به مناسبت: روز جهانی رفع خشونت علیه زنان
خیلی سخت است که سخن از رفع تبعیض هایی گفت ، حرف از برابری نابرابری هایی زد که برای سالها، قرن ها بلکه هزاره ها ارزش بوده اند. ارزش هایی نه تنها برای مردان، که پناه گاهی برای زنان، تا خود را در دامن پاکی و عفتش امن و آرام دارند. اسفناک آنکه بسیاری از ما در دنیای امروز، اما در همان هرازه های گذشته زندگی می کنیم، با همان فضیلت ها و ارزش ها.
ممکن است که در کنار هم نشسته باشیم ، اما شکاف میان باورهای ما را باید با ده ها قرن پر کرد. اینجاست که رسالت انسان هایی که در مسیر رفع تبعیض تلاش می کنند، آشکار می شود. این فاصله را باید با افزایش آگاهی در مدتی کوتاه با صبوری خویش پرکنند. رنجی می برند اما به بیداری امیدوارند، زیرا طلایع نوید بخش آن را در صبحگاه برابری دیده اند.
"وقتی که همه خوابیم" همه جا آرام است، مگر خوابمان. وقتی در جامعه ای همه مانند هم فکر کنند، صمیمانه تر است که بگوییم در آنجا کسی فکر نمی کند. برای متفاوت گشتن، رشد کردن باید هزینه هایی پرداخت کرد. هزینه هایی که گاه به قیمت از دست دادن آرامش فکری، که به بی فکری اخت پیدا کرده است و یا راحت روحی که به رکود دل بسته است، تمام می شود.
هزینه هایی که گاه از شکنجه جسم و حبس تن بسیار سنگین تر هستند. باید در تلاطم امواج پر افت و خیز تضادهای جامعه و باورهای خود غوطه خورد و امید نجات داشت. به امید رسیدن به ساحل "برابری" باید دل به دریای طوفانی «تبعیض» زد. این امید مهمترین عاملی است که امروز فعالان مدنی و حقوق بشر را در تاریکترین لحظه های انسانی - در کشور عزیزمان ایران- درکنار یکدیگر با هدفمندی و به خاطر باورشان به «حقوق انسان» نگاه داشته است.
راه «برابری» که هدفی جز نزدیک کردن فکر و دل انسان ها به یکدیگر و ایجاد تمدنی متکامل ندارد، پیچ های پر خم و نشیب های تند و دره های عمیقی دارد که باید شناخته شود و برای هر معضلش چاره ای هوشمندانه اندیشیده گردد. پیمودن این مسیر، همدلی می خواهد، نه رقابت، نزاع و جنگ. باید بدانیم بسیاری از کسانی که با ما مخالفت می کنند، تنها مشکلشان این است که نمی دانند و باید بدانند. این میّسر نمی شود مگر اینکه ایشان را درک کنیم.
بر این چالش ها تفوق نخواهیم یافت مگر اینکه دریابیم دراندیشه زنانی که در این دنیای تبعیض آمیز آرام به گوشه ای راحت جسته اند و مردانی که رنگ زندگی را چنین خوش یافته اند، چه و چرا چنین کُند می گذرد؟ در عین حال باید بدانیم که زنان و مردان ما در روابط خود چه دردهای ژرفتری از تبعیض و نابرابری می کشند و برایش فکری کنیم.
در ادامه به تحلیل برخی از ساختارهای اخلاقی که در آن تبعیض امری طبیعی است، پرداخته می شود. همچنین به برخی از معضلات که روابط زنان و مردان ما را دچار بحران کرده است توجه می کنیم:
زن در خانواده کشاورزی
بسیاری از فعالان حقوق زن، نگران این قشر از بانوان هستند. با این حال ایشان خود عموما از زندگی ، حقوق و همسران خود راضی می باشند.روستاییانی که به سبک سنتی کشاورزی می کنند، نیاز به خانواده ای منسجم و فعال دارند. خانواده ای که زن همراه مرد کار می کند. زمین ها آنقدر زیاد هست که نمی توان هزینه کارگران را پرداخت و کشاورز به تعداد زیادی فرزند نیاز دارد. فرزندان پسر میراثدار خاندان هستند.
زن در این خانواده ها نه قدرت آن را دارد که برخی کارهای سنگین کشاورزی را چون مردان انجام دهد و نه فرصتش را. او باید مسئولیتی را که تاریخ در دوران «صیادی» و پیش از «انقلاب کشاورزی» بر عهده زن گذاشته بود، انجام دهد. در دوره صیادی مردان به شکار می رفتند و زنان خانه داری می کردند. انقلاب کشاورزی حضور زنان را در کنار مردان پررنگ تر کرد، اما همواره مردان به واسطه «قدرت» خویش در رابطه ای «نابرابر» بر زنان تفوق داشتند.
همانطور که می بینیم زندگی کشاورزی و مشقاتش ، معیارهای اخلاقی خاص خود را می طلبد. اخلاقی که در این جوامع به کار گرفته می شود، باید سلامت جامعه کشاورزی را تضمین نماید. پس عجیب نیست اگر در عصر کشاورزی که دوره ای از رشد بشر و مدنیت بود، ادیانی چون " مسیحیت" با اخلاقیات متناسب با آن دوران ظهور نماید. ادیانی که بر نابرابری میان زن و مرد چندان سخت گیر نبودند.
شاید استفاده از ابزارهای مدرن و مکانیزه کردن کشاورزی، فرصت بیشتری برای آگاهی بخشیدن به زنان و مردان کشاورز ایجاد نماید. فرصتی که برای اهدافی جز کار و تولید مثل در کنار یکدیگر بیاسایند و به جنبه های دیگر زندگی و وجود هم بیاندیشند.
بخشی از اخلاق روستایی و حتی شهری ما، تحت تاثیر زندگی دامداران کوچ نیشین و قبایل بادیه نشین است، که دیانت اسلام نیز در چنین جامعه ای ظهور یافت. ایشان در معرض خطرات بی شمار و گاه جنگ هایی پیاپی بودند. در چنین جامعه ای شجاعت و جنگ آوری فضیلت بود. در لوای این فضیلت ، ارزشی دیگر رخ گشود که نیاز زنان به حمایت شدن از جانب مردان بود.
با کشته شدن مردها در جنگ ، نیاز به حفظ جامعه و بقای نسل موجب می شد که مردان چند زن اختیار کنند. در چنین جامعه ای«بخشی» از مرد برای هر زن بهتر از«هیچ» مرد برای اکثر زنان بود. برای همین عجیب نیست که زنان در این شرایط نه تنها با این سنت ها مخالفتی نکردند، بلکه در این سیستم خود مهر تاییدی بر آن بودند.
به علاوه وقتی بخش عمده ای از وقت زنان صرف کار کردن، مراقبت از فرزندان که تعداد زیادی از آنها در کودکی می مردند ؛ می شد و در این میان زن همواره مقصر بود، دیگر توانی برایش نمی ماند و نه اعتماد به نفسی تا به مخیله اش حقوق برابر با مردان خطور کند. پس باید به دنبال ساختار و فرهنگی برای زندگی کشاورزی بود، که حقوق برابر در آن به صورت محسوس برخی نیازهای اساسی این خانواده ها را برطرف کند. باید الگوهایی به ایشان نشان داده شود که زندگی برابر خوبی هایی دارد که در نبودش، محروم می مانند.
زن در خانواده شهری و صنعتی
تعداد زیادی از زنان ما در شهرها نیز از حقوق برابر با مردان محروم اند. بسیاری از ما اگر چه «متجدد» شده ایم، اما کمتر آشنایی با «تمدن» و مولفه هایش داریم. هر چه از سمت روستاها به شهرها نزدیک تر می شویم، از آن انسجام خانواده های کشاورز دورتر می گردیم. شاید برای رسیدن به برابری در روابط خانوادگی گذر از ماشین و دوران صنعتی ضروری است. مردها و گاه خانم ها ساعات طولانی خارج از خانه به سر می برند. زن دیگر نقش مکمل خود در خانواده های کشاورز را ایفا نمی کند. با خلائی بزرگ به نام «تنهایی» رو به می شود که بچه دار شدن هم با مشکلات فراوان زندگی شهری کمکی به آن نمی کند.
دنیای مرد و زن هر روز بیش از پیش فاصله می گیرد. برعکس کشاورزان ، فرزندان در چنین زندگی هایی کمتر مسئولیتی بر دوششان گذاشته می شود. سن بلوغ جنسی تغییری نکرده اما بلوغ اجتماعی، عاطفی بین یک تا دو دهه بعد از بلوغ جسمی روی می دهد و در این فاصله زمانی محرک های جنسی بیشمار در جامعه ، معضلی بزرگ را برای مفهوم عفت و عصمت جوانان به وجود می آورد. « انقلاب صنعتی موجب آزادی زنان و صنعتی شدن آنان گردیده است.»
با اشتغال فرزندان، خانواده بیش از پیش از هم گسسته می شود. در چنین جامعه ای اگر چه به مرور از لحاظ حقوقی زن و مرد امکان برابری می یابند، اما چه سود که از انسان جز ابزار و ماشینی باقی نمانده است. انسانی که هر چه بخواهد با هر تنوعی می یابد. دیگر چرا خود را درگیر چالش های رابطه عاطفی کند؟
زن در چنین خانواده ای یا به سنتهای گذشته وابسته است، که در اینصورت در خانه و با معیارهای والدینش عمر خواهد گذرانید و یا چون مردان وارد جامعه و کار خواهد شد. دغدغه هایش چون مرد، جنس ماشین به خود خواهد گرفت. عشق های لوکس ، روابط آزاد، متعدد و متنوع سن ازدواج را بالا و آمار طلاق را افزایش می دهد. هیجان ها بسیار اما عمق روابط بسیار کم خواهد شد.
در ایران امروز بسیاری از ما آرزوی زندگی در جامعه ای صنعتی را داریم. در واقع در ذهن بسیاری از ما «تمدن» و «صنعت» مترادف اند. غافل از اینکه این جوامع در قرون 19 و 20 در کنار تجربه های خوش علمی و صنعتی ، آزمون های بسیار تلخ عاطفی و معنوی را پشت سر گذاشتند. امروز گاه جامعه ما کورکورانه در سرهوای چنین ساختاری دارد. در حالی که چشم بر بسیاری از نیازهای اساسی بسته ایم، برج مخابراتی میلاد را می سازیم و موشک به آسمان می فرستیم.
به هیچ عنوان قصد تخریب دستاوردهای بزرگی که بعد از انقلاب صنعتی، بشر به دست آورد؛ را نداریم. که دوران جنبش اول و دوم فمنیستی مربوط به این ایام است. با این حال باید از آسیب های آن نیز آگاه بود. چه فایده دارد که از حقوق برابر با مرد برخودار باشیم، با این حال از حق اساسی انسان بودن محروم مانیم. اگر شهرهای دنیای صنعتی با برج های آسمان خراشش را مدلی ایده آل برای عالم تصور می کنیم، بهتر است از مزایا و معایبش آگاه باشیم.
محال اندیشی یا هدفمندی؟
وقتی در کتابفروشی های رسمی کشور، اثری از آثار «صادق هدایت» نمی بینیم، در عوض در خیابان ها کتاب های دست دومش به وفور به فروش گذاشته می شود. وقتی که اشتیاق جوانانمان را به خواندن " بوف کور"، " سگ ولگرد" ، " وغ وغ ساهاب " و... می بینیم. وقتی علاقه نسل جوانمان به داستان های «کافگا» ، « کامو» هر روز بیشتر می شود. وقتی اکثر ما آثار «نیچه» را می پسندیم، با این حال نه «ساتر» را می شناسیم و کمتر از اندیشه های «هیدگر» شنیده ایم، می توان اینها را علامتی از «دورانی خاص» در جامعه دانست.
این علائم در برخی از جوانان ما نشان می دهد که ایشان با وجود ایمان به «اختیار» خود، از گذشته دل زده و نسبت به آینده ناامید هستند. می خواهند آینده را رقم زنند، کشورشان را آباد کنند، علم آموزند و در مسیر تحول قدم بردارند، اما با تنگی و آزردگی رو به رو می شوند. به سرخوردگی دچار می شوند. زندگی را هیچ و سرشار از پوچی می بینند. عده ای به امید باز می گردند، اما برخی افسرده شده، تعدادی معتاد به مواد مخدر و جمعی نیز به روابط جنسی اعتیاد می یابند. افرادی که سرشار از انرژی برای تحول بودند، در انتظار مرگ می مانند تا آنچه در لوح زندگی خویش می نویسند، با مهر خاتمه، هویت بخشند.
بعد از جنگ جهانی اول و دوم که انسان به اختیار خود و تکیه بر باورهای مدرن و دستاوردهای دنیای صنعتی، با جهان کرد آنچه را که کرد، جهان درسردرگمی شدیدی فرو رفت. بعد از آن همه بی رحمی و کشتار، جهان آزرده بود. اندیشمندانی که دربالا از ایشان یاد شد، به خوبی تصویری از دنیای آنروز ارائه دادند. این بزرگان کسانی بودند که از درد ناگفته میلیاردها انسان سخن گفتند و سر از دمل چرکین یاس گشودند. این وظیفه اندیشمند و هنرمند است که آنچه را که سایرین نمی توانند بیان کنند، عنوان نماید. از درد مردم بگوید و صادق باشد تا هدایت کند.
امروز برخی از ما زنان و مردان ایرانی در زندگی های شهری و خانواده های خود ممکن است با توافقی، از حقوق برابر بهره مند باشیم، اما معنای زندگی را گم کرده ایم. در پوچی ژرفی گرفتار شده ایم. این خطر بزرگی است. مخصوصا برای فعالان جنبش حقوق زن. اگر مشاهده کنیم که اقدامات مختارانه ما منجر به نتایج کوتاه مدت نمی شود و یا در زندان و تحت شکنجه با بحران های شدیدی رو به رو می شویم، باید بدانیم که برای چه تلاش می کنیم؟ باید برایمان شفاف و روشن باشد که «برابری» نیاز زمان و روح جهان ماست. تلاش های ما هرچند کند و آرام اما تسرّی پیدا خواهد کرد و گسترش خواهد یافت.
چه فایده دارد که حقوق برابر داشته باشیم، اما اندیشه هایمان از هدف و قلب هایمان از امید خالی باشد؟ انسان بی هدف و امید چه انسانی است؟ این به همان اندازه بی معناست که امیدوار و هدفمند باشیم ، اما حقوق زن و مرد در جامعه نابرابر باشد. پس باید اندیشید تا از این دره های هولناک تحول با همیاری یکدیگر گذر کنیم و از دردها و تجربیات تلخی که جهان ما چشیده است بیاموزیم. راهی نو را بپیماییم، تا تقدیری باشد از همه بزرگانی تا اینجای مسیر آمده اند و آیندگانی که چشم به قدم های ما دوخته اند.
انقلاب ارتباطات
علاوه بر تلویزیون ، ماهواره، اینترنت، مسنجرها پدیده بی نظیر تاریخ ما شبکه های اجتماعی مجازی نظیر فیس بوک می باشند که تحولی در سطح ارتباطات میان انسان ها درسراسر عالم به وجود آورده اند. شبکه ای که قدرت شگرفی دارد. امکان ارتباط با هر تعداد انسانی که می خواهی، از هر نژاد و فرهنگی و بر مبنای اعتمادی تعریف شده را ممکن می سازد و امکان به اشتراک گذاشتن احساسات، تجربه ها ، خبرها و خاطرات را در فضایی صمیمی ممکن می کند.
فضایی که مانند بسیاری از محیط های مجازی بعد از انقلاب ارتباطات، دنیایی از داده ها را در اختیار ما قرار می دهد. محیطی که ما را با تنوع و دیگرگونی انسان ها و باورهایشان آشنا می کند. همه اینها تجربیاتی است که عالم بشری برای بار نخست در طی 15 سال اخیر تجربه کرده است. فهمیدیم که می توانیم با سایر فرهنگ ها ارتباط برقرار کنیم و بیاموزیم و دانسته های خود را به اشتراک بگذاریم.
با این حال انبوه اطلاعات و تنوع داده ها، عمق روابط و احساسات ما را کاهش داده است. اگر چه می توان ایجاد فرصت های برابر در برقراری ارتباط را برای دختران و پسران از مزایای بی نظیر این انقلاب بر شمرد. انقلابی که فرهنگ گفتگو را میان انسان ها گسترش داد. با این حال ما را از بسیاری از واقعیات زندگی و چالش هایش دور کرد. وقتی هر چه بخواهیم می توانیم با جستجوی ساده ای بدست اوریم، کمتر نیازی به آفرینش و اندیشیدن پیدا خواهیم کرد.
ارتباط انسان ها آنقدر وسیع شده است، که دیگر کمتر نگران برهم خوردن رابطه ای هستیم. در دنیای کهن ما که شاید مربوط به دو دهه قبل بود، ترس از بد نامی که حجب و حیا را به همراه داشت، امروز با برقراری ارتباط های وسیع و متنوع فراموش شده است. کمتر صبر می کنیم و برای ساختن و بهبود روابط تلاش.
در این تنوع ، افزایش صمیمت و مشورت نسبت به ارتباط های سنتی بسیار محسوس است. عواملی که به ایجاد رابطه پایاپا کمک شگرفی می کند. اما هنوز ساختار و سیستمی نیافته ایم که این عناصر باارزش نظیر صمیمت و مشورت را برای ایجاد نهادهایی پایدار به کار گیرد. چه فایده دارد که در ارتباط انسان های زیادی با تنوع فرهنگ و آداب باشیم، اما از دغدغه های عمیق هم بی خبر مانیم، دوستانی وفادار نباشیم؟ این به همان اندازه بی معنی است که بخواهیم با یکدیگر روابط عمیق عاطفی و انسانی، اما با حقوق نابرابر داشته باشیم.
نتیجه
همه ما به دنبال «برابری» هستیم، اما «تنها» به دنبال برابری نیستیم. ما باید رابطه میان زن و مرد را در رابطه با سایر عوامل تعریف کنیم. جدا کردن زن و مرد و سخن گفتن از برابری حقوقشان شاید پله ای برای بهبود شرایط باشد، اما تا زمانی که سیستم و ساختاری جدید برای پذیرش حضور برابر زن و مرد تعریف نگردد، تعریف حقوق برابر کمتر موثر خواهد بود. باید تحولی فراتر از انقلاب کشاورزی، صنعتی و ارتباطی در ساختار تمدن عالم واقع شود، که بتواند از تمام ابزارهای فوق به خوبی استفاده کند. مدنیتی که در خود حضور فعال زن را بپذیرد. تفاوت ها در آن ایجاد تنوع و زیبایی کند. این تنوع به تحکیم روابط انسانی کمک کند. تمدنی که امید و هدف را در مردم خویش بپرورد.
حقیقت امر این است که تمدن پیر دنیای ما که بر مبنای جغرافیا مکانی و ملیت شکل گرفته، در حال جان دادن است. تمدنی که پاسخ گوی نیازهای دوران طفولیت بشر بود. در عین حال تمدنی جهانی متناسب با دوران بلوغ بشر در حال تولد است. بخشی از دردهای دنیای ما درد زایمان این نوزاد و پاره ای دیگر درد احتضار تمدن کهن است. از خصایص دوران بلوغ بشر برابری و رفع تبعیض است - برابری در انسان بودن و رفع تبعیض های نژادی، قومی، جنسی و ... - . از خصوصیاتش، مشورت و تعامل پایاپای اندیشه ها است و نه تعصب و غیرت. برای برقراری برابری نیاز به چنین ساختار نوینی در تمدن جهان داریم و تلاش برای ایجاد برابری قدمی در ساختن چنین تمدنی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد