این آهنگ بر روی شعری از شاپور مرکزی ساخته شد، شعری که از زندان برای همسرش پری مرکزی فرستاد. این ویدئوی زیبا منو به سالهای دور برد. به دوران نوجوانیام، به کوران حوادث و بلایا، به زمانی که جامعه بی دفاع بهایی مورد هجوم اهریمنی حکومت دژخیمان ایران قرار گرفته بود، به دوره ای که هر روز خبر شومی به گوش میرسید از اعدام آشنایی، از ویران کردن خانهای و آواره سازی خانوادهای، از سوزاندن پیرزنی بهایی در دل کوهی، از آزار کودک بی دفاعی در دبستانی، کشتن نوجوان بهایی زادهای در قصبهای(۱)، از تکه تکه کردن مردی در ولایتی و از توقیف اموال خانوادهای در شهر و روستایی. و گاهی فرصتی دست میداد تا به درد دل یکی از این شیداییان گوش دهیم و سرشک خون بر غم بی پایان عزیزی از دیده افشانیم.
یکی از اقوام نزدیک من به خاطر فعالیتهایش در جامعه بهایی، با بسیاری از این شهدا وقربانیان دوستی و ارتباط نزدیک داشت و بعضا از بازماندگان این قربانیان دعوت میکرد تا در منزلش و در جمع دوستان و آشنایان سخن از داغ دل گویند و عقده از قلب خونین بگشایند.
یکی از این عزیزان خانم پری مرکزی همسر شهید مجید شاپور مرکزی بود. خانم مسن و خوش صحبتی بود. مدتی هم در زندان گذرانده بود و یکی دو بار توانست در زندان با شوهرش ملاقات کند. وقتی از خاطراتش سخن میگفت سیلاب اشک از چشمانش روان بود. میان شعله میخندید، اشکهایش رو پاک میکرد و با زبانی آتشین در جان حضار درمیگرفت.
شهید شاپور مرکزی
در وبلاگ سروش علوی میخوانیم:
"...شاپور مرکزی تنها بهائی اعدامی بعد انقلاب گرگان بود که در اوین اعدام شد. حسابی زجرش داده بودند طوری که پسرش گلایه داشت که در آخرین ملاقات نتوانسته بود پدرش را بغل کند چون
دنده هایش را شکسته بودند. این شعر را قبل از اعدام برای زنش سروده :"
"...شاپور مرکزی تنها بهائی اعدامی بعد انقلاب گرگان بود که در اوین اعدام شد. حسابی زجرش داده بودند طوری که پسرش گلایه داشت که در آخرین ملاقات نتوانسته بود پدرش را بغل کند چون
دنده هایش را شکسته بودند. این شعر را قبل از اعدام برای زنش سروده :"
پریم قسم به یزدان / به ولا وعشق وایمان / به دوچشم مست جانان / به شهادت شهیدان / به دماء سرخ آنان / به طناب دار لرزان / به گلولههای غلطان/ به بلا و درد و زندان/ به خشونت نگهبان / که همیشه دارمت دوست
به خدای حی دادار / به عطا و لطف دلدار / به صفای دشت و گلزار / به دلی که می دهد یار / به صدای گریهء زار / که رسد زپشت دیوار / به دل ِ من ِ گرفتار / به دل ِ حزین و بیمار /که همیشه دارمت دوست
پریم قسم به مویت / به صفا و لطف رویت / به وفا و مهر خویت / به صدای های و هویت / به دل ِ غمینِ شویت / به صدای گفتگویت / به لبان بذله گویت / به دو چشم چون سبویت /به دل خدای جویت/ که همیشه دارمت دوست
پریم قسم به کعبه / به خدا و عشق سوگند / به دو دست بسته دربند / به ولای هر دو فرزند / به قرین و یار و پیوند / به زبور و زند و پازند / به مرارت شب بند / به حلاوت لب قند / به خدا و آن همه بند / که همیشه دارمت دوست
شعر هم از وبلاگ سروش علوی، البته با اندکی ویرایش و تصحیح
(۱)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد