در دلم هوای کودکیست
کودکی که بخواب زده تا در آغوش پدر رود
آسمان کودکی بارانش کم و آفتابش بس دلنواز است
دریای کودکی گاهی موجی کوچک دارد
اما حتی عروسکی هرگز در آن غرق نمی شود
...سبزه زار کودکی هرگز حزان ندارد
چرا که دو خورشید دارد
در این حیات کودکی شیرین ترین شکلات بوسه مادر است
سوار در سفینه پدر سیر جهان می کند کودکی
سایه پدر و نسیم مادر
آرامشیست ابدی و ملکوتی
نهر عشق از سینه مادر جاریست
مگر می توان کلمه ای یافت
تا در آن جای داد
این دو اکسیری که از خاک طلا را تجلی داد
کودکی که بخواب زده تا در آغوش پدر رود
آسمان کودکی بارانش کم و آفتابش بس دلنواز است
دریای کودکی گاهی موجی کوچک دارد
اما حتی عروسکی هرگز در آن غرق نمی شود
...سبزه زار کودکی هرگز حزان ندارد
چرا که دو خورشید دارد
در این حیات کودکی شیرین ترین شکلات بوسه مادر است
سوار در سفینه پدر سیر جهان می کند کودکی
سایه پدر و نسیم مادر
آرامشیست ابدی و ملکوتی
نهر عشق از سینه مادر جاریست
مگر می توان کلمه ای یافت
تا در آن جای داد
این دو اکسیری که از خاک طلا را تجلی داد
هوشنگ فنائیان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد