(به مناسبت چهارم آذرماه، روز بين المللي براي رفع خشونت عليه زنان)
در
اعماق تاريخ، او، كراراً اسير حمل كردن جنين و سپس شيردادن و به كول گرفتن
نوزاد و بعد نگهداري از او بود؛ و اين در حالي بود كه مردش يا جفتش،
آزادانه در جنگل ها و مرتع ها و درّه ها و تپه ها به دنبال شكار مي دويد
تا براي خود و عائله ي اوّليه اش خوراكي تهيه نمايد؛ و به همين دليل عضلات
بدن او نسبت به مردش ضعيف تر ماند و تجارب بيرون از خانواده اش محدود تر
شد. به اين ترتيب، در همان آغاز حيات اجتماعي انسان، و در واحد خانواده ي
نخستين او، زور بازوي مرد بر توان انگشتان زن برتري يافت؛ و اين برتري
ابزاري شد براي اين كه مرد زن را تحت تسلّط و تحكّم خود در آورد. مرد،
هرچه مي گفت زن مي بايست اطاعت مي كرد و هرچه مي خواست زن مجبور بود فراهم
كند؛ و اگر هم به هر دليلي اطاعت نمي كرد و فراهم نمي نمود، با مشت و لگد
و تركه، و با چوب و شلاق و تازيانه مواجه مي گشت.
با
ادامه ي همين روند در بستر تاريخ، و بخصوص با گسترش جنگ هاي خانداني و
قبيله اي و شهروطني و ملّي، مرد در فرايند تفوق جسماني و شيوه ي خشونت و
نابُردباري باز هم پيشرفت بيشتر نمود. عاقبت كار به جايي رسيد كه ضعف و
ناتواني جسماني زن در مقابل مرد، يك واقعيت طبيعي تلقي گشت؛ واقعيتي كه
حتي مظاهر مقدسه نيز مجبور شدند تا حدّي بر آن صحّه نهند. آخر دامنه ي
فاجعه تا آنجا پيش رفته بود كه سخن از برابري و يكساني غير ممكن مي نمود،
و لهذا پيام آوران تاريخ، هر يك به نسبت شرايط زمان خود، مسئله را فقط
تعديل كردند و چشم به افق هاي آينده دوختند تا زمان مناسب فرارسد و شرايط
مساعد فراهم آيد و اين تبعيض تحقير آميز بر طرف شود.
حركت
تاريخ به قرون ميانه رسيد و به ناتواني جسماني زن در مقابل مرد، ضعف
عقلاني هم اضافه شد. فلاسفه و خردمندان زمان بر كهتري عقلاني زنان نسبت به
مردان حكم كردند. عجيب است، مرداني كه از دامان زنان بر مي خاستند، در
حالي كه در مراحل آغازين حيات اگر از مهر و محبت و مراقبت آنان محروم مي
شدند مي مُردند، در ايام بزرگي و بُرنايي، خود را جسما و عقلا برتر از
آنان مي پنداشتند و به همين لحاظ به خود حق مي دادند به آنان تحكّم كنند و
از آنان استفاده ي ابزاري بنمايند. اما آيا در اين جريان تناقضي مشاهده
نمي شود؟ آيا قابل قبول است كه در شرايط مساوي، ثمره ي يك موجود جسما و
عقلا برتر از خود آن موجود باشد؟ پديده هايي مثل شكار و جنگ و تلاش براي
تأمين معاش، جنبه ي جسماني قضيه را تا حدّي توجيه مي نمايد؛ اما آيا از
لحاظ عقلاني نيز چنين بوده است؟ چگونه ممكن بوده مثلا مادري كه يك پسر و
يك دختر دوقلو به دنيا مي آورده، در فاصله ي كودكي تا برنايي، پسر، هم از
مادر و هم از خواهر عاقل تر و داناتر گردد؟ اگر بلي، او اين عقل افزون را
از كجا مي آورده؟ شايد گفته شود اين فزوني از درگيري جسماني بيشتر برادر
در فرايند رفع نيازهاي حيات بوده است. اما آيا مادر و بعدا نيز خواهر
درگيري جسماني از اين نوع نداشته اند؟ آيا حمل جنين در رحم، به دوش كشيدن
نوزاد، آماده سازي غذا براي اولاد، و تدارك رفع نيازهاي روزمره ي واحد
خانواده درگيري جسماني نيست؟ و فقط از پي شكار دويدن و در مزرعه كار كردن
و با جانوران و دشمنان جنگيدن و زورورزيدن درگيري جسماني است؟ آيا جسم زن
در مواجهه با پديده هاي خشن طبيعت و عرصه ها و تنگناهاي حيات با چيزي
درگير نبوده است؟ چنين مي نمايد كه زن نيز درگيري هاي جسماني خاص خود را
داشته است و بر اساس تجارب حاصل از اين درگيري ها، از رشد و شكوفايي
عقلاني مخصوص به خود برخوردار بوده است. بنا بر اين، فرضيه ي برتري عقلاني
مرد مورد ترديد است، و شايد حتي بتوان گفت از لحاظ اخلاقي، قضيه معكوس
است؛ يعني از موضع فضايل و كمالات اخلاقي زن نسبت به مرد از قابليت عقلاني
بيشتري برخوردار بوده است؛ چرا؟ چون درگيري هاي زن بيشتر در عرصه ي عشق و
محبت، و نگهداري و مراقبت بوده است؛ در حالي كه درگيري هاي مرد در حوزه ي
دويدن و گرفتن و آزردن و دريدن و كشتن بوده است. پس هر دو جنس از رشد
عقلاني منبعث از درگيري جسماني و تجارب زندگي برخوردار بوده اند؛ اما عقل
زن معطوف به عطوفت بوده و خرد مرد متمايل به خشونت.
اما
چرا اين لطافت عقلاني زن نتوانست نضج گيرد و اوج پذيرد و در عرصه ي حيات
ميدان داري كند؟ دليلش پديده ي منحوس خشونت بوده است. هرگاه زن كوشيد خودي
بنمايد و نظري بدهد و ابتكاري بزند و راهي بنمايد، مرد مغرور كه اهرم
برتري جسماني در اختيارش و توهّم برتري عقلاني در خيالش بود، با او به
مقابله برخاست و با مشت و لگد و تركه، و چوب و فلك و تازيانه به جان زن
افتاد و او را به راحتي سرجايش نشاند؛ و چون زن از طرق مسالمت آميز
نتوانست ظرافت عقلاني و برتري اخلاقي خود را در روند زندگي نشان دهد،
لاجرم در بسياري از موارد، از راه حيله و تزوير وارد شد كه اين نيز به سهم
خود بر ابعاد فاجعه افزود. و به اين ترتيب، اين بزرگترين سوء تفاهم تاريخ
همچنان ادامه يافت و به مرور زمان از دل آن، فجايع هولناك ديگري بيرون
زد. از جمله: روح وحدت و يگانگي كه همواره اصلي ترين هدف مظاهر قدسي در
بستر تاريخ بوده است، نتوانست به نحو صحيح در خانواده و قبيله و شهر وطن و
ملت ريشه دواند و توسعه يابد. و فقدان وحدت و يگانگي نيز به نوبه ي خود
راه را براي جنگ و جدال و منازعه ي بيشتر مهيا ساخت و اين قضيه نيز همچنان
به برتري جسماني بيشتر مرد كمك كرد، و اين برتري نيز محملي شد براي توجيه
فرضيه ي كاذبه ي برتري عقلاني و هر دوي اين ها هم وسيله اي شدند براي
ادامه ي رفتار تحقير و توهين و خشونت آميز مرد عليه زن. با گذشت زمان اين
فاجعه ي مهلكه آن قدر عمق و وسعت يافت كه حتي مظاهر مقدسه كه علمدار وحدت
و يگانگي و ملايمت و مهرباني، در مراحل متوالي تاريخ بشري بوده اند، مجبور
شدند تا حدّي به آن تن در دهند.
برتري
واقعي جسماني و ارجحيّت واهي عقلاني مرد نسبت به زن طي قرون و اعصار
متوالي باقي ماند و به روزگار كنوني نيز تسرّي يافت. آري، واقعيت ضعف
جسماني زن نسبت به مرد و تئوري توهين آميز برتري عقلاني مرد نسبت به زن،
هنوز در بسياري از نقاط عالم و در ذهن بسياري از مدّعيان نجات بني آدم،
حضور دارد و عمل مي كند. و اكنون اين سؤال اساسي مطرح است كه آيا اين سلسه
ي شوم بردگي بايد بازهم ادامه يابد و يا مي توان به طريقي آن را پاره كرد
و جنس ظلم ديده ي زن را از اسارت و خشونت رهايي بخشيد؟ آيا به راستي برتري
جسماني مردان همچنان ادامه خواهد يافت و بر اساس آن، توهّم برتري عقلاني
نيز توجيه خواهد شد و مبتني بر اين دو، ظلم و زور و خشونت و خيانت نسبت به
زنان باز هم در جريان خواهد بود؟ اگر بلي، پس معناي محبت و وحدت و عدالت
چه خواهد شد؟ و اگر خير، چه عاملي اصلي و چه فرايندي كلي مي تواند اين
زنجير زجر آور را بگسلد و اين سلسله ي اسارت را پاره كند؟ آيا علم و دانش
بشري به تنهايي قادر است اين مسئله ي پيچيده و در فرهنگ تنيده را حل كند؟
اگر بلي، چرا در مطلع قرن بيست و يكم هنوز ضجّه و ناله ي زنان از چهارگوشه
ي جهان به گوش مي رسد؟ چرا هنوز آنان به دست مردان كتك مي خورند، آزار مي
بينند، كشته مي شوند، عقب رانده مي شوند، سنگ سار مي گردند، بازيچه قرار
مي گيرند، تبعيض تحمّل مي كنند، تحقير مي شوند، توهين مي پذيرند، برده مي
شوند و به عنوان كالاي انساني در بازارهاي عياشي جهاني معامله مي گردند؟
چرا حتي در ممالك ظاهرا مترقي از حقوق مساوي با مردان محرومند؟ چرا همچنان
از واحد خانواده گرفته تا تشكيلات جهاني، مردان براي آنان تصميم مي گيرند؟
آيا هنوز هم بايد منتظر پيشرفت علم و دانش بود تا اين تبعيض شوم تاريخي بر
طرف شود؟ راه ديگري وجود ندارد؟ بدين سان، اگر علم و دانش و تكنولوژي هم
نتوانسته واقعيت برتري جسماني و موهوم برتري عقلاني مردان نسبت به زنان را
حل كند و در نتيجه، عفريت خشونت را معدوم سازد، پس چه بايد كرد؟ چه عامل
اصلي ديگري سراغ داريد كه مي تواند به حل اين مسئله ي بغرنج كمك كند؟ آيا
عوامل اعتقادي و اخلاقي در اين عرصه مؤثر نيستند؟ آيا واقعيت هاي تاريخي
در اين زمينه نمونه اي ارائه نمي دهند؟ مثلا آيا رفتار مؤمنين صدر اسلام
نسبت به زنان، با رفتار اعراب جاهليه در مورد آنان يكسان بوده است؟ آيا
تعاليم حضرت زرتشت در ارتقاي مقام زنان در امپراطوري هخامنشيان نقش نداشته
است؟ بنا بر اين، واقعيات تاريخي و تجارب زندگي نشان مي دهد كه امور
اعتقادي و اصول اخلاقي در تعديل اين جريان ننگين مؤثر بوده اند. اما
اعتقاد را چگونه بايد توليد كرد و اخلاق را چه سان بايد ارتقاء بخشيد؟ آيا
علم قادر است اعتقاد ايجاد كند؟ اگر بلي، آكادمي هاي عالم بايد مركز
اعتقادات عاليه باشد؛ و آيا قدرت مي تواند اخلاق توليد نمايد؟ اگر بلي،
ديكتاتورهاي جهان بايد بزرگ ترين مربيان اخلاق باشند. آيا اديان الهي در
اين مقوله، بيش از هر عامل ديگري مؤثر نبوده اند؟ اگر بپذيريم كه بوده
اند، براي حل مسئله روزنه ي اميدي باز مي شود و بارقه ي اطميناني مي دمد.
اما كدام دين بايد اين مسئوليت سنگين را به عهده گيرد؟ اديان گذشته كه به
لحاظ خصايص تاريخي، نه تنها در اين عرصه توان و امكاني ندارند، بلكه بر
اساس نگرش هاي ديرينه، به فاجعه دامن هم مي زنند. پس بايد ظهور جديدي رخ
دهد و پيام آور بديعي ظاهر شود، و اكنون كه مردان مدعيند عقل و خرد برتري
دارند، در جهت حل مسئله، تعاليم تازه اي را به اذهانشان القاء نمايد و
اخلاقيات جديدي را در رفتارشان جاري سازد؛ تعاليمي كه بُعد اعتقادي بيابند
و اخلاقياتي كه در عمل ظاهر شوند. اگر چنين شود و اين دو مقوله ي بديعه،
با پيشرفت هاي علمي و اصلاحات اجتماعي هم توأم شود، قطعاً به حل مسئله
منجر خواهد شد؛ به خصوص اين كه در دنياي جديد، از يك سو، فرصت هاي تأمين
برتري جسماني براي مردان در حال محدود شدن است و از سويي ديگر، براي زنان
در حال گسترش يافتن است؛ يعني اين كه مردان ديگر به شكـار نمي روند، بلكه
در كنـار زنان پشت ميز اداره مي نشينند، و زنان هم ديگر فقط وسايل راحتي
همسر را فراهم نمي كنند، بلكه تا مقام رياست جهموري يك مملكت پيش مي روند.
اگر رعايت حقوق زنان بُعد اعتقادي بيابد و تأمين فرصت هاي مساوي براي آنان
جنبه ي اخلاقي به خود بگيرد و علم و دانش و تكنولوژي هم به كمك آن بيايد،
طي يك دوره ي زماني كه نسبت به شش هزار سال اسارت گذشته بسيار ناچيز است،
برتري جسماني مردان به تدريج حذف خواهد شد و توهّم برتري عقلاني آنان هم
زايل خواهد گشت و در نتيجه، زور و ضرب و خشونت مردان عليه زنان هم پايان
خواهد يافت. امّا آيا متناسب با رشد علمي و اجتماعي بشر طلوع تازه اي رخ
داده است و ظهور جديدي واقع شده است؟ آيا خداوند هم به كمك انسان آمده
است؟ بلي آمده است؛ درست در ميانه ي قرن نوزدهم، زماني كه انسان تازه داشت
جهش عظيم علمي و اجتماعي خود را پشت سر مي گذاشت، مطابق وعده هاي پيام
آوران پيشين، خداوند به مدد بشريت آمد و موعود و محبوب همه ي اديان
گذشته، حضرت بهاءالله ظاهر شدند و تعاليمي متناسب با
مرحله ي رشد و ترقي كنوني عالم انساني عرضه نمودند. اما آيا در اين ظهور
جديد، در ارتباط با موقعيت زنان و حقوق و استعدادها و وظايف آنان، تعاليم
ويژه اي كه از يك سو در قلوب مردان به اعتقاد تبديل شود و اخلاق و رفتار
آنان را تعديل كند و از سويي ديگر، زنان را تشويق به تلاش نمايد و ترغيب
به كسب كمالات كند وجود دارد؟ به عنوان پاسخ و براي نمونه، كافي است در
چند مورد زير تأملي رود:
· حضرت بهاءالله مي فرمايند:
1. « قلم اعلي فرق مابين عباد (مردان) و اماء (زنان) را از ميان برداشته و كُل را در صقع (سطح) واحد...مقر و مقام عطا فرموده.»
2. « امروز اماءالله (زنان مؤمن) از رجال محسوب..»
· حضرت عبدالبهاء (جانشين پيام آور) مي فرمايند:
1. « از جمله تعاليم حضرت بهاءالله وحدت رجال و نساء (مردان و زنان) است، كه عالم انساني را دو بال است، يك بال رجال و يك بال نساء؛ تا دو بال متساوي نگردد، مرغ پرواز ننمايد..»
2. « نساء و رجال كُل در حقوق مساوي (هستند)، به هيچ وجه امتيازي در ميان نيست...اگر نساء مانند رجال تربيت شوند، هيچ شبهه اي نيست كه امتيازي نخواهد ماند..»
3. « مرد و زن هر دو بشرند و بندگان يك خداوند. نزد خدا ذكور و اناث (مردان و زنان) نيست..»
4. " تا مساوات تامّه (كامل) بين ذكور و اناث در حقوق حاصل نشود، عالم انساني ترقيات خارق العاده ننمايد..»
5. « راه ترقي عالم نسوان (زنان) و حفظ حقوق ايشان به اعتدال در امور و حصول تربيت و آداب الهيه و كمالات انسانيه معلق و مربوط است، نه دون آن..»
· حضرت ولي امرالله (مبيّن آيات الهي) مي فرمايند:
1. « امر ترقي نساء و تشويق حضرات اماءالرحمن (زنان مؤمن) در تحصيلات مادي و معنوي..از امور اساسيه محسوب..»
2. « تساوي (مردان و زنان) در تحصيل علوم و فنون و صنايع و بدايع و كمالات و فضايل عالم انساني است، نه در حرّيت مضرّه ي عالم حيواني..»[1]
به
اين ترتيب، نفوذ تعاليم جديد الهي و استقرار و توسعه ي جامعه ي بديع از يك
سو، و پيشرفت علم و دانش بشري و ظهور فرصت هاي تازه از سويي ديگر، هم
برتري جسماني مردان نسبت به زنان را تعديل خواهد كرد و هم توهّم برتري
عقلاني آنان نسبت به اينان را زايل خواهد ساخت و در نتيجه، بهانه و فرصت و
انگيزه ي خشونت و تندي مردان عليه زنان براي هميشه از ميان خواهد رفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد