُغضِ شدید و دشمنیِ عمیق و بی دلیلِ کسانی می باشد، که دست اندر کار تهیه و تنظیم آن بوده اند. زیرا وقتی بازجویانِ محترم اطلاعات به صراحت به اکثر بهائیانِ بازداشت شده- البته پس از ایجاد فشارهای روحی و توهین و تحقیرِ فراوان- اظهار می دارند که " اگر دست ما بود، همه شما را نابود می نمودیم"، حال این افراد که با کوله باری از تعصب دینی به جان بهائیان می افتند، چگونه می توانند اطلاعاتی سالم و دور از اغراض شخصی به قاضی محترم دادگاه ارائه دهند؟ تازه وای بر آن روزی که قاضی محترم نیز به همین دردِ تعصب و بغضِ دینی گرفتار باشد، که در این صورت معلوم است چه بر سر آن بهائیِ مظلوم می آید و چه حکم سنگینی تخمین زده می شود .
حـــــــــــال مسائل خویش رادر چند قسمت به عرض می رسانم :
  • · دستگیری قبل از موعدِ مقرر
روز یکشنبه 12 دیماه 1389 پس از بازگشت همسرم از سفرِ یک هفته ای ، یکی از مسئولینِ ستادِ خبری به منزل ما تلفن نموده و خطاب به همسرم گفتند: " مامورین ما با حکم جلب، جهت دستگیری شما به منزلتان آمدند. شما کجا بودید؟"
همسرم در جواب گفتند:   " جلب برای چه؟ من که احضاریه ای دریافت نکردم."
مسئول اطلاعات اظهار داشتند:    " آیا امروز حاضری که خودت را به دایرۀ اجرای احکام معرفی کنی؟ "
همسرم گفتند:   "  من برای رسیدگی به امور شغلی ام نیازمند به دو یا سه هفته وقت می باشم."
ولی درنهایت با یک هفته آن موافقت گردید. البته مسئول ستاد خبری – به‌گفته همسرم - همان لحظه با تلفنِ دیگری  که صدایش شنیده می شد، به قاضی اجرای احکام زنگ زده و از ایشان خواستند که تا یک هفته دیگر به منزلمان جهت جلب همسرم نیایند. سپس مجدداً به همسرم اظهار داشتند، که هفته آینده یعنی روز یکشنبه  19/10/89  ساعت 8 صبح ( زمان اتمام مهلتِ داده شده) به شما تلفن خواهم کرد.
اگر چه مسئولین ستاد خبری در قلبِ حقایق و وارد آوردن اتهامات  ناروا از هیچ چیزفروگذار ننمودند (که در اینباره درنامه های بعدی سخن خواهم گفت)، اما اینکه دخالت های بعدیِ ایشان حتی تا مرحله اجرای احکام چه معنا و مفهومی دارد، قضاوتِ آن را به عهده آگاهان به امر قـضاء و نیز افراد منصف و بی طرف می گذارم؛ البته ما به هر تقدیر بابت این فرصتِ چند روزه که موجب گردید، همسرم به بسیاری از امور مربوط به شغلشان ( که اجرای ساختمان می باشد) رسیدگی نمایند، از مسئولِ مذکور تشکر می نماییم و امیدواریم که نیتشان از این عمل نیز خیر بوده باشد، نه ابراز چیز دیگری، زیرا به خاطر دارم اولین بار که مامورین اطلاعات به منزلمان آمدند و درحین تفتیشِ منزلمان به توهین و تحقیر ما نیز مبادرت می نمودند، خدمتشان عرض شد که اینکار شما تمامأ خلاف احکام اسلامی و مخالف قانون اساسی می باشد. زیرا قانون، حّقِ توهین به مُجرم را نیز نمی دهد تا چه رسد به متهمی که هنوز جُرمش در دادگاه ثابت نشده است  و طبق اصل 37 قانون اساسی بیگناه محسوب می شود (زیرا اصل بر برائت است) ولی در جواب ،یکی از مامورین اطلاعات به صراحتِ تمام اظهار داشتند: " ماخودمان قانون هستیم!"
تو خود حدیثِ مفصّل بخوان از این مُجمل
  • · حال به دنباله ماجرا توجه فرمایید :
روز شنبه 18/10/89 یعنی (یک روز قبل از مهلت داده شده )بنده به اتفاق همسرم به دادگاه انقلاب ســـــاری رفتیم، تا از قاضی ِ اجرای احکام جهت اتمام کارهای باقی مانده ، دو یا سه روز دیگر وقت بگیریم زیرا با تمام تلاشی که دراین مدتِ شش روز به‌خرج داده شد هنوز به بعضی از کارهای مردم رسیدگی نشد بالاخص که همسرم قرارداد جدیدی نیز با یکی از پیمانکاران امضاء نمودند که لازم بود جهت رسیدگی به وضعیت آن با مسئولین کانون مهندسی مشورت نموده و چاره‌جویی شود، اما زمانی که به این منظور به دادگاه انقلاب ساری ، نزد قاضیِ اجرای احکام رفتیم و همسرم تقاضای خویش را اظهار داشتند؛ مشارٌالیه نه‌تنها در نهایت بی احترامی تقاضایشان را رد نمودند، بلکه با عِلم به اینکه همسرم برای رفتن  به زندان هنوز یک روز مهلت داشته و این مهلت با تائید خودشان بود؛ پس از دقایقی چند، دستور می دهند که ایشان را مستقیماً روانه زندان نمایند.
البته چیزی که بیش از همه موجب تعجب و حیرت ما گردید ، نوع رفتار زننده و تحقیرآمیز قاضی مذکور نسبت به بنده و همسرم بود. آخر چگونه کسانی که بیش از هر فرد دیگری می‌بایست در اجرای قوانینی که به هر تقدیر نمایندگان مجلس شورای اسلامی تصویب نموده‌اند اینگونه بی توجه بوده و اصل 39 قانون اساسی ایران را زیر پا گذارند. و اما عجیبتر آنکه زمانی که  ما برای دادخواهی و تظّلم نزد برخی از مراجعِ بالاتر می‌رویم، نه ‌تنها به شکایات و خواسته های ما مبنی بر جلوگیری از توهین و تحقیر مامورین اطلاعات و نیز برخی از قـُضات،توجهی نمی کنند بلکه گاهاً برخی از آنان نیز به صراحت اظهار می دارند که ما تابع و مُقلـّـِد مراجعِ تقلیدمان هستیم و آنانند که شما را ضالّه ، بی دین و نجس می دانند .
جهت جلوگیری از تطویلِ کلام در نامه بعدی به پاسخ در پیرامون این موضوع مبادرت خواهم نمود.
ادامه دارد...
 
ادامه مطلب

هرانا؛ روز شمار نقض حقوق شهروندان بهایی دی ماه۸۹

 

خبرگزاری هرانا - در تدوام سرکوب اقلیت مذهبی بهایی گزارشی ماهانه از سوی واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران منتشر می شود که گزارش مذبور نقض حقوق بهائیان در دی ماه است. متن این گزارش به قرار زیر است:


۱ دی: «فتانه نوری» (قنبری) شهروند بهایی ساکن ساری پس از مراجعه به ستاد خبری بازداشت شد. نامبرده پس از ۲۴ ساعت به قید ضمانت آزاد شد.

- جلسه دادگاه یک شهروند بهایی ساکن کاشان به نام «وحید حقیقی» طی روزهای گذشته (۲۷ آذر) تشکیل و مقرر شد حکم نامبرده به زودی اعلام گردد.

- منزل مسکونی یک شهروند بهایی اهل اصفهان به نام خانم گندم پاک کن را پس از فوت به دلیل آنکه پیش از انقلاب متعلق به یک شرکت خیریه وابسته به جامعه بهایی بوده است در تاریخ ۱ آبان ماه به حکم دادگاه انقلاب مصادره شد.

- طی روزهای گذشته دو دانشجوی بهایی به نام‌های وفا پروینی و شهروز شهید‌زاده به ترتیب در تاریخ‌های ۲۱ و ۲۹ آذر ماه ۸۹ از دانشگاه پیام نور علویچه اصفهان و دانشکده مهندسی منابع طبیعی دانشگاه یزد اخراج شدند.

- طی روزهای گذشته (۱۶ آذر) درب منزل یک شهروند بهایی ساکن گرگان به نام آقای عقیقیان توسط عناصر خودسر آتش زده شد.

۲ دی: «رویا قنبری» شهروند بهایی ساکن ساری که در ۲۹ آذر ماه بازداشت شده بود به قید ضمانت آزاد شد.

- فرانه منصوری دانشجوی بهایی رشته مهندسی پزشکی دانشگاه سهند تبریز در ۲۲ آذر ماه از دانشگاه اخراج شد.

۴ دی: منزل یک شهروند بهایی ساکن ساری به نام «مهین تاج روحانی» مورد تفتیش ماموران امنیتی قرار گرفت و بعضی وسایل شخصی و مذهبی نامبرده ضبط گردید در ضمن از نامبرده تعهد گرفته می‌شود که در ۸ دی ماه خود را به ستاد خبری معرفی کنند.

۵ دی: «بشیر احسانی» فعال حق تحصیل بهایی که سال گذشته پس از حوادث عاشورا دستگیر و به قید وثیقه آزاد شده بود در این روز برای پاسخگویی به پاره‌ای سوالات در دادسرای اوین حاضر شد اتهام نامبرده اخلال در نظم عمومی از طریق تجمع و تبانی عنوان شد.

۶ دی: «درسا سبحانی» فعال حق تحصیل بهایی ساکن ساری به اتهام عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر، شرکت در جلسات کمیته حق تحصیل، امضا کمپین یک میلیون امضاء، اعتقاد به آئین بهایی و ارسال ایمیل و ارائه چگونگی دسترسی به سایت‌های بهایی به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.

- دو شهروند بهایی ساکن رامسر به نام‌های «سراج کیان» و «مجید صفری» که در تاریخ ۱ آذر ماه سال جاری هنگام اجرای مراسم مذهبی بازداشت شده بودند به قید وثیقه آزاد شدند.

۷ دی: ماموران امنیتی در شهرستان ارومیه به نازل پنج شهروند بهایی ساکن ارومیه مراجعه کرده که پس از تفتیش و توقیف بعضی وسایل شخصی و مذهبی ایشان سه شهروند بهایی به نام‌های حمیرا پرویزی، شیوا کریمی و نوید مرغی را هم بازداشت کردند.

۸ دی: مهین تاج روحانی شهروند بهایی ساکن ساری در این روز بنا به احضار قبلی خود را به ستاد خبری اطلاعات معرفی می‌کند پس از پاره‌ای سوالات از نامبرده تعهد گرفته می‌شود که روز شنبه ۱۱ دی ماه بار دیگرخود را به ستاد خبری معرفی می‌کند.

۹ دی: «ادیب حق پژوه» شهروند بهایی ساکن شیراز توسط ماموران امنیتی بازداشت شد.

۱۰ دی: ماموران اداره اطلاعات ارومیه پس از تفتیش منزل و ضبط بعضی وسایل شخصی و مذهبی «مسرور فضلی» شهروند بهایی ساکن شهر مزبور، نامبرده را نیز بازداشت می‌کنند.

- در بامداد این روز مغازه عینک فروشی متعلق به دو شهروند بهایی ساکن رفسنجان به نام‌های شاهرخ و فرخ بندی به آتش کشیده شد.

- «حشمت الله فروتن» شهروند بهایی ساکن آباده پس از ۴۰ سال کار در آموزشگاهی در شهر مذکور به دلیل اعتقاد به آئین بهایی به دستور اداره اماکن از کار اخراج شد.

۱۱ دی: «شعله طائف» شهروند بهایی ساکن سمنان برای سپری کردن محکومیت یک ساله راهی زندان اوین شد.

- مهین تاج روحانی شهروند بهایی ساکن ساری پس از احضار به اداره اطلاعات شهر مزبور بازداشت شد.

- دو شهروند بهایی ساکن مشهد به نام‌های «بهمن یزدانی» و «وصال محمدی» در یک دادگاه غیر علنی در مشهد به اتهام تبلیغ آئین بهایی محاکمه شدند.

- دو دانشجوی بهایی به نام‌های «بصیر هروی» و «هاله سالاری» که در حال تحصیل در رشته مهندسی عمران دانشگاه شمس گنبد (استان گلستان) بودند به دلیل اعتقاد به آئین بهایی از این دانشگاه اخراج شدند.

- انیسا صفریان دانشجوی محروم از تحصیل بهایی ساکن بابلسرکه اواخر آذر ماه گذشته بازداشت شده بود در این روز به قید وثیقه آزاد شد.

۱۲ دی: در بامداد این روز بار دیگر در طی ۵۰ روز گذشته محل کسب «ایرج پاینده» شهروند بهایی ساکن رفسنجان به آتش کشیده شد. قابل ذکر است در همین روز نامه‌هایی به منازل تعدادی از شهروندان بهایی رفسنجان انداخته می‌شود که طی آن از ایشان خواسته می‌شود تعهدی مبنی بر عدم تبلیغ آئین بهایی وعدم ارتباط دوستانه با مسلمانان امضاء کنند تا جان ومال ایشان از تعرض مصون ماند در غیر اینصورت از هیچگونه امنیتی برخوردار نخواهند بود.

- «فواد خانجانی» دانشجوی محروم از تحصیل بهایی از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد.

۱۳ دی: «بهمن مختاری» دانشجوی دانشگاه بیرجند پس از ۹ ترم تحصیل در حالیکه فقط ۶ واحد از فارغ التحصیلی کم داشت به دلیل انتساب به آئین بهایی از این دانشگاه اخراج شدند. نامبرده ماههاست که توسط حراست دانشگاه و اداره اطلاعات تحت فشار قرار دارد تا برائت خود را از آئین بهایی اعلام کند که به دلیل عدم تمکین این دستور از دانشگاه اخراج شد. قابل ذکر است پدر و مادر نامبرده پیرو آئین بهایی می‌باشند.

۱۵ دی: «مونا مودت» دانشجوی بهایی مقطع کار‌شناسی رشته زبان انگلیسی دانشگاه مازندران واحد بابلسر به دلیل اعتقاد به آئین بهایی از ادامه تحصیل محروم شد.

۱۸ دی: «طره تقی‌زاده» شهروند بهایی ساکن ساری که به ۲۲اتهام تبلیغ علیه نظام و تبلیغ آئین بهایی به ۲۲ ماه حبس تعزیری محکوم شده بود در این روز پس از خود را به دایره اجرای احکام معرفی و برای گذراندن دوران محکومیت راهی زندان ساری شد.

- ماموران امنیتی به منزل یک شهروند بهایی ساکن کرج به نام «روح الله زیبایی» مراجعه کرده که پس از تفتیش منزل و ضبط بعضی وسایل شخصی و مذهبی نامبرده محل را ترک کردند.

۱۹ دی: یک دانشجوی بهایی به نام «بهار ایقانی» که در حال تحصیل در رشته فیزیک دانشگاه کرمان بود به دلیل اعتقاد به آئین بهایی از از این دانشگاه اخراج گردید.

۲۰ دی: امید قنبری شهروند بهایی ساکن ساری پس از۳۲ روز بازداشت در اداره اطلاعات به قید وثیقه آزاد شد.

۲۱ دی: دو شهروند بهایی ساکن شیراز به نام‌های روح الله اخلاقی و ادیب حق پژوه به قید وثیقه آزاد شدند. قابل ذکر است روح الله اخلاقی پس از ۴۳ روز و ادیب حق پژوه پس از ۱۲ روز بازداشت، آزاد شدند.

۲۲ دی: یک شهروند بهایی ساکن قائم شهر به نام «فیروزه یگان (اسدی)» که در حال گذراندن محکومیت ۶ ماهه در زندان شهر مزبور بود طبق عفو مشروط پس از ۴ ماه از زندان آزاد شد.

- جلسه دادگاه دو شهروند بهایی ساکن مشهد به نام‌های «شهاب طائفی» و «افشین نیک آئین» برگزار شد نامبردگان متهم به تبلیغ آئین بهایی می‌باشند.

۲۴ دی: رای دادگاه پنج شهروند بهایی ساکن ویلاشهر (اصفهان) صادر شد طبق این حکم افروز روحی، مژگان عبادی، ژینوس جوشنیان و نسیم روحی به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری و فراز روحی به اتهام معاونت در تبلیغ علیه نظام به سه ماه و یک روز حبس تعزیری محکوم شد.

۲۵ دی: یک شهروند بهایی ساکن ساری به نام «فیض الله روشن» پس از احضار به اداره اطلاعات شهر مزبور بازداشت شد.

۲۶ دی: ماموران بهشت رضا مشهد از تحویل جسد یک شهروند بهایی به نام خانم روشنی به بهانه اینکه دیگر اجازه دفن در قبرستان فعلی بهاییان وجود ندارد و باید متوفی در مکان دیگری دفن گردد به خانواده‌اش خودداری کردند. قابل ذکر است ماموران پس از سه روز بدون اطلاع خانواده متوفی، جسد نامبرده را بدون انجام مراسم مذهبی در مکان دیگری دفن نمودند.

۲۷ دی: «نعیم باغی» دانشجوی بهایی دانشگاه صنعتی اصفهان طی حکمی شفاهی از سوی سازمان سنجش از دانشگاه مزبور اخراج شد.

۲۹ دی: نوید مرغی و مسرور فضلی دو شهروند بهایی ساکن ارومیه پس از ۲۲ روز بازداشت به قید وثیقه آزاد شدند.

- بشیر احسانی فعال حق تحصیل طبق احضاریه‌ای جهت شرکت در جلسه دادگاه در تاریخ ۲۰ بهمن ماه به دادگاه انقلاب تهران احضار شد.

۳۰ دی: حمیرا پرویزی و شیوا کریمی دو شهروند بهایی ساکن ارومیه پس از ۲۳ روز بازداشت آزاد شدند.
ادامه مطلب

اخراج آرزو صمیمی دانشجوی بهایی

 


دانشجوی دیگری تنها به علت اعتقاد به دیانت بهایی از دانشگاه اخراج شد. آرزو صمیمی که پیشتر در دانشگاه علم و صنعت بهشهر مشغول تحصیل بود، از ادامه تحصیلش باز ماند. به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، در فرم دانشجویی این دانشجو که در سایت رسمی دانشگاه گذارده شده بود، بدون پرسش از وی، مذهبش را "اسلام" عنوان کرده بود. زمانی که این دانشجو برای اصلاح فرم خود به دانشگاه مراجعه کرد، مسئولین وی را اخراج کردند.
حرکت مسئولین این دانشگاه گواه این است که بر خلاف گفته شان، تنها دلیل اخراج دانشجویان بهایی و نیز ثبت نام نکردن بقیه آنها "اعتقادات مذهبی " ایشان است.
ادامه مطلب

نوید خانجانی، فعال حقوق بشر به ۱۲ سال حبس تعزیری و جریمه نقدی محکوم شد

 

جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی- نوید خانجانی، دانشجوی محروم از تحصیل و فعال حقوق‌ بشر از سوی شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباس، به تحمل ۱۲سال حبس تعزیری و جریمه نقدی محکوم شد.
لازم به ذکر است این دانشجوی محروم از تحصیل پیشتر در حکمی که به وکیل وی ارائه شده بود، از کشور ممنوع الخروج شده است.
وی پیش از این در ۲۹ ام آذرماه سال جاری به اتهام نشر اکاذیب، تشویش اذهان و تبلیغ علیه نظام به واسطه‌ی انتشار اخبار و گزارش‌ها و انجام مصاحبه با تلویزیون و رادیوهای بیگانه، عضویت در شورای مرکزی کمیته گزارشگران حقوق بشر و همچنین تشکیل گروه محرومین از تحصیل مورد محاکمه قرار گرفته بود.
به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، این حکم در روز یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۹، به وکیل وی خانم شیما قوشه در طی چهار صفحه ابلاغ شده است. این حکم، بالاترین میزان محکومیت در بین فعالین حقوق بشر بوده است.
نوید خانجانی ۱۱ اسفند ماه سال گذشته در اصفهان بازداشت و پس از گذراندن ۶۵ روز حبس موقت در (بند دو الف سپاه) زندان اوین، سیزدهم اریبهشت سال جاری با قرار وثیقه‌ی ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. این فعال حقوق بشر طی دوران بازداشت، برای انجام مصاحبه‌ی ویدیویی تحت فشار قرار داشت؛ او ۲۵ روز نخست بازداشتش را در سلول انفرادی به سر برده بود.
نوید خانجانی هنگام انتقال به زندان اوین - 12 اسفند 88












این عکس حدود ساعت ۱۲:۳۰ ظهر ۱۲ اسفندماه، هنگامی که ماموران قصد انتقال نوید خانجانی از دادسرای نیکبخت اصفهان به زندان اوین را داشتند، گرفته شده است.
ادامه مطلب

مراسم رژه روز جمهوری هندوستان

ماکت مشرق الاذکار در رأس کاروان





 

 
 
 
 
 
 
Unity in diversity: The Delhi tableau highlighting the harmonious existence of the city's four major religious communities State seen during the 62nd Republic Day Parade on Rajpath on Wednesday. - Photo: R. V. Moorthy
With its message of �Cultural and religious harmony�, Delhi's tableau made a comeback at the Republic Day Parade here on Wednesday after a three-year absence.
The Baha'i Temple with its message of respect for all religions stood at the forefront, while the sides represented the harmonious existence of the city's four major religious communities. The trailer had a representation of the Old Fort with dancers performing to Kathak music, completing the image of a traditionally diverse and historically rich city. The festival of Dussehra, complete with effigies of Ravana, Kumbhakarana and Meghnad, was also part of the tableau.


  بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش    
    که  بخورشید رسیدیم و غبار  آخر  شد     حافظ
                          ماکت معبد بهائی (مشرق الاذکار) هندوستان همچون تاجی درخشان
    دررأس مراسم رژه روز جمهوری هندوستان در حالی‏که آئین
بهائی نیزبعنوان یکی ازادیان بزرگ هندوستان محسوب گشته 
Return to frontpage
 
Unity in diversity: The Delhi tableau highlighting the harmonious existence of the city's four major religious communities State seen during the 62nd Republic Day Parade on Rajpath on Wednesday. - Photo: R. V. Moorthy
Unity in diversity: The Delhi tableau highlighting the harmonious existence of the city's four major religious communities State seen during the 62nd Republic Day Parade on Rajpath on Wednesday. - Photo: R. V. Moorthy
With its message of �Cultural and religious harmony�, Delhi's tableau made a comeback at the Republic Day Parade here on Wednesday after a three-year absence.
The Baha'i Temple with its message of respect for all religions stood at the forefront, while the sides represented the harmonious existence of the city's four major religious communities. The trailer had a representation of the Old Fort with dancers performing to Kathak music, completing the image of a traditionally diverse and historically rich city. The festival of Dussehra, complete with effigies of Ravana, Kumbhakarana and Meghnad, was also part of the tableau.
 
ادامه مطلب

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

اخراج شهروز شهید زاده، دانشجوی بهایی دانشگاه یزد



جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی- شهروز شهید زاده ، دانشجوی بهایی دانشکدۀ مهندسی منابع طبیعی دانشگاه یزد، از دانشگاه اخراج شد.
به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، شهید زاده که ساکن شهر یزد می باشد؛ در رشتۀ مدیریت مناطق خشک و بیابانی مشغول به تحصیل بود و پنجمین ترم تحصیلات خود را به پایان رسانده بود.
لازم به ذکر است که آقای شهید زاده در تاریخ ۲۹ آذرماه سال ۸۹ از دانشگاه اخراج گردیده است.
ادامه مطلب

بیماری فریبا کمال‌آبادی، شهروند بهایی در زندان رجایی شهر کرج

عدم رسیدگی پزشکی در زندان رجایی شهر



کمیته گزارشگران حقوق بشر - گزارش‌های رسیده از زندان رجایی شهر کرج از بیماری فریبا کمال‌آبادی یکی از هفت مدیر سابق جامعه‌ی بهاییان ایران خبر می‌دهد.
وی در حدود یک هفته است که با بیماری سرما خوردگی، تب و لرز و بی‌خوابی مواجه است. این در حالی است که مسئولین زندان در صورت بیماری زندانیان، بدون رسیدگی پزشکی تنها ایشان را به قرنطینه زندان منتقل می‌کنند. زندان رجایی‌شهر از نظر دسترسی زندانیان به دارو و امکانات پزشکی همواره در وضعیت نامناسبی قرار داشته است.
فریبا کمال‌آباری و پنج مدیر پیشین جامعه‌ی بهاییان در ایران از تاریخ ۲۵ اردیبهشت سال ۸۷ در جریان حمله‌ی همزمان نیروهای امنیتی به منازلشان در بازداشت به سر میبرند و نفر هفتم، خانم مهوش ثابت پیش از ایشان و در تاریخ ۱۵ اسفند سال ۱۳۸۶ در مشهد به بازداشت شد.
هر یک از این هفت نفر به ۱۰ سال زندان محکوم و به زندان رجایی‌شهر تبعید شده‌اند.
ادامه مطلب

مهوش ثابت


مهوش ثابت، شهروند بهایی ۵۷ سال دارد. وی قبل از این که به علت اعتقاد به آئین بهائی از کار دولتی خود در بخش تعلیم و تربیت اخراج شود، معلم و مدیر دبستان بوده است. او در ۱۵ سال گذشته مدیریت مؤسسۀ آموزش عالی بهائی (مؤسسۀ علمی آزاد)، را برعهده داشته است. این مؤسسه امکانی برای تحصیلات عالیه در اختیار جوانان بهائی قرار می‌دهد.
مهوش ثابت در سال ۱٩۵٣ در اردستان بدنیا آمد و هنگامی که در کلاس پنجم دبستان بود به تهران نقل مکان کرد. او در رشتۀ روانشناسی دانشنامۂ لیسانس دارد. کارِ حرفه‌ای‌اش را به عنوان معلم شروع کرد و بعداً به مدیریت چند مدرسه منصوب شد. در راستای تخصص حرفه‌ای خویش، با کمیتۀ ملی سوادآموزی ایران همکاری داشت اما بعد از انقلاب اسلامی، مانند هزاران مدرس دیگر بهائی، از کار خود اخراج و از اشتغال به هرگونه کار آموزشی دولتی محروم شد. او و همسرش، سیاوش ثابت، دو فرزند بزرگ‌سال دارند.
وی عضو گروه «یاران ایران» است،‌ یاران ایران نام گروهی است که فعالیت‌های اداری جامعه بهائی را در غیاب «محفل روحانی ملی» که به دستور نظام جمهوری اسلامی تعطیل شدi در ایران هدایت می‌کنند.
بازداشت
مهوش ثابت یکی از هفت مدیر جامعه بهایی ایران است  که زودتر از آنان در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۸۶ در منزلش بازداشت شد. وی بعد از بازداشت به بند ۲۰۹ زندان اوین و  سلول‌های انفرادی آن منتقل شد. وی ماه‌ها در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین با کم‌ترین امکانات و در شرایط سخت نگهداری شد.
اتهامات و محکومیت
مهوش ثابت ماه‌ها در بازداشت در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین به سر برد. در تاریخ ۲۳ بهمن ماه سال ۱۳۸۷ دادسرای امنیت تهران از صدور قرار مجرمیت برای وی و ۶ تن دیگر از مدیران جامعه بهایی به اتهام: «جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی»، خبر داد. این در حالی بود که وکیل وی تا این زمان موفق به خواندن پرونده‌ی او نشده بود.
اولین جلسه دادگاه ثابت بعد از گذشت حدود ۲۰ ماه، روز ۲۲ دی ۱۳۸۸ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد. در طی این جلسه هیچ حکمی صادر نشد و ادامه دادرسی به جلسات آینده موکول شد، در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۸۹ ماه دادگاه ثابت و شش رهبر جامعه‌ بهایی برگزار نشده و به ۲۳ فروردین ماه ۱۳۸۹ موکول و در آن تاریخ برگزار شد.
پس از ماه‌ها بازداشت و تعویق چندباره دادگاه آخرین جلسات دادگاه رسیدگى به اتهام‌های ثابت و دیگر مدیران جامعه بهایی در اواخر خرداد ماه  ۱۳۸۹ برگزار شد و پس از سه روز به پایان رسید. سرانجام شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب در مرداد ماه سال ۱۳۸۹ ای شهروند بهایی را به اتهام «جاسوسى، اقدام علیه امنیت کشور و محاربه» به ۲۰ سال زندان محکوم کرد.
در حالی که مهوش ثابت و شش رهبر دیگر جامعه بهایی بر خلاف قوانین، بیش از ۸۰۰ روز در «بازداشت موقت» به سر برده بودند، سرانجام حکم‌شان در شهریور ماه ۱۳۸۹  حکمش به ۱۰ سال حبس  در دادگاه تجدید نظر کاهش پیدا کرد.
پیگیری
مهوش ثابت هم‌اکنون در زندان اوین در حال سپری کردن دوران محکومیت ۱۰ سال خود است.
آلبوم عکس
مهوش ثابت و دیگر مدیران جامعه بهایی

خانه حقوق بشر ایران
ادامه مطلب

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

دختران نوجوان : شهروندی در ایران و چالش جنسیت و جوانی


دختران نوجوان : شهروندی در ایران و چالش جنسیت و جوانی

ابتدا تغییرات کلان اجتماعی اقتصادی که در دهه اول پس از انقلاب اسلامی بوجود آمد مورد بررسی قرار می گیرد و سعی بر این بوده که تاثیر این تغییرات بر نوجوانان دختر تا حد ممکن مرور شود. در بخشهای بعدی مقاله شهروندی، جنسیت و تمایلات جنسی، و بالاخره جایگاه قانونی دختران نوجوان به طور خلاصه مورد تحلیل قرار گرفته است. این مقاله ترجمه و تلخیص مقاله مفصل تری است که مولفین در آن، وضعیت دو گروه نوجوانان (بین سالهای 1365 و 1385) و زنان (سال 1385) را از هر دو بعد کمی و کیفی مورد بررسی قرار داده اند و تاثیر عوامل اجتماعی اقتصادی سیاسی و فرهنگی را بر چرخه زندگی نوجوانان دیروز – زنان امروز، تحلیل کرده اند. شیوه به کار گرفته شده در نگارش این مقاله علاوه بر مصاحبه با کنش گران حقوق کودک در ایران، مطالعه ثانویه و مرور ادبیات و تحلیل آماری (در مقاله مفصل تر) است.

مهسا شکرلو – سپیده یوسف زاده
مطلب پژوهشی که در زیر می خوانید، برگردان مقاله ای است با عنوان:
- Adolescent Girls in Iran: Becoming a Citizen of the Islamic State at the Intersection of Gender and Youth به قلم مهسا شکرلو و سپیده یوسف زاده که توسط خود نویسندگان به فارسی ترجمه و خلاصه شده است:
تعریف "نوجوانی" برای دختران در ایران
نویسندگان این مقاله هر دو در ایران متولد و بزرگ شده اند (گرچه یکی از آنها بخش بزرگی از دوران نوجوانی خود را خارج از ایران گذرانده است). بنابراین هردو نویسنده نقطه نظر شخصی نیز در باب این مقوله - نوجوانی دختران- دارند که مبتنی بر تجربه خود آنها است. با این حال ارائه تعریف مشخصی از ویژگی های نوجوانی برای دختران در ایران پیچیده است. یک نوجوان دختر تهرانی از طبقه متوسط ، بازی دوران نوجوانی اش بازسازی شخصیت های سرال آمریکایی «گمشدگان» [1] است. نوجوان دختری که در منطقه ۱۲ شهرداری در جنوب تهران زندگی می کنند (منطقه ای که با فقر و مشکلات ناشی از آن معروف است) می تواند کودک کار باشد یا دختری که مسیر مدرسه تا خانه را بدون آزار جنسی (لمس یا متلک) نمی تواند طی کند. نوجوان دختر در شهرهای بزرگ ایران می تواند در بین شرکت کنندگان پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ بوده باشد. نوجوان دختر اگر از استان سیستان و بلوچستان باشد می تواند مادری باردار باشد. دختر نوجوان اگر از مناطق شهری باشد هر از گاهی در معرض تذکرات گشت ارشاد است... و دختر نوجوان از هر منطقه از کشور یا از هر تفکری که باشد می تواند دختری در حال رشد باشد که از یک طرف در گیر ودار با تغییرات جسمی و بدن خود است و از طرفی در گیر و دار با فشارها اجتماعی که در آن مقطع سنی متوجه دختران است.
فهرست ویژگی هایی که دختران نوجوان در ایران ممکن است داشته باشند می تواند بیش از این نیز ادامه پیدا کند. اما نکته این بحث این است که گفتگو در زمینه "دختران نوجوان" در ایران به عنوان یک گروه همسان که تنها به واسطه رده سنی که به آن تعلق دارند ویژگی ها و نیازهای مشترکی دارند؛ و یک مقطع تاریخی، بستر اجتماعی و اقتصادی را به یک شکل تجربه می کنند، غیر ممکن است. نویسندگان این مقاله تلاش دارند مرور و توصیفی از وضعیت دختران نوجوان ایرانی در یک مقطع زمانی (سالهای 1365 تا 1385)، چارچوب قانونی و بستر اجتماعی مشخص ارائه دهند. این مقاله چارچوب زیر را برای نوجوانان دختر در نظر می گیرد‌ : یک گروه اجتماعی – سیاسی و رده فرهنگی [2] که در دسته بندی سنی مشخصی هستند. این گروه دارای یک مشخصه مشترک هستند:‌ شهروندی این گروه در کشوری اسلامی و در چهارراهی شکل می گیرد که جنسیت و جوانی دو مولفه غالب آن هستند. علیرغم تفاوتهایی که اعضا این گروه با هم دارند،‌ قوانین و مقررات کشوری در جهتی اجرا می شود که این طیف گسترده و متنوع را بر اساس سن و جنسیتشان وحدت بخشد. فرایندی که نهایتاً آنها را از گروه همسان پسر جدا کرده و تابع آن می کند. مقطع زمانی این مقاله (۸۵-۱۳۶۵) شامل تغییرات اقتصادی سیاسی و اجتماعی چشمگیری است که زندگی نوجوانان دختر را نیز تحت تاثیر قرار داده است. از جمله این تغییرات می توان از جنگ ایران و عراق؛ دوران بازسازی پس از جنگ؛ و آزادسازی اقتصادی سیاسی یاد کرد. با این مقدمه نوجوان دختر در ایران در بستر بزرگتری بررسی می شود که نه تنها از آن تاثیر می پذیرد بلکه خود روی آن تاثیر می گذارد. این گروه تنها قربانی قوانین محدود کننده ای که بر آنها اعمال می شود نبوده اند بلکه با چارچوبهای قانونی به کنش و داد و ستد بوده و عاملیت خود را در فضای اجتماعی سیاسی فرهنگی و اقتصادی شکل داده اند.
در این مقاله ابتدا تغییرات کلان اجتماعی اقتصادی که در دهه اول پس از انقلاب اسلامی بوجود آمد مورد بررسی قرار می گیرد و سعی بر این بوده که تاثیر این تغییرات بر نوجوانان دختر تا حد ممکن مرور شود. در بخشهای بعدی مقاله شهروندی، جنسیت و تمایلات جنسی، و بالاخره جایگاه قانونی دختران نوجوان به طور خلاصه مورد تحلیل قرار گرفته است. این مقاله ترجمه و تلخیص مقاله مفصل تری است که مولفین در آن، وضعیت دو گروه نوجوانان (بین سالهای 1365 و 1385) و زنان (سال 1385) را از هر دو بعد کمی و کیفی مورد بررسی قرار داده اند و تاثیر عوامل اجتماعی اقتصادی سیاسی و فرهنگی را بر چرخه زندگی نوجوانان دیروز – زنان امروز، تحلیل کرده اند. شیوه به کار گرفته شده در نگارش این مقاله علاوه بر مصاحبه با کنش گران حقوق کودک در ایران، مطالعه ثانویه و مرور ادبیات و تحلیل آماری (در مقاله مفصل تر) است.
چارچوب مقاله
در طراحی این مقاله چند نکته مورد توجه قرار گرفته است:
- فعالیتهایی که توسط سازمانهای دولتی و غیردولتی در ایران در حوزه حقوق کودک انجام می شود غالباً کودکانی از گروههای حاشیه ای و محروم را در بر می گیرد. علیرغم اینکه پیمان نامه حقوق کودک - که اصول آن راهنمای فعالین حقوق کودک در ایران نیز می باشد - حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی را به حقوق سیاسی و مدنی کودک پیوند می زند؛ در ایران حقوق سیاسی و مدنی کودک به ندرت موضوع بحث و بررسی بوده است. در گفتمان پیمان نامه حقوق کودک تنها شواری نگهبان و کمیته حقوق کودک (در ملاحظات نهایی حقوق کودک در سال 2005 [3] ) به حقوق سیاسی و مدنی کودک اشاره کرده و شورای نگهبان تنها دست اندرکاری است که با توجه به این حقوق (و درجهت محدود کردن آن) اقداماتی نیز انجام داده است. در نتیجه مشکلات و چالش های کودکان طبقه متوسط در جامعه ایران کمتر مورد توجه بوده است؛ به استثنای مواردی که تعارض قانونی پیش آمده و به واسطه سن پایین مسئولیت کیفری کودکان خاطی قانون شناخته می شوند. در این مقاله سعی بر این داریم که ابعاد متفاوت حقوق کودک را در نظر گرفته و بررسی کنیم.
- برای تعیین محدوده سنی در این مقاله علاوه بر بررسی منابع متفاوت به خصوص سازمان جهانی بهداشت،‌ صندوق جمعیت ملل متحد، و صندوق کودکان سازمان ملل با برخی از فعالین حقوق کودک در ایران هم گفتگوهایی انجام شد که خلاصه آن به شرح زیر است:
وقتی با گروههای آسیب پذیر کار کنیم به راحتی نمی توان مرز بین گذار از کودکی به نوجوانی، و نوجوانی به جوانی را تعیین کرد. در بسیار از موارد کودکان از کودکی به نوجوانی و از نوجوانی به جوانی جهش می کنند. به عنوان مثال در مورد کنجکاوی نسبت به مسایل جنسی، دختران ۷ یا ۸ ساله از دختران نوجوان ۱۵ ساله قابل تمیز دادن نیستند به خصوص با توجه به اینکه خیلی از این کودکان در اتاقهای کوچک شش متری با بقیه اعضای خانواده زندگی می کنند... بنابراین از روابط سکسی مطلع هستند. یا نوجوانان در سنین پایین ۱۵ یا ۱۶ سالگی ازدواج می کنند و مهلتی برای تجربه دوران نوجوانی ندارند. یا حتی اگر ازدواج نکنند به دلیل فشار اقتصادی مجبور به کار هستند و باید به درآمد خانوار کمک کنند. از سوی دیگر خانواده های این کودکان هم وقتی کودک دختر به سن ۸ یا ۹ سالگی می رسد با او در زمینه های مختلف مثل یک فرد بالغ رفتار می کنند (اینکه چه بپوشد؛‌ چگونه رفتار کند و چگونه آماده زندگی و ازدواج شود).
به عقیده من به دلیل محدودیتهای موجود در ایران دختران با چند تغییر عمده وارد دوران نوجوانی می شوند:‌ در جستجوی هویت خود هستند، از جامعه ای که به دلیل محدودیت های مذهبی و قانونی نیازهای آنان را برآورده نمی کنند دچار سرخوردگی هستند، به واسطه تناقض هایی که در حوزه خصوصی و فضای عمومی دارند دچار دوگانگی هستند، و بالاخره تغییرات هورمونی و جسمی را تجربه می کنند و به تبع آن دچار تغییراتی از قبیل توجه به جنس مخالف می شوند.
من فکر می کنم زمانی که شکاف ظاهریِ بین مادر و دختر قابل توجه می شود مقطعی است که نوجوانی شروع شده است. دخترانی که با ظاهر مدرن؛ آرایش کرده و با پوشش مد روز در کنار مادری چادری قدم می زنند دوران نوجوانی خود را شروع کرده اند.
تغییرات جمعیتی اجتماعی و سیاسی
بر اساس آخرین آمار سرشماری نفوس ایران در سال ۱۳۸۵ جمعیت ده تا نوزده ساله ۱۵ میلیون نفر بوده است یعنی حدود ۲۲ درصد کل جمعیت کشور. ۶۵ درصد این جمعیت ساکن شهر هستند و حدود ۳۵ درصد ساکن روستا. کمتر از یک درصد این جمعیت از عشایر و غیر ساکن هستند. مقایسه آمار سال ۱۳۸۵ و ۱۳۶۵ کاهشی 5/2 درصدی از نسبت نوجوان نسبت به سایر گروههای جمعیتی نشان می دهد اما به جمعیت شهری نوجوانان ۲۶ درصد اضافه شده است. از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۹ تعداد نوجوانان افزایش یافته و در سال ۷۹ نوجوانان بیشترین نسبت جمعیتی را داشته اند (بیش از ۳۰ درصد جمعیت کشور). پیش از بررسی شاخص های مربوط به نوجوانان دختر در ذیل مقدمه ای بر وضعیت اجتماعی سیاسی بین سالهای ۶۵ تا ۸۵ خواهیم داشت:
در سال ۶۵ کشور هنوز در دهه اول پس از انقلاب به سر می برد و در ششمین سال جنگ ویرانگر با عراق بود. جنگی که در سالهای آخر ۷۰ درصد از درآمد کشور صرف هزینه های ناشی از آن می شد (احسانی 2005). در دهه اول بعد از انقلاب نرخ باروری، جمعیت افزایش یافت و در سال ۱۳۶۵ به حداکثر رسیده و جمعیت تقریباً دو برابر شده بود (احسانی 2005؛ اسدپور و هودفر2000؛ آقاجانیان 1999). جنگ،افزایش جمعیت، و جابجایی جمعیت ناشی از افت وضعیت اقتصادی و جنگ منجر به افزایش جمعیت شهری کشور شد (احسانی 2009). در دهه اول پس از انقلاب همچنین تغییراتی عمده ای در نگرش نسبت به خانواده و جایگاه آن بوجود آمد که بر گفتمان جنسیتی نیز تاثیر گذاشت. در مباحثات ایدئولوژیک پس از انقلاب، جنسیت و خانواده دو مولفه غالب بوده (و هستند) و نظام سیاسی را نیز تحت الشعاع قرار داده اند. نظام اسلامی تمامی جمعیت را خانواده ای گسترده تلقی می کرد و حقوق فردی و خانوادگی زن نیز بر اساس این دیدگاه تبیین شد. در این دوران پوشش اسلامی و جداسازی جنسی در حوزه ی عمومی معرفی شد. با این روند و تغییرات زنانی که در مقطع انقلاب و سپس در جنگ هشت ساله ایران و عراق فعالانه در حوزه سیاسی وارد میدان شده بودند تغییرات چشمگیری نه تنها در نقش سیاسی بلکه به لحاظ نقش جنسیتی تجربه کردند. از یک سو مشارکت سیاسی و افزایش سطح آموزش زنان و دختران نوجوان منجر به افزایش عاملیت آنها شد. از سوی دیگر حقوق قانونی آنها (به خصوص در حوزه خانواده) محدود شد و به شیوه های مختلف مورد انکار قرار گرفت (خاتم 2009). در دو دهه پس از انقلاب کشور با جمعیت رو به افزایش شهری و فرایند مدرنیزاسیون در سطوح متفاوتی در چالش بود. سطح آموزش زنان کماکان رو به افزایش بود و در سال ۱۳۸۵ سهم دختران از آموزش عالی و در دانشگاههای کشور به ۶۲ درصد رسید (آبراهامیان 2009). رشد جمعیت که در سال ۶۵ به بالاترین حد رسیده بود سیاست گذاران کشور را به تصمیم سازی جدی واداشت و برنامه های تنظیم خانواده گسترش و موفقیت چشمگیری پیدا کرد. برای زنان به طور خاص فرایند مدرنیزاسیون در شاخص های آموزش سن ازدواج و باروری و تا حدی نیز در اشتغال تحقق پیدا کرد (موروزی و صادقی 2006؛ اسدپور و هودفر2000؛ آقاجانیان 1999).
در اواخر دهه دوم پس از انقلاب تعداد قابل توجه آرای محمد خاتمی و پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ آغازی برای تغییر فضای اجتماعی سیاسی بود. حداقل سن حق رای در آن مقطع زمانی پایان ۱۵ سالگی بود. علاوه بر این نسبت جمعیت نوجوانان کشور نیز در آن سالها در بالاترین میزان خود بود (۳۰ درصد جمعیت کشور). به همین جهت شعارهای انتخاباتی محمد خاتمی در خصوص جامعه مدنی، مشارکت، آزادی اجتماعی، و... منجر به تشویق قشر نوجوان و مشخصاً دختران جوان (که هدف محدودیتها متفاوت و گشت های ارشاد در خیابانها بودند) به مشارکت در انتخابات شد. بخش مهمی از موفقیت محمد خاتمی در جذب آراء، به واسطه مشارکت نوجوانان، جوانان، و زنان در انتخابات بود. پس از این پیروزی انتخاباتی به مرور ساختارها و ساز و کارهایی برای مشارکت نوجوانان ایجاد شد؛ از جمله شهردار مدرسه، مجلس دانش آموزی، شورای دانش آموزی و سازمان ملی جوانان. هدف عمده این ساختارها رسیدگی به مشکلات جوانان، کمک به رشد و شکوفایی آنها، و بهره گیری از استعدادهای آنان بود. اما زمینه محدود کردن این ساختارها نیز به تدریج پایه ریزی شد. برای مثال در فرایند انتخابات شورای دانش آموزی، ‌دانش آموزان کاندید انتخابات مورد غربالگری قرار می گرفتند.
محدودیت فضای جدید پس از انتخابات برای زنان و دختران به ویژه در کنترل پوشش اسلامی آنها کمتر شد و دختران نوجوان و جوان با لباسهای رنگی و آرایش، چهره شهر را تاحدودی تغییر دادند. دولت شرایط شکل گیری سازمانهای غیردولتی را نیز تسهیل کرد (و خود به شکل گیری برخی از آنها کمک کرد) و در این دوران تعداد قابل توجهی از تعاونی های زنان یا تعاونی هایی که توسط زنان اداره می شد شکل گرفت. این تشکل ها را به طور کلی می توان به دو دسته تقسیم کرد. تشکل هایی که هدف آنها تسهیل فعالیتهای اقتصادی زنان بود (تعاونی ها) و تشکل های فرهنگی که فعالیت عمده آنها در زمینه آموزش و پرورش خلاقیت بود. تشکل های زنان منتهی به مشارکت بیشتر زنان و دختران جوان در فضای اجتماعی و تقویت نقش شهروندی آنان نیز شد. به نظر می رسد در شهرهای کوچک تر که رفت و آمد دختران جوان دارای محدودیت بیشتری است شکل گیری تعاونی ها و تشکل های زنان زمینه همراهی دختران نوجوان را در کنار زنان خانواده تسهیل کرده و از این نقطه نظر در جابجایی اجتماعی و مشارکت دختران نوجوان نیز تاثیر داشته است.
شهروندی
قانون اساسی ایران خانواده را به عنوان واحد جامعه تلقی کرده و ساختارهای پدرسالارانه را در چارچوب خانواده تقویت می کند. بر این اساس ماهیت طبقه ای و سلسله مراتبی خانواده در چارچوب بزرگتر و در سیستم قانونی جامعه نیز پیاده شده است. لذا درچارچوب قانونی ایران، دختران نوجوان برای ایفای نقش فعالانه شهروندی - به واسطه جنسیت و سن خود - از محرومیت مضاعف برخوردارند. با این حال بهبود برخی شاخص های اجتماعی، پیچیدگی جایگاه و وضعیت زنان و دختران را در جمهوری اسلامی ایران نشان می دهد. به عنوان مثال امکان جابجایی اجتماعی، شاخص های آموزش و بهداشت، و حداقل سن ازدواج در بین زنان و دختران در طی سی سال گذشته به میزان چشمگیری افزایش پیدا کرده است. [4] در واقع دختران نوجوان در برخی از شاخص های اجتماعی مسیر پیشرفت را طی کرده اند و در برخی شاخص های قانونی به شدت محدود شده اند. این محدودیت ها به ویژه در قانون خانواده و در زمینه سن قانوی و سن بلوغ اعمال شده است.
بالا رفتن امکان جابجایی زنان، بالا رفتن نرخ آموزش آنها، و افزایش استقلال اقتصادی آنها منجر به کمرنگ تر شدن پدرسالاری در خانواده ها و تقویت مشارکت اجتماعی زنان شده است (موروزی ۲۰۱۰). زنان نقش فعالی نیز در حوزه هنر سینما و ادبیات داشته اند. دختران نوجوان به ویژه مشارکت زیادی در گسترش وبلاگ نویسی داشته اند. حوزه ای که به واسطه ناشناس و گمنام بودن ماهیتش فضای آزادتری در اختیار نوجوانان قرار داده تا از ساختارهای محدودکننده رها شده و فارغ از چارچوبها در طیف گسترده ای از مسایل اجتماعی به گفتگو بپردازند و احساسات درونی و عقاید خود را به بحث بگذارند (شکرلو 2004).
جنسیت و تمایلات جنسی
نوجوانی دوران بحرانی و حساسی است که نوجوان از دیدگاه جنسی مورد توجه قرار می گیرد و طیفی از ابزارهای کنترلی فرهنگی و اجتماعی به کار گرفته می شود تا تمایلات جنسی او را مهار کند. نوجوانی در ایران به عنوان مرحله ی مشخصی که از کودکی متمایز است به رسمیت شناخته نشده است. با نادیده گرفتن این دوره عبور از کودکی به بزرگسالی برای هردو جنس دختر و پسر در «جشن تکلیف» مدارس به طور سیستمیک معرفی و نهادینه شده است. برای دختر بچه ها این جشن در کلاس سوم ابتدایی برپا می شود؛ وقتی دختر بچه ها به سن نه سالگی می رسند. این جشن آغاز یک سری آموزش های مستقیم و غیر مستقیم در زمینه جنسیت و نقش های جنسیتی به هردو گروه پسر و دختر است. در این دوره نوجوانان به تدریج با مفاهیمی چون ناموس (مرد) و شرافت و عزت (زن) آشنا می شوند. به گفته زیبا میرحسینی (مردم شناس) تعصب مردان (ناموس) نسبت به زنان در خانواده، پیش از انقلاب نیز در فرهنگ ایران وجود داشته است. در این فرهنگ دختران آموزش می بینند که به عنوان یک زن شرافت و عزتشان در بدن آنها است. در عین حال پسرها نیز یاد می گیرند مسئول حمایت از شرافت خواهرانشان باشند. در این دیدگاه جنسیت و تمایلات جنسی زن همیشه دغدغه ای برای مردان خانواده اوست: ‌پدرش، برادرانش، همسر و یا پسرش. اما پس از انقلاب اسلامی این تعصب و ناموس شکل و ماهیتی جمعی پیدا کرد و حکومت کنترل آن را در دست گرفت. با این حال همه تلاشهایی که در این زمینه در کشور انجام شد و علیرغم جرم تلقی شدن بسیاری از این مباحث (به عنوان نمونه ارتباط با جنس مخالف – نامحرم)، محدود کردن حقوق زنان، و بالاخره اجرای نظارت های سخت و گشت های ارشاد؛‌ با توجه به اینکه سطح آموزش زنان (و مردان) هم به طور همگام افزایش پیدا می کرد هژمونی این ارزشها تحقق نیافت. زیبا میرحسینی معتقد است سر باز زدن نسل جوان (پسر و دختر) از پذیرش امری به نام ناموس در واقع به منزله اعتراضی است که جوانان در برابر محدودیت های اعمال شده در حوزه حقوق شخصی و خصوصی شان داشته اند. با این حال مشخص نیست چه میزان از این از سر باز زدن دختران جوان از محدودیت های اخلاقی که بر آنها اعمال می شود بر نابرابرای های جنسی هم تاثیر داشته است. به عنوان مثال با توجه به نظارت و محدودیت های اعمال شده ملاقات با جنس مخالف در داخل خانه ها انجام می شود و این ملاقاتها در محیط خصوصی گاهاً دختران نوجوان را در معرض خشونت های جنسی قرار داده است؛ چرا که بسیاری از این محیط های خصوصی متعلق به مردان است (موروزی؛ صادقی ۲۰۰۶). در فضای این تغییرات نگرانی های اجتماعی بخصوص در بین نسل های قدیمی تر از کمرنگ شدن معیارها و ارزشهای اخلاقی بالا رفته است. اما به دلیل فقدان فضایی عمومی برای گفتمان آزاد در زمینه گرایش های جنسی نوجوانان، اطلاعات زیادی در مورد رفتار جنسی دختران نوجوان وجود ندارد (شکرلو ۲۰۰۵). در مصاحبه هایی که برای تهیه این مقاله با یکی از روانشناسان و مشاورین کودک انجام شد وی معتقد بود در بین دختران نوجوانی که به دفتر مشاوره اش مراجعه می کنند فاصله بین آشنایی با جنس مخالف و ایجاد ارتباط سکسی بسیار کوتاه شده است. بسیاری از این دختران نوجوان هنوز آماده ارتباط سکسی نبوده اند و بنا به درخواست و اصرار دوست پسر خود به این ارتباط تن داده بودند. به این ترتیب این نوجوانان هنوز قدرت مذاکره در مورد زمان و نحوه برقراری ارتباط سکسی را ندارند. از طرفی بسیاری از این دخترانی که ارتباط سکسی با جنس مخالف دارند به «باکره بودن» اهمیت می دهند. و نتیجتاً عمل جراحی پرده بکارت نیز در بین دختران جوان افزایش یافته است (آفری 2009) ( دوبلگ 2004). شیرازی (2008) در تحقیقی که در بین نوجوان دختر ۱۵ تا ۱۸ ساله در تهران داشته است آماری ۲۸ درصدی از دخترانی که حداقل یک بار تجربه سکس داشته اند ارائه می دهد. این در حالی است که کمتر از نیمی از آنها در مورد کاندوم آگاهی داشتند و حتی تعداد کمتری مطلع بودند که کاندوم مانع از انتقال بیماریهای مقاربتی می شود. به این ترتیب در حوزه ارتباط جنسی، نقشهای جنسیتی کماکان سنتی بوده و چالشی است برای نسل جوان (مک فرسون 1995؛ سیژ 2000).
جایگاه قانونی؛ حقوق و مسئولیت ها
با توجه به اینکه مهمترین اصل شهروندی فرایند قضایی و قانونی است که در آن موضوعات و چالش های قانونی بررسی می شوند (ژوزف 2000) این بخش به موقعیت قانونی، حقوق و مسئولیت های نوجوانان دختر در چارچوب قانونی ایران می پردازد. پیش از بررسی قوانین داخلی لازم به یادآوری است که ماده 1210 قانون مدنی سن بلوغ را برای دختر 8 سال و 9 ماه، و برای پسر 14 سال و 7 ماه تعیین می کند. این ماده تبصره ای دارد که طی آن سن قانونی برای مسائل و مسئولیت های اقتصادی 18 سال تعریف شده است و در این مورد تمایزی بین دختر و پسر قایل نیست.
قانون کیفری
با توجه به اینکه نوجوانان دختر در چارچوب قوانین ایران بالغ محسوب می شوند، نوجوانان خاطی قانون دارای مسئولیت کیفری نیز هستند. قوه قضاییه اغلب پرونده های نوجوانان را در دادگاه نوجوانان بررسی می کند و در بررسی های قضایی نوجوانانی که خاطی شناخته می شوند احکام سبک تری دریافت می کنند. به عنوان مثال در برخی موارد به جای حبس، مجازات مالی اعمال می شود. با این حال این موارد تصمیم گیری به رأی قاضی بستگی دارد و چارچوب قانونی و سیستمیک برای این نوع تصمیم گیری ها وجود ندارد (ارزنی 2010). اما در مورد مجازات مرگ (شامل قتل و یا زنا) رأی قاضی و قدرت تصمیم گیری محدودی که قاضی دارد نیز وجود نداشته و نوجوانان با در نظر گرفتن دو ویژگی سن قانونی بلوغ و قصاص مورد محاکمه قرار گرفته و احکام تعریف شده در قانون (برای بزرگسالان) را دریافت می کنند. متاسفانه در حال حاضر موارد زیادی از نوجوانان که مرتکب جنایت شده اند در نوبت اعدام به سر می برند. معمولا این نوع اجرای حکم پس از 18 سالگی انجام می شود و تا قبل از سن 18 سالگی نوجوانان دوران حبس خود را غالباً در زندان نوجوانان می گذرانند. اما در مواردی نیز حکم اعدام قبل از 18 سالگی اجرا شده است از جمله عاطفه سحاله که در سن شانزده سالگی و به جرم رابطه جنسی و در شهر نکا (مازندران) به دار آویخته شد.
پیچیدگی دیگری که در خصوص دختران نوجوان و وضعیت حقوقی آنها وجود دارد این است که به واسطه جنسیتشان قانون به آنها اجازه تشکیل خانواده را در سنین پایین می دهد، اما در عین حال ساز و کار حمایتی برای آنها وجود ندارد. به عنوان مثال نوجوان ازدواج کرده به عنوان همسر حق دریافت نفقه را دارد اما تا قبل از 18 سالگی امکان کنترل مالی برای او وجود ندارد.
نکات پایانی
برای بررسی وضعیت دختران نوجوان در ایران بایستی موقعیت ایران به عنوان کشوری با درآمد متوسط و شاخص های نسبتاً خوب اجتماعی مد نظر قرار گیرد. با در نظر گرفتن اینکه این دیدگاه برای برنامه ریزی و سیاست گذاری های کوتاه و بلند مدت کلیدی است پیشنهادات زیر را می توان مورد بحث قرار داد:
- گسترش حیطه فعالیتهای سازمان غیردولتی به مواردی که مربوط به حقوق سیاسی و مدنی نوجوانان می شود. این گونه فعالیتها به طور کلی و در مقطع زمانی کنونی به طور خاص برای سازمانهای غیردولتی چالش و مخاطرات بیشتری دارد. با این وجود هنوز فرصت هایی برای اجرای چنین برنامه هایی وجود دارد.
- موضوعات مربوط به نوجوانان دختر مسایل جنسیتی هستند. مسایلی که دختران را در معرض محدودیتها و نابرابری هایی قرار می دهند که برخی از آنها به سنین بزرگسالی نیز منتقل می شوند. لذا در حوزه برنامه ریزی طرح هایی برای نوجوانان دختر همکاری سازمانهای غیردولتی کودکان با سازمانهای غیردولتی که با مسایل مربوط به زنان کار می کنند اهمیت ویژه ای دارد.
- مشارکت دادن نوجوانان، خانواده ها و سایر دست اندرکاران در این حوزه کلیدی است
- بهره گیری از ساختارهایی که در حوزه کنترل سازمانهای دولتی است. به عنوان مثال بیشتر وزارت خانه ها ساختارهای خاصی در حوزه جوانان / نوجوانان دارند (دفتر جوانان، شورای جوانان، ...). شهرداری ها و دفاتر زیرمجموعه آنها می توانند فرصت های خوبی برای همکاری باشند.
- شاخص های توسعه اجتماعی سیاسی ایران به عنوان کشوری با درآمد متوسط بایستی مد نظر سازمانهای بین المللی و آژانس های سازمان ملل که در ایران کار می کنند نیز قرار گیرد.
- آژانس های سازمان ملل که در حال حاضر در ایران فعالیت می کنند درک عمیق و قوی از مسایل جنسیتی ندارند و این ضعف در تمامی سطوح (برنامه ریزی، اجرا، نظارت و ارزشیابی،...) دیده می شود. ارتباط و همکاری نزدیک تر این سازمانها با تشکل های زنان می تواند در این زمینه کمک کننده باشد. [5]
- در برنامه ریزی در خصوص نوجوانان دختر باید شرایط کنونی سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی مد نظر قرار بگیرد. با در نظر گرفتن انواع مختلف خشونت هایی که نوجوانان در زندگی روزمره شاهد آن هستند (خانه، خیابان، برنامه های تلویزیونی، در گویشی که به کار می بریم، بازی های کامپیوتری، کتابها،...) برنامه های حساس تری مورد نیاز است تا به نوجوانان مهارتها و ابزار لازم را برای عبور از این مقطع سنی حساس بدهد. آنچه نوجوانان در این فضا به آن احتیاج دارند فراتراز بقا و گذار از این دوران است. آگاهی رسانی و بالابردن مهارتها بایستی به گونه ای باشد که نوجوان خشونت را در همه اشکال و مصادیق آن ببیند، تشخیص بدهند و به آن "نه" بگویند. برنامه هایی لازم است تا کودکان و نوجوانان با حقوق خود آشنا شوند، آن را نهادینه کنند و به آن احترام بگذارند. خشونت هایی که امروز در بستر ایران شاهد آن هستیم در بسیاری از موارد توسط افرادی انجام می شود که از امکانات آموزشی و بهداشتی و... برخوردار بوده اند. اما این شاخص ها (آموزش و بهداشت) برای پرورش و شکوفایی آنها بعنوان اعضایی که در صلح و آرامش در کنار سایر افراد جامعه زندگی کنند کافی نبوده است. لازم است شاخص های توسعه انسانی که در جامعه امروز ایران مد نظر قرار می گیرد فراتر از شاخص های اولیه و پایه ای باشد.
منابع:
- Afary, J. (2009). Recreating Virginity in Iran. The Guardian.
- Amini, A. (2008). Juvenile Executions in the Past 18 Years. Rooz Online(December 2008).
- de Bellaigue, C. (2004). In the Rose Garden of the Martyrs: A Memoir of Iran.
- Deghati, S., & Herrera, L. (2010). The children of Iran: lives in tumult. Open Democracy(February 2010).
- Donahue, A. (2009). Adolescent Girls, Cornerstone of Society: Building Evidence and Policies for Inclusive Societies.
- Ehsani, k. (1994). Tilt But Don’t Spill”: Iran’s Development and Reconstruction Dilemma. Middle East Report, 191(November-December 194).
- Ehsani, K. (2009). Survival Through Dispossession: Privatization of Public Goods in the Islamic Republic. Middle East Report 250, Spring 2009 - the Islamic Revulution at 30.
- Herrera, L. (2006). What’s New about Youth? Development and Change, 37(6), 1425-1434.
- Hoodfar, H. (2009). Activism under the Radar: Volunteer Women Health Workers in Iran. Middle East Report, 250(Spring 2009), 56-60.
- Hoodfar, Assadpour, (2000). The politics of population policy in the Islamic Republic of Iran. Studies in Family Planning, 31(1).
- Joseph, S. (2000). Gender and Citizenship in the Middle East. Syracuse: Syracuse University Press.
- Khatam, A. (2009). The Islamic Republic’s Failed Quest for the Spotless City. Middle East Report Online (MERIP), 250, Spring 2009- the Islamic Revulution at 30.
- Lenning, A. V., & Vanwesenbeeck, I. (2000). The Ever-changing Female Body: Historical and Cultural Differences in Playmates’ Body Sizes. Feminism & Psychology, 10(4), 538-543.
- Lesko, N. (1996). Denaturalizing adolescence, the politics of contemporary representations. Youth and Society, 28(2), 139-161.
- Macpherson, P., & Fine, M. (1995). Hungry for an Us: Adolescent Girls and Adult Women Negotiating Territories of Race, Gender, Class and Differences. Feminism & Psychology, 5(2), 181-200.
- Moruzzi, N. C., & Sadeghi, F. (2006). Out of the Frying Pan, into the Fire: Young Iranian Women Today. Middle East Report 241, Iran: Looking Ahead (Winter 2006), 22-28.
- Moruzzi, N.C. (2009) Quiet Leadership and Pressure from Below: Women’s Participation in Iranian Public Life. Occasional Paper Series Middle East Program, Woodrow Wilson International Center for Scholars.
- Shekarloo, M. (2004). Cyberspace as Subversive Space for Women?: Women’s Websites and Weblogs in Iran, presented at Woodrow Wilson International Center for Scholars, Washington DC, October 2004
- Shirazi, K. K., & Morowatisharifabad, M. A. (2008). Religiosity and Determinants of Safe Sex in Iranian Non-Medical Male Students. Relig Health, 48, 29-36.
- Sieg, E. (2000). So Tell Me What You Want, What You Really Really Want, New Women on on Old Footings. Feminism & Psychology, 10(4), 498-503.
- Tolman, D. L. (1994). Doing Desire: Adolescent Girls’ Struggles for/with Sexuality. Gender & Society, 8(3), 324-342.
پانوشت:
[1] Lost
[2] (هرِرا 2005؛ لِسکو)
[3] http://www.unicef.org/iran/fa/concluding_observations_Farsi_-_9605_words.pdf
[4] اطلاعات کمی تری در زمینه مقاله اصلی وجود دارد.
[5] شایان ذکر است در این مقطع زمانی حساسیت فعالیت و همکاری در زمینه مسایل جنسیتی یا جامعه مدنی بیش از پیش است. اما در صورتی که ضعف هایی که به آنها اشاره شد به رسمیت شناخته شود هنوز فرصت های همکاری – هر چند کوچک – وجود دارد.

برگرفته از : مدرسه فمینیستی

ادامه مطلب

سنت مسلمانان و ورود تنظیم خانواده به ایران

 

setareh_farmanfarmayan-1.jpg
book_pathfinder.jpg
ترجمه سحر مفخم-29 دی 1389
مدرسه فمینیستی: در سال 2007، سازمان Pathfinder International که در زمینه تنظیم خانواده و مددکاری اجتماعی در سال 1957 تاسیس شد، 50 سالگی این سازمان و 80 سالگی برنامه ها و فعالیت برنامه تنظیم خانواده را گرامی داشت.
 به همین مناسبت این سازمان کتابی در مورد «پیشتازان تنظیم خانواده» و با نام «پیشتازان جسور» درجهان منتشر کرد که در آن یادآور شده بودند: کار مددکاری و برنامه ریزی خانواده از دهه 1920 آغاز شده یعنی هنگامی که موسس سازمان «پت فاندر اینترنشنال» (یعنی پیشگامان جهانی)، دکتر کلارنس گمبل(Dr. Clarence Gamble) از تلاش ها برای معرفی جلوگیری از بارداری به زنان و زوج ها در ایالات متحده و 60 کشور دیگر حمایت کرد. او همچنین اولین نمونه از خدمات رسانی برپایه محلات و جوامع کوچک را به راه انداخت، مراکزی که هنوز بنیاد موفقیت امروز سازمان پتفایندر محسوب می شود.»
همچنین کوفی عنان، رئیس پیشین سازمان ملل، مقدمه ای بر کتاب «پیشتازان جسور» نوشته و در آن به تاریخ بهداشت باروری و برنامه تنظیم خانواده اشاره کرده است.
در این کتاب همچنین به سه تن از پیشتازانی که در گسترش طرح تنظیم خانواده نقش مهمی داشتند مانند ستاره فرمانفرماییان، موسس مدرسه عالی مددکاری اجتماعی تهران و نیز لوییجی دمارجینی ( Luigi DeMarchi) و ماریا لوئیسا زردینی (در ایتالیا) اشاره شده است و هر یک تاریخچه ای از چگونگی گسترش برنامه تنظیم خانواده در جامعه خود نوشته اند.
مطلب زیر ترجمه تاریخچه تنظیم خانواده در ایران است که توسط ستاره فرمانفرماییان برای کتاب «پیشگامان جسور» به نگارش درآمده است و توسط سحر مفخم به مناسبت ویژه نامه «90 سالگی باشکوه ستاره فرمانفرماییان» مدرسه فمینیستی، ترجمه شده است. این متن نشان دهنده نقش و فعالیت گسترده این بانوی ایرانی در دهه 40 و 50 شمسی است.

در سال 1958 تحت نظارت من "مدرسه عالی مددکاری اجتماعی تهران" با هدف آموزش اولین گروه از مددکاران اجتماعی حرفه‌‌‌ای در ایران آغاز به کار کرد . این مفهوم [مددکاری] در ایران و در زبان فارسی تا حدی جدید بود که می‌‌‌بایست معادلی برای این واژه نو، یعنی «مددکار» ابداع ‌‌‌ می کردیم تا بتواند آن‌‌‌را توضیح دهد.
در آن زمان ایران اساسا فئودالی بود. و هفتاد درصد جمعیت بیست میلیونی در مناطق روستایی زندگی می‌‌‌کردند. هشتاد و پنج در صد مردان و نود درصد زنان کاملا بی‌‌‌سواد بودند و سطح استاندارد زندگی بسیار پایین بود. دختران می‌‌توانستند به محض رسیدن به نه سال ازدواج کنند و عمدتاَ هم ازدواج می‌‌‌کردند البته بیشتر در مناطق روستایی.
دختران ازدواج نکرده هم سر بار خانواده به حساب می‌‌‌آمدند . درسال 1956 چهل و یک درصد زنان بین سن پانزده و نوزده سال، متأهل بودند. رشد جمعیت داشت به حالت انفجاری نزدیک می‌‌‌شد. اولین سر شماری رسمی در سال 1956 جمعیتی را نشان می‌‌‌داد حدود 18.5 میلیون نفر که 42 درصد این جمعیت زیر پانزده سال بود. ایران در آن زمان یکی از کشورهایی بود که بیشترین میزان تولد (زاد و ولد) را در دنیا دارا بود و رشد جمعیت هم بیشتر از سه درصد بود.
اصلاحات ارضی که به قصد شروع توسعه اقتصادی کلید خورده بود برعکس شد یعنی به‌‌‌تدریج باعث گردید که روستایی بی‌‌‌سواد و بدون مهارت ترک خانه و کاشانه کند و به امید کار و زندگی بهتر به شهرها روانه شوند. اما آنچه در عوض این‌‌‌ها نصیب‌‌‌شان می‌‌‌شد اغلب گرسنگی و بدبختی و فقر شهری بود. در بسیاری از جهات، پایتخت یعنی تهران از این تحولات آسیب می‌‌‌دید.
مدرسه مددکاری اولین دوره دانشجویان خود را به مناطق فقیرنشین در جنوب تهران اعزام کرد به مناطق روستایی و زایشگاه‌‌‌ها. دانشجویان به سرعت متوجه شدند که رابطه عمیقی میان تعداد فرزندان و فقر در یک خانواده وجود دارد. در آن زمان، این خیلی معمول بود که یک نفر خرج یک خانواده یازده نفره را بدهد. مددکاران تشخیص دادند که سایز خانوارها باید کوچک‌‌‌تر شود وگرنه هیچ برنامه رفاهی نمی‌‌‌تواند خیلی کارآمد باشد. مدرسه مددکاری تصمیم گرفت که از تعدادی داوطلب ماما استفاده کند و این اولین قدم بود که به این خانواده‌‌‌ها کمک شود.
«تنظیم خانواده» به ایران وارد شد
در آن سال‌‌‌های اولیه اجرای برنامه "تنظیم خانواده" در کشور ما ایران چیزی ناشناخته بود و حرفی از آن به میان نمی‌‌‌آمد و آن چیز ناشناخته در واقع «وسایل پیشگیری از بارداری» یود که خود من هم در مورد آن هیچ چیز نمی‌‌‌دانستم .
موضوع «وسایل پیشگیری از بارداری» هم هیچ‌‌‌وقت در طی دوران تحصیلی من در رشته مددکاری در ایالات متحده آمریکا مطرح نشده بود، ولی خوشبختانه از وجود شخصی به نام دکتر کلرنس گمبل و نیروهای آزموده دیگر که هنوز در آسیا، آفریقا و بعضی از کشورهای همسایه‌‌‌مان فعال هستند آگاه شدیم و به ایشان نامه‌‌‌ای نوشتیم و در این مورد خاص، تقاضای همکاری از ایشان کردیم. سپس در کمال تعجب و خیلی سریع پاسخی بسیار امیدبخش و مثبت از طرف ایشان در یافت کردیم و تنها چند هفته بعد از ان بود یعنی اوایل سال 1959 که خانم ادیث گیتس به تهران امد و او به ما گفت که مطلع شده است که ما به کمک انها نیاز داریم و بسیار خرسند است که به ما کمک بکند بنابراین طی مباحثی با مددکاران‌‌‌مان تصمیم گرفتیم که کار در محلات فقیر نشین را ادامه بدهیم به صورتی‌‌‌که خانم گیتش بتوانند از نزدیک ببینند که ما در چه مورد خاصی صحبت می‌‌‌کنیم و در بازگشت ایشان در مورد برنامه‌‌‌های تنظیم خانواده در آسیا و آفریقا توضیحاتی دادند.
ما مطمئن نبودیم که آیا برنامه تنظیم خانواده در ایران کارایی خواهد داشت یا نه و آیا اساساَ با استقبال عمومی مواجه خواهد شد یا نه. یک کشور مسلمان با سنت و فرهنگی که باور دارد فرزندان هدایایی از طرف خداوند هستند و یا ان ضرب المثلی که هر روز می شنویم هر انکس که دندان دهد نان دهد . خانواده‌‌‌های فقیر که به پسرهایشان نیاز داشتند تا روی زمین به‌‌‌شان کمک کند و در پیری هم مراقب والدین باشد. بچه‌‌‌ها را کلا عصای سر پیری می‌‌‌نامیدند .البته قابل درک است خب هیچ بیمه اجتماعی (تامین اجتماعی ) و یا هیچ سیستم پرداخت مقرری بازنشستگی هم وجود نداشت. با وجود این ادیث گیتس به ما گفت که اندونزی و مصر هم کشورهایی مسلمان هستند و هند هم خیلی مسلمان دارد ولی همه این‌‌ها برنامه تنظیم خانواده خیلی پویایی هم دارند. او همین‌‌‌طور به ما گفت استفاده از اسفنج و لوسین آب‌‌‌نمک ـ قبل از عمل زناشویی ـ در جلوگیری از حاملگی موثر است. و توضیح می‌‌‌داد که زنان می‌‌‌توانند اسفنج را در محلول آب نمک وارد کنند و بعد آنرا وارد واژن خود کنند. یک روش بسیار بدوی وقتی که الان به ان نگاه می کنم !!!!
سوال بعدی این بود که چطور به زنان دسترسی پیدا کنیم و این پیام را به آنها برسانیم. در آن زایشگاهی که ما در ان کار می کردیم متوجه شدیم که یک سری تخت‌‌های بیمارستان را زنانی گرفته‌‌‌اند که سقط جنین داشته‌‌‌اند آنهم با وسایل یا روش‌‌‌هایی کاملا غیر بهداشتی مثل وارد کردن بال و پر بوقلمون به واژن‌‌‌های‌‌‌شان. این زنان در حالی به بیمارستان مراجعه می‌‌‌کردند که اغلب‌‌‌شان وضع جسمی بسیار ناگوار و گاه عفونت‌‌‌های کشنده وجودشان را فرا گرفته بود. رییس بیمارستان دکتر محمد متمنی از پروژه‌‌‌ی وسیع و ملی ما در امر تنظیم خانواده و آموزش استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری‌‌‌های ناخواسته به زنان ، خیلی استقبال کردند شاید به این علت که طرح پیش‌‌‌گیری از بارداری‌‌‌های ناخواسته، از تعداد بیمارانی که برای سقط جنین مراجعه می‌‌‌کردند به طور قابل‌‌‌ملاحظه‌‌‌ای می‌‌‌کاست.
برای اجتناب از رنجش سنت‌‌گرایان ما به معنای واقعی کلمه فعالیت مان را زیر زمینی کردیم.دکتر متمنی به ما فضایی داده بود در زیر زمین بیمارستان . یعنی جایی که ما نیروهای‌‌‌مان را استخدام و برنامه‌‌‌ریزی می‌‌‌کردیم یک اتاق در زیرزمین بیمارستان بود. یک گروه داوطلب از نمایندگان مجلس، مدیر مدرسه مددکاری تهران ، رییس جمعیت حمایت نوزادان و مادران، دو نفر از اعضای مدرسه پرستاری و یک پزشک که رییس بخش سلامت کودک و بارداری در وزارت بهداشت وقت بود تشکیل داده بودیم. البته ما خیلی خوش شانس بودیم که یکی از اعضای هیئت مدیره زایشگاه خانم «هاجر تربیت» که کنش‌‌‌گر و مدافع حقوق زنان بودند به طور خاص و در حمایت از سلامت زنان، به عضویت گروه ما در آمدند. و اینگونه بود که هسته اولیه «انجمن تنظیم خانواده در ایران» شکل گرفت. خانم گیتس روش استفاده از اسفنج و محلول نمک را به ما اموزش دادند و گروه را تشویق کردند تا در اشاعه این روش جلوگیری از بارداری در بین زنان، تلاش کنند. گروه داوطلب دور میزی بزرگ می‌‌‌نشست اسفنج ها را به تکه‌‌‌های کوچک تقسیم می‌‌کرد ودر محلول نمک می‌‌‌گذاشت ، سپس آنها را به ماماها می‌‌‌دادند برای بخش‌‌‌های مختلفی در بیمارستان که هر ماما در آن مشغول به خدمت بود..
غلبه بر سدهای سنت
سال‌‌‌های اولیه اجرای برنامه تنظیم خانواده بسیار دشوار بود. چرا که در فرهنگ به‌‌‌شدت سنتی ما، تعداد بچه‌‌هایی که یک زن به دنیا می‌‌‌آورد موقعیت و جایگاه اجتماعی آن زن را مشخص می‌‌‌کرد . مثلا تا قبل از فرهنگ‌‌‌سازی درباره تنظیم خانواده، هر سال زایشگاه تهران جایزه "زن سال " را به زنی می‌‌‌داد که بیشترین فرزند را داشته باشد ولی همه چیز داشت تغییر می کرد. من و خانم هاجر تربیت یک‌‌بار در یکی از این مراسم اهدای جایزه شرکت کردیم جلسه‌‌‌ای که شاه و ملکه آن را برگزار می‌‌‌کردند زنی که مدال طلا را برد هفده فرزند داشت.
بعد از دریافت جایزه او زانو زد و از شاه درخواستی کرد. درخواست‌‌‌اش این بود که یک کاری انجام بشود که او دیگر نتواند بچه‌‌‌دار شود. یک مشکل عملی در ابتدا این بود که ماماها، پرستارها، سپاه بهداشتی‌‌‌ها، و پرسنل پیراپزشکی که آموزش دیده باشند و بتوانند از پس این کار بر بیایند بسیار کم بودند. در واقع بهداشت خانواده مسئله بعدی بود چرا که در برخی از مناطق زنان بیچاره از اب فاضلاب برای خانوار و شستن ظرف‌‌‌ها و لباس‌‌‌ها و برای بهداشت‌‌‌شان استفاده می‌‌‌کردند بدون اب تمیز هم وقتی که محلول نمک را درست می کردند باز هم عفونت‌‌های بیشتری بوجود می‌‌آمد. و دیگری این بود که یک خلوتی را باید پیدا می‌‌کردند که به زنان اموزش می‌‌‌دادند که چگونه از این اسفنج‌‌‌ها که در محلول نمک قرار داده شده، استفاده کنند. خانواده‌‌های روستایی مهاجر که اغلب: مادر، پدر، پدر بزرگ، مادربزرگ، و تعدادی بچه و معمولا هم یک بز را شامل می‌‌‌شدـ ممکن بود همه در یک اتاق زندگی کنند. بنابراین عملا جایی خلوت وجود نداشت تا پرستارها یا مددکارها بتوانند طرز قرار دادن اسفنج‌‌‌ها را در واژن به زنان روستایی مهاجر آموزش دهند.
در طول این زمان ادیث گیتس هم‌‌‌چنان به ما کمک می‌‌‌کرد و همواره مشوق ما بود، تا این‌‌که در سال 1960 میلادی روش‌‌های جلوگیری از بارداری به صورت مواد خوراکی به دنیای غرب وارد شد.
«فدراسیون جهانی برنامه‌‌‌ریزی والدین» و متخصصین این مسایل، ما را از این روش اگاه کردند و همین فدراسیون، تعدادی قرص و دارو برای ما فرستادند که آزمایشات لازم را انجام دهیم. یکی از این مشاوران مجرب به نام چارلز زوکوسکی و همسرش برنادین با صحبت‌‌ها و مشاوره‌‌‌های‌‌‌شان راه‌‌‌های جدید پیشگیری از بارداری را به مددکاران و اعضای داوطلب ما آموزش دادند.
از جمله مشکلات پیش روی مددکاران اجتماعی در آموزش و ایجاد انگیزه در مردم برای استفاده از برنامه‌‌‌های «تنظیم خانواده» و پیش‌‌‌گیری از بارداری‌‌‌های ناخواسته، این بود که در آن زمان ، ما در ادبیات روزمره و غیر روزمره‌‌‌مان به معنای واقعی کلمه، هیچ واژه‌‌‌گان قابل فهم یا نظام گفتمانی و ادبیاتی نداشتیم که به واسطه‌‌‌ی آن بتوانیم چیزهایی را که می‌‌‌خواستیم برای رعایت و کاربستن برنامه‌‌‌های تنظیم خانواده به انها آموزش دهیم را به زبان ساده و همه‌‌‌فهم منتقل کنیم. اگرچه که زبان فارسی یکی از زبانهایی است که هزاران سال قدمت دارد اما برای اموزش چنین مسایل تازه‌‌‌ای، ادبیات مناسبی نداشتیم. برای این چیزها که جدید و تازه بودند هنوز واژگان معادل فارسی ساخته نشده بود.
در آن زمان در کشور ما به طور سنتی صحبت کردن از سکس یا واژن و یا آداب عملی زناشویی، شرم آور و غیر قابل پذیرش بود. مردم فقط می توانستند از زبان کودکانه و کلمات عامیانه استفاده کنند که متاسفانه برای اموزش در مورد روابط جنسی و پیش‌‌‌گیری از بارداری مناسب و قابل استفاده نبود. مردم و زن و شوهرها خجالت می کشیدند و احساس شرم می کردند که مثلا نامی حتی مناسب و درست در مورد الت تناسلی زن و مرد بر زبان بیاورند. برای مثال در مورد استفاده از "کاندوم" اموزش دهندگان نمی توانستند مستقیم نامی از آلت تناسلی مردانه ببرند و تنها به گفتن آن "چیز" و یا " خصوصی" اکتفا می‌‌‌کردند.
حتی ما یک واژه هم برای توصیف عمل مقاربت جنسی نداشتیم. پس ما ناگزیر بودیم که تمام مددکاران اجتماعی، ماماها، متخصصین زنان، و پرسنل برنامه‌‌‌های تنظیم خانواده را از نقطه صفر اموزش بدهیم. ما حتی می‌‌‌بایست از خارجی‌‌‌ها دعوت می‌‌کردیم که این کار را برای ما بکنند چون هیچ ایرانی این مسئولیت را بر عهده نمی‌‌‌گرفت ما دکتر کوشنر اهل آمریکا را که یک متخصص زنان بود و تجربه کار در کشورهای در حال توسعه را هم داشت به ایران دعوت کردیم . او به نیروهای ما اموزش داد که چگونه از واژگان فنی جنسی برای اموزش مردم استفاده کنند.
گسترش افقها
یک سوی قضیه، ما مددکاران اجتماعی قرار داشتیم که مدام در تلاش بودیم و سعی می‌‌‌کردیم مردم را به رعایت فاصله زمانی بین تولد فرزندان‌‌شان ترغیب نماییم ، و تشویق‌‌‌شان کنیم که حتی اگر فرزندان متعدد میخواهند لااقل فاصله زمانی را در تولدشان در نظر بگیرند، و همین‌‌طور راه‌‌های پیشگیری از بارداری را اموزش می‌‌‌دادیم ، اما سوی دیگر ماجرا، سنت و مذهب قرار داشت که به مردم می‌‌گفت که تا می‌‌‌توانند بچه‌‌‌دار شوند.در مناطق روستایی و همین‌‌‌طور فقر و حاشیه نشینی خانواده ها به فرزند زیاد نیاز داشتند تا برای امرار معاش خانواده کار کنند. و در همان زمانی که ما داشتیم برنامه‌‌‌های «تنظیم خانواده» را ترویج می‌‌دادیم در عین حال می‌‌بایست به مردم هم کمک می کردیم تا بتوانند منابع درامد اضافی را پیدا کنند که توازن اقتصادی خانواده را برقرار سازند تا دیگر به کار فرزندان، وابسته نباشند و در نتیجه، اندازه و تعداد جمعیت هر خانوار، به تدریج، تقلیل یابد و معقولانه‌‌‌تر شود. استراتژی دیگر ما نیز این بود که آموزش‌‌‌های فنی و حرفه‌‌‌ای به مادران و زنان بدهیم تا بتوانند وارد مشاغل بشوند و ایجاد درآمد هم بکنند.
در سال 1959 پس از مطالعه و بررسی دقیق مناطق پر جمعیت و کم درآمد تهران و شهرستان‌‌‌ها، مددکاران، «مراکز رفاه» را راه اندازی کردند که این مراکز در حقیقت دفاتر چند منظوره اجتماعی بود که طیف‌‌‌های گسترده‌‌‌ای از خدمات و همین‌‌طور فعالیت‌‌های فرهنگی،آموزشی و اجتماعی را به مردم ارائه می‌‌‌کرد.
این مراکز شامل مهدکودک برای مادران شاغل، باشگاه جوانان و کلاس‌‌‌های فنی و حرفه‌‌ای برای دختران جوان می‌‌شد. همین‌‌‌طور خدمات مربوط به برنامه‌‌های تنظیم خانواده در یک کلینیک ویژه و در تک تک مراکز رفاهی به مردم ارائه می‌‌شد.
در این مراکز همچنین برنامه‌‌هایی برای آگاهی مردان نیز برقرار بود به خصوص پدران و مردان جوان. آن‌‌ها به این طریق از عواقب و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی برنامه تنظیم خانواده اگاه می‌‌شدند و شامل برنامه‌‌‌های اجتماعی و تفریحی مثل سخنرانی‌‌ها؛ نمایش فیلم ؛ و بحث و گفتگوی آزاد نیز می‌‌شد.
زنان به‌‌‌راحتی می‌‌‌توانستند به مراکز رفاه مراجعه کنند و از برنامه‌‌‌های آموزشی تنظیم خانواده و خدمات دیگر استفاده کنند. بیشتر آن‌‌‌ها فرزندان‌‌‌شان را در مهدکودک این مراکز می‌‌‌گذاشتند. مادران می‌‌توانستند در کلاس‌‌‌های سواد ـموزی شرکت کنند یا هر برنامه اجتماعی دیگری که بود و یا حتی فعالیت های درآمدزا انجام دهند. این ترکیب برنامه تنظیم خانواده با دیگر فعالیت های اجتماعی به انجمن تنظیم خانواده این فرصت را می داد که مستقیم و یا غیر مستقیم با مادران و دختران تازه بالغ‌‌‌شده در گروه‌‌های مختلف اجتماعی ارتباط داشته باشند.اعضای این انجمن، خانه به خانه می‌‌‌رفتند و آموزش سلامت و یا مشاوره‌‌‌های تغذیه‌‌‌ای به خانواده‌‌‌ها ارائه می‌‌‌کردند. مددکاران این مراکز در ارتباط نزدیکی با تیم تنظیم خانواده بودند تا بتوانند برنامه‌‌های آموزشی برای مادران پدران و مردم جوان پدید آورند.این بخش‌‌‌ها تا عصر‌‌‌هنگام، باز بودند تا افراد شاغل هم بتوانند از خدمات آنها استفاده کنند.
رفاه اجتماعی و تنظیم خانواده
در سال 1346 دولت وقت، پست «معاونت برای تنظیم خانواده» را تاسیس کرد، با این هدف که نرخ رشد جمعیت را از سه درصد در سال به یک درصد کاهش دهد. همین‌‌‌طور از شورای جمعیت نیویورک برای مطالعه مشکل جمعیتی ایران کمک خواست و این امر، به طور مستقیم منجر به اولین برنامه رسمی تنظیم خانواده در ایران شد. قوانین حمایتی که همه آنها از ایده تامین اجتماعی سرچشمه گرفته است سن قانونی برای ازدواج را افزایش داد و همچنین قوانین مربوط به طلاق را نیز عوض کرد. برنامه‌‌‌های آموزشی فنی و حرفه‌‌ای و کمپین‌‌‌های گسترده مبارزه با بی‌‌‌سوادی به زنان کمک کرده است که بسیار کاراتر در جامعه حضور پیدا کنند و وضعیت خود را تغییر دهند. مهد کودک‌‌‌ها و کلینیک‌‌‌های راهنمایی مادر و فرزند باعث شد که کودکان نیز چه به لحاظ روانی و چه به لحاظ فیزیکی بهتر رشد کنند.
برنامه‌‌‌های آموزشی گردهمایی‌‌‌های گروهی و نیز روش دیگر؛ به نقش مردان به عنوان یکی از والدین و عضوی از خانواده تمرکز می‌‌‌کرد و همینطور بر نقش پدر در برنامه‌‌‌های تنظیم خانواده تاکید می‌‌‌گذاشت. از جمله برنامه‌‌های دیگر در این جهت، برنامه‌‌‌هایی برای کارگران بود مثل کمپین‌‌‌های مقابله با بی‌‌‌سوادی و کمک‌‌‌های اولیه. و نیز آموزش ضمن خدمت و آموزش‌‌‌های اجتماعی دیگر از جمله‌‌‌‌ی این برنامه‌‌‌ها بودند.
قدم مهم دیگر نیز صندوق های بازنشستگی کشوری است که نگاه مردم را به مسئله داشتن فرزند زیاد و به خصوص پسر برای کار و حمایت های دوران پیری تغییر داد.
از ابتدای شروع مدرسه مددکاری در تهران تنظیم خانواده در ایران به عنوان جزئی جدایی ناپذیر از رفاه اجتماعی پذیرفته شد. که به طور قطع به تغذیه بهتر سلامت بهتر برنامه های تحصیلی بهتر مسکن بهتر و اشتغال بیشتر منجر می شود. در یک تمدن باستانی این یک بخش از ساختار یک جامعه مدرن است .

http://www.iranianfeminschool.info/spip.php?article6666
ادامه مطلب

محاکمه مجدد رزیتا واثقی، شهروند بهایی


خبرگزاری هرانا - «رزیتا واثقی» شهروند بهایی ساکن مشهد که در حال گذراندن دوره محکومیت ۵ ساله در زندان وکیل آباد است؛ مجددا محاکمه شد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران «هرانا» صبح روز یک شنبه ۳ بهمن ماه ۸۹ بار دیگر بنا به اتهام جدیدی رزیتا واثقی از زندان به دادگاه انقلاب مشهد انتقال و پس از جلسه دادگاه به زندان بازگردانده شد.
در خاتمه جلسه دادگاه قاضی پرونده اعلام کرد که متعاقبا حکم نامبرده و چند شهروند بهایی دیگر که هم پرونده ایشان می‌باشند اعلام خواهد شد.
قابل ذکر است که نامبرده به همراه هفت شهروند بهایی دیگر متهم به تبلیغ آئین بهایی است که جلسات دادگاه همه این شهروندان بطور غیر علنی در طی ماه گذشته، متناوبا و در زمان‌های مختلف برگذار گردیده است.

اسامی این هشت شهروند بهایی عبارتست از: رزیتا واثقی، ناهید قدیری، نورا نبیل‌زاده، شهاب طائفی، بهمن یزدانی، سونیا احمدی، افشین نیک آئین و وصال محمدی
ادامه مطلب

فیض الله روشن، شهروند بهایی با قید وثیقه آزاد شد

جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی- آقای فیض الله روشن در تاریخ ۶ بهمن ۸۹، پس از ۱۲ روز بازداشت در حفاظت اطلاعات ساری به قید وثیقه ۲۰ میلیون تومانی آزاد شد.
لازم به ذکر است این شهروند بهایی ساکن ساری، روز شنبه ۲۵ دی ماه ۸۹ پس از احضار و معرفی خویش به اداره اطلاعات شهر مذکور بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل گردیده بود.
به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، در حالی که قرار بازداشت یک هفته ای مهندس فیض الله روشن از روز شنبه دوم بهمن ماه به پایان رسیده بود، نامبرده همچنان در بازداشت به سر می برد. ‎این زندانی که مبتلا به بیماری دیابت می باشد، در هفته گذشته، اجازه ی کتبی مبنی بر رساندن لباس و داروهای مربوط به بیماری ایشان، توسط بازپرس پرونده صادر گردیده بود؛ ولی مسئولین بازداشتگاه از پذیرفتن دارو و لباس برای ایشان با این دلیل که در بازداشتگاه همه چیز موجود است، سر باز زده بودند.‎ وی در طی مدت بازداشت از ملاقات با وکیل نیز محروم بوده است.
پیشتر در ١٩ مرداد ماه همین سال، تعدادی از نیروهای امنیتی به منزل این شهروند بهایی ساکن ساری یورش برده و  اقدام به تفتیش منزل نامبرده کرده و سه گونی از کتب، سی‌دی‌ها و عکس‌های مربوط به آیین بهایی را از منزل این شهروند با خود بردند.
قابل ذکر است که فیض الله روشن ١٨ ماه را در سال ٨۶ و ٨٧ به علت اعتقاد به آیین بهایی و با اتهام «تبلیغ علیه نظام به نفع گروه‌های مخالف نظام» در زندان ساری سپری کرده بود. منزل این شهروند بهایی بارها مورد هجوم مأمورین اطلاعات شهر ساری قرار گرفته است. وی در ۳۰ اردیبهشت ۸۸ پس از سپری کردن محکومیت یک ساله از زندان آزاد شده بود.
جمعیت مبارزه تبعیض تحصیلی- بخش حقوق بشر
ادامه مطلب

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

عجب! بهائیان در ایران آزادند؟!



عجب! بهائیان در ایران آزادند؟!
چاپ
نگارش:
ه. مهرپرور
منبع: رادیو زمانه

چندی قبل پس از صدور بیانیه‌ای از طرف كمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در مورد نقض حقوق اقلیت‌های قومی و مذهبی و بالاخص بهاییان ایران، نماینده‌ی ارشد ایران، محمدجواد لاریجانی در مصاحبه‌ای با رسانه‌های گروهی اظهار داشت كه بهاییان در ایران آزادند و از حقوق مدنی برابر برخوردارند و ۳۰۰تن از دانشجویان و استادان بهایی در دانشگاه‌های ایران به تحصیل اشتغال دارند و یا به كار تدریس مشغولند.

او بدین‌ترتیب مفاد بیانیه‌ی سازمان ملل متحد را رد كرد و با صراحت اعلام داشت كه جمهوری اسلامی حقوق جامعه‌ی بهایی را مراعات می‌کند.این موضعگیری محمدجواد لاریجانی را چگونه باید تعبیر كرد؟ در حالی كه تمام اطلاعات واصله از ایران حاكی از آزار، سركوب و تبعیض نسبت به جامعه‌ی ۳۰۰هزار نفره‌ی بهایی است و مدیران سابق آن جامعه در زندان رجایی‌شهر كرج دوره‌ی حبس ۱۰ساله خود را می‌گذرانند و جوانان بهایی بی‌گناه و شائق خدمات اجتماعی در شیراز در سلول‌های انفرادی محبوسند و تنها جرم‌شان خدمت به طبقه‌ی محروم و تعلیم كودكان بوده است. خبر یا بشارت فوق را جز ترفندی برای فریب مردم جهان به چه می‌توان حمل کرد؟

روزی نیست كه در یك گوشه از سرزمین وسیع میهن، بهاییان به بهانه‌های بی اساس مورد آزار و تضییقات فزاینده قرار نگیرند؛ كسب و كارشان تعطیل نشود؛ مزارع‌شان، كارگاه‌های‌شان مصادره نشود و دانش‌آموزان حتی در سطح ابتدایی در مدارس توهین و تحقیر نشوند. از ورود جوانان مستعد و مشتاق برای تحصیلات عالیه در دانشگاه به صرف بهایی بودن جلوگیری می‌شود. این قشر پراستعداد كه ثروت‌های آینده‌ی كشورند، ناامید و سرخورده از این تبعیض ظالمانه ناچار به كار و كسبی دیگر می‌پردازند و یا راهی ممالك آزاد برای ادامه‌ی تحصیل می‌شوند.

اكنون در تمام مراكز علمی و دانشگاهی اروپا و آمریكا و استرالیا هزاران جوان بهایی ایرانی كه جلای وطن كرده‌اند به كسب علم و دانش مشغولند و بسیاری از آنان تاكنون به مدارج عالی تخصصی و علمی نائل شده‌اند. این سرمایه‌های از دست رفته كه می‌بایست در وطن خود به آبادی و خدمت بپردازند اینك جذب بازارهای كار و تحقیق آن ممالك شده‌اند.از آن گذشته صدها استاد و معلم باتجربه و باسابقه نیز از كار تدریس بركنار شده‌اند. آن هم به علت انتساب به جامعه‌ی بهایی!

زمانی كه آن استادان مجرب و با وجدان برای پر كردن خلأ آموزشی دانشجویان بهایی در ایران به تأسیس دانشگاه علمی آزاد اقدام كردند و صدها جوان مشتاق و آرزومند را با نهایت دقت و مراعات موازین علمی تعلیم و آموزش دادند، باز بهایی‌ستیزان با یورشی ناجوانمردانه به تعطیل و توقیف آن و برهم زدن امكانات آموزشی ایجاد شده پرداختند كه خبر آن در همه‌ی مراكز دانشگاهی جهان بازتاب گسترده‌ای داشت. لذا با توجه به حقایق فوق، اظهارات آقای لاریجانی به كل عاری از حقیقت و خلط مبحث است.

كیست كه امروز نداند جامعه‌ی بهایی ایران به‌طور اعم، دستخوش سركوب و آزار مستمر و فزاینده‌ی حاكمان جمهوری اسلامی است كه فقط به انگیزه‌ی تعصبات مذهبی و بغض و كینه‌ی دیرینه نسبت به پیروان این آیین از هرگونه اقدامی در جهت ممانعت از پیشرفت فرهنگی و اجتماعی و بالندگی آن خوددداری نمی‌كنند.
محمدجواد لاریجانی، بار اول نیست كه حقایق را وارونه جلوه می‌دهد. چندی قبل در نشست نمایندگان كشورهای عضو در ژنو در خصوص نقض حقوق جامعه‌ی بهایی، وی «جامعه‌ی بهایی» را نه یك دین و آئین بلكه یك «فرقه»‌ی كالت cult خطرناك معرفی كرد كه شایسته‌ی برخورداری از عنوان دیانت و یا آئین و آزادی‌های مربوط به ماده‌ی ۱۸اعلامیه‌ی حقوق بشر نیست!

البته این ادعای او با سردی و بی‌اعتنایی قاطبه‌ی اعضای شركت‌كننده در كنفرانس روبه‌رو شد. برخی از نمایندگان كه هریك در كشور خود شاهد جوامع بهایی بودند كه آزادانه به فعالیت‌های روحانی و دیانتی خود مشغول هستند آن گفته را به تلویح رد كردند. طرفه این‌جا است كه آقای لاریجانی مسئله‌ی «فرقه» بودن دین بهایی را در سوئیس، یعنی كشوری مطرح کرد كه مهد آزادی است و دانشمند به نامی چون «پروفسور آگوست فورل»، حدود ۹۰سال پیش بنیانگذار جامعه‌ی بهایی در آن كشور بود.

برگردیم به موضوع ۳۰۰دانشجو و استاد در مراکز علمی ایران و فرض را برآن گیریم كه ادعای ایشان راست است و معدودی دانشجو (و احیاناً استاد) مشغول تحصیل و تدریس در مراكز علمی ایرانند. به اصطلاح مشهور فارسی، با یك گل بهار نمی‌شود. جامعه‌ی ۳۰۰هزار نفره‌ی بهایی به یقین چندهزار جوان آماده برای تحصیل دارد كه هربار با مانع «ستون مذهب» در پرسش‌نامه‌ی ورودی به دانشگاه مواجه می‌شوند و بدین‌وسیله سدی در مقابل پذیرش آنان به عنوان دانشجو ایجاد می‌شود.

آیا دولت ایران به طور رسمی می‌تواند اعلان كند كه از این پس ورود به تحصیلات عالیه، ارتباطی با مذهب و اعتقادات روحانی افراد ندارد و بهاییان هم (بدون ذكر دین) می‌توانند به این حق قانونی خود برسند؟آن روز، روزی است كه اظهارات آقای لاریجانی را تصدیق خواهیم كرد و از رفع این بی‌عدالتی تاریخی شادمان خواهیم شد.
»26
ادامه مطلب

طلوعی دیگر ؛ تاریخچه کوتاه دیانت بابی و بهائی قسمت 1

نامه جامعه بهائی به آیت الله صادق لاریجانی

 
ساخت سال 1388 نشریه اینترنتی ای بهاء.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده