ترجمه سحر مفخم-29 دی 1389
مدرسه فمینیستی: در سال 2007، سازمان Pathfinder International که در زمینه تنظیم خانواده و مددکاری اجتماعی در سال 1957 تاسیس شد، 50 سالگی این سازمان و 80 سالگی برنامه ها و فعالیت برنامه تنظیم خانواده را گرامی داشت.
به همین مناسبت این سازمان کتابی در مورد «پیشتازان تنظیم خانواده» و با نام «پیشتازان جسور» درجهان منتشر کرد که در آن یادآور شده بودند: کار مددکاری و برنامه ریزی خانواده از دهه 1920 آغاز شده یعنی هنگامی که موسس سازمان «پت فاندر اینترنشنال» (یعنی پیشگامان جهانی)، دکتر کلارنس گمبل(Dr. Clarence Gamble) از تلاش ها برای معرفی جلوگیری از بارداری به زنان و زوج ها در ایالات متحده و 60 کشور دیگر حمایت کرد. او همچنین اولین نمونه از خدمات رسانی برپایه محلات و جوامع کوچک را به راه انداخت، مراکزی که هنوز بنیاد موفقیت امروز سازمان پتفایندر محسوب می شود.»
همچنین کوفی عنان، رئیس پیشین سازمان ملل، مقدمه ای بر کتاب «پیشتازان جسور» نوشته و در آن به تاریخ بهداشت باروری و برنامه تنظیم خانواده اشاره کرده است.
در این کتاب همچنین به سه تن از پیشتازانی که در گسترش طرح تنظیم خانواده نقش مهمی داشتند مانند ستاره فرمانفرماییان، موسس مدرسه عالی مددکاری اجتماعی تهران و نیز لوییجی دمارجینی ( Luigi DeMarchi) و ماریا لوئیسا زردینی (در ایتالیا) اشاره شده است و هر یک تاریخچه ای از چگونگی گسترش برنامه تنظیم خانواده در جامعه خود نوشته اند.
مطلب زیر ترجمه تاریخچه تنظیم خانواده در ایران است که توسط ستاره فرمانفرماییان برای کتاب «پیشگامان جسور» به نگارش درآمده است و توسط سحر مفخم به مناسبت ویژه نامه «90 سالگی باشکوه ستاره فرمانفرماییان» مدرسه فمینیستی، ترجمه شده است. این متن نشان دهنده نقش و فعالیت گسترده این بانوی ایرانی در دهه 40 و 50 شمسی است.
در سال 1958 تحت نظارت من "مدرسه عالی مددکاری اجتماعی تهران" با هدف آموزش اولین گروه از مددکاران اجتماعی حرفهای در ایران آغاز به کار کرد . این مفهوم [مددکاری] در ایران و در زبان فارسی تا حدی جدید بود که میبایست معادلی برای این واژه نو، یعنی «مددکار» ابداع می کردیم تا بتواند آنرا توضیح دهد.
در آن زمان ایران اساسا فئودالی بود. و هفتاد درصد جمعیت بیست میلیونی در مناطق روستایی زندگی میکردند. هشتاد و پنج در صد مردان و نود درصد زنان کاملا بیسواد بودند و سطح استاندارد زندگی بسیار پایین بود. دختران میتوانستند به محض رسیدن به نه سال ازدواج کنند و عمدتاَ هم ازدواج میکردند البته بیشتر در مناطق روستایی.
دختران ازدواج نکرده هم سر بار خانواده به حساب میآمدند . درسال 1956 چهل و یک درصد زنان بین سن پانزده و نوزده سال، متأهل بودند. رشد جمعیت داشت به حالت انفجاری نزدیک میشد. اولین سر شماری رسمی در سال 1956 جمعیتی را نشان میداد حدود 18.5 میلیون نفر که 42 درصد این جمعیت زیر پانزده سال بود. ایران در آن زمان یکی از کشورهایی بود که بیشترین میزان تولد (زاد و ولد) را در دنیا دارا بود و رشد جمعیت هم بیشتر از سه درصد بود.
اصلاحات ارضی که به قصد شروع توسعه اقتصادی کلید خورده بود برعکس شد یعنی بهتدریج باعث گردید که روستایی بیسواد و بدون مهارت ترک خانه و کاشانه کند و به امید کار و زندگی بهتر به شهرها روانه شوند. اما آنچه در عوض اینها نصیبشان میشد اغلب گرسنگی و بدبختی و فقر شهری بود. در بسیاری از جهات، پایتخت یعنی تهران از این تحولات آسیب میدید.
مدرسه مددکاری اولین دوره دانشجویان خود را به مناطق فقیرنشین در جنوب تهران اعزام کرد به مناطق روستایی و زایشگاهها. دانشجویان به سرعت متوجه شدند که رابطه عمیقی میان تعداد فرزندان و فقر در یک خانواده وجود دارد. در آن زمان، این خیلی معمول بود که یک نفر خرج یک خانواده یازده نفره را بدهد. مددکاران تشخیص دادند که سایز خانوارها باید کوچکتر شود وگرنه هیچ برنامه رفاهی نمیتواند خیلی کارآمد باشد. مدرسه مددکاری تصمیم گرفت که از تعدادی داوطلب ماما استفاده کند و این اولین قدم بود که به این خانوادهها کمک شود.
«تنظیم خانواده» به ایران وارد شد
در آن سالهای اولیه اجرای برنامه "تنظیم خانواده" در کشور ما ایران چیزی ناشناخته بود و حرفی از آن به میان نمیآمد و آن چیز ناشناخته در واقع «وسایل پیشگیری از بارداری» یود که خود من هم در مورد آن هیچ چیز نمیدانستم .
موضوع «وسایل پیشگیری از بارداری» هم هیچوقت در طی دوران تحصیلی من در رشته مددکاری در ایالات متحده آمریکا مطرح نشده بود، ولی خوشبختانه از وجود شخصی به نام دکتر کلرنس گمبل و نیروهای آزموده دیگر که هنوز در آسیا، آفریقا و بعضی از کشورهای همسایهمان فعال هستند آگاه شدیم و به ایشان نامهای نوشتیم و در این مورد خاص، تقاضای همکاری از ایشان کردیم. سپس در کمال تعجب و خیلی سریع پاسخی بسیار امیدبخش و مثبت از طرف ایشان در یافت کردیم و تنها چند هفته بعد از ان بود یعنی اوایل سال 1959 که خانم ادیث گیتس به تهران امد و او به ما گفت که مطلع شده است که ما به کمک انها نیاز داریم و بسیار خرسند است که به ما کمک بکند بنابراین طی مباحثی با مددکارانمان تصمیم گرفتیم که کار در محلات فقیر نشین را ادامه بدهیم به صورتیکه خانم گیتش بتوانند از نزدیک ببینند که ما در چه مورد خاصی صحبت میکنیم و در بازگشت ایشان در مورد برنامههای تنظیم خانواده در آسیا و آفریقا توضیحاتی دادند.
ما مطمئن نبودیم که آیا برنامه تنظیم خانواده در ایران کارایی خواهد داشت یا نه و آیا اساساَ با استقبال عمومی مواجه خواهد شد یا نه. یک کشور مسلمان با سنت و فرهنگی که باور دارد فرزندان هدایایی از طرف خداوند هستند و یا ان ضرب المثلی که هر روز می شنویم هر انکس که دندان دهد نان دهد . خانوادههای فقیر که به پسرهایشان نیاز داشتند تا روی زمین بهشان کمک کند و در پیری هم مراقب والدین باشد. بچهها را کلا عصای سر پیری مینامیدند .البته قابل درک است خب هیچ بیمه اجتماعی (تامین اجتماعی ) و یا هیچ سیستم پرداخت مقرری بازنشستگی هم وجود نداشت. با وجود این ادیث گیتس به ما گفت که اندونزی و مصر هم کشورهایی مسلمان هستند و هند هم خیلی مسلمان دارد ولی همه اینها برنامه تنظیم خانواده خیلی پویایی هم دارند. او همینطور به ما گفت استفاده از اسفنج و لوسین آبنمک ـ قبل از عمل زناشویی ـ در جلوگیری از حاملگی موثر است. و توضیح میداد که زنان میتوانند اسفنج را در محلول آب نمک وارد کنند و بعد آنرا وارد واژن خود کنند. یک روش بسیار بدوی وقتی که الان به ان نگاه می کنم !!!!
سوال بعدی این بود که چطور به زنان دسترسی پیدا کنیم و این پیام را به آنها برسانیم. در آن زایشگاهی که ما در ان کار می کردیم متوجه شدیم که یک سری تختهای بیمارستان را زنانی گرفتهاند که سقط جنین داشتهاند آنهم با وسایل یا روشهایی کاملا غیر بهداشتی مثل وارد کردن بال و پر بوقلمون به واژنهایشان. این زنان در حالی به بیمارستان مراجعه میکردند که اغلبشان وضع جسمی بسیار ناگوار و گاه عفونتهای کشنده وجودشان را فرا گرفته بود. رییس بیمارستان دکتر محمد متمنی از پروژهی وسیع و ملی ما در امر تنظیم خانواده و آموزش استفاده از وسایل جلوگیری از بارداریهای ناخواسته به زنان ، خیلی استقبال کردند شاید به این علت که طرح پیشگیری از بارداریهای ناخواسته، از تعداد بیمارانی که برای سقط جنین مراجعه میکردند به طور قابلملاحظهای میکاست.
برای اجتناب از رنجش سنتگرایان ما به معنای واقعی کلمه فعالیت مان را زیر زمینی کردیم.دکتر متمنی به ما فضایی داده بود در زیر زمین بیمارستان . یعنی جایی که ما نیروهایمان را استخدام و برنامهریزی میکردیم یک اتاق در زیرزمین بیمارستان بود. یک گروه داوطلب از نمایندگان مجلس، مدیر مدرسه مددکاری تهران ، رییس جمعیت حمایت نوزادان و مادران، دو نفر از اعضای مدرسه پرستاری و یک پزشک که رییس بخش سلامت کودک و بارداری در وزارت بهداشت وقت بود تشکیل داده بودیم. البته ما خیلی خوش شانس بودیم که یکی از اعضای هیئت مدیره زایشگاه خانم «هاجر تربیت» که کنشگر و مدافع حقوق زنان بودند به طور خاص و در حمایت از سلامت زنان، به عضویت گروه ما در آمدند. و اینگونه بود که هسته اولیه «انجمن تنظیم خانواده در ایران» شکل گرفت. خانم گیتس روش استفاده از اسفنج و محلول نمک را به ما اموزش دادند و گروه را تشویق کردند تا در اشاعه این روش جلوگیری از بارداری در بین زنان، تلاش کنند. گروه داوطلب دور میزی بزرگ مینشست اسفنج ها را به تکههای کوچک تقسیم میکرد ودر محلول نمک میگذاشت ، سپس آنها را به ماماها میدادند برای بخشهای مختلفی در بیمارستان که هر ماما در آن مشغول به خدمت بود..
غلبه بر سدهای سنت
سالهای اولیه اجرای برنامه تنظیم خانواده بسیار دشوار بود. چرا که در فرهنگ بهشدت سنتی ما، تعداد بچههایی که یک زن به دنیا میآورد موقعیت و جایگاه اجتماعی آن زن را مشخص میکرد . مثلا تا قبل از فرهنگسازی درباره تنظیم خانواده، هر سال زایشگاه تهران جایزه "زن سال " را به زنی میداد که بیشترین فرزند را داشته باشد ولی همه چیز داشت تغییر می کرد. من و خانم هاجر تربیت یکبار در یکی از این مراسم اهدای جایزه شرکت کردیم جلسهای که شاه و ملکه آن را برگزار میکردند زنی که مدال طلا را برد هفده فرزند داشت.
بعد از دریافت جایزه او زانو زد و از شاه درخواستی کرد. درخواستاش این بود که یک کاری انجام بشود که او دیگر نتواند بچهدار شود. یک مشکل عملی در ابتدا این بود که ماماها، پرستارها، سپاه بهداشتیها، و پرسنل پیراپزشکی که آموزش دیده باشند و بتوانند از پس این کار بر بیایند بسیار کم بودند. در واقع بهداشت خانواده مسئله بعدی بود چرا که در برخی از مناطق زنان بیچاره از اب فاضلاب برای خانوار و شستن ظرفها و لباسها و برای بهداشتشان استفاده میکردند بدون اب تمیز هم وقتی که محلول نمک را درست می کردند باز هم عفونتهای بیشتری بوجود میآمد. و دیگری این بود که یک خلوتی را باید پیدا میکردند که به زنان اموزش میدادند که چگونه از این اسفنجها که در محلول نمک قرار داده شده، استفاده کنند. خانوادههای روستایی مهاجر که اغلب: مادر، پدر، پدر بزرگ، مادربزرگ، و تعدادی بچه و معمولا هم یک بز را شامل میشدـ ممکن بود همه در یک اتاق زندگی کنند. بنابراین عملا جایی خلوت وجود نداشت تا پرستارها یا مددکارها بتوانند طرز قرار دادن اسفنجها را در واژن به زنان روستایی مهاجر آموزش دهند.
در طول این زمان ادیث گیتس همچنان به ما کمک میکرد و همواره مشوق ما بود، تا اینکه در سال 1960 میلادی روشهای جلوگیری از بارداری به صورت مواد خوراکی به دنیای غرب وارد شد.
«فدراسیون جهانی برنامهریزی والدین» و متخصصین این مسایل، ما را از این روش اگاه کردند و همین فدراسیون، تعدادی قرص و دارو برای ما فرستادند که آزمایشات لازم را انجام دهیم. یکی از این مشاوران مجرب به نام چارلز زوکوسکی و همسرش برنادین با صحبتها و مشاورههایشان راههای جدید پیشگیری از بارداری را به مددکاران و اعضای داوطلب ما آموزش دادند.
از جمله مشکلات پیش روی مددکاران اجتماعی در آموزش و ایجاد انگیزه در مردم برای استفاده از برنامههای «تنظیم خانواده» و پیشگیری از بارداریهای ناخواسته، این بود که در آن زمان ، ما در ادبیات روزمره و غیر روزمرهمان به معنای واقعی کلمه، هیچ واژهگان قابل فهم یا نظام گفتمانی و ادبیاتی نداشتیم که به واسطهی آن بتوانیم چیزهایی را که میخواستیم برای رعایت و کاربستن برنامههای تنظیم خانواده به انها آموزش دهیم را به زبان ساده و همهفهم منتقل کنیم. اگرچه که زبان فارسی یکی از زبانهایی است که هزاران سال قدمت دارد اما برای اموزش چنین مسایل تازهای، ادبیات مناسبی نداشتیم. برای این چیزها که جدید و تازه بودند هنوز واژگان معادل فارسی ساخته نشده بود.
در آن زمان در کشور ما به طور سنتی صحبت کردن از سکس یا واژن و یا آداب عملی زناشویی، شرم آور و غیر قابل پذیرش بود. مردم فقط می توانستند از زبان کودکانه و کلمات عامیانه استفاده کنند که متاسفانه برای اموزش در مورد روابط جنسی و پیشگیری از بارداری مناسب و قابل استفاده نبود. مردم و زن و شوهرها خجالت می کشیدند و احساس شرم می کردند که مثلا نامی حتی مناسب و درست در مورد الت تناسلی زن و مرد بر زبان بیاورند. برای مثال در مورد استفاده از "کاندوم" اموزش دهندگان نمی توانستند مستقیم نامی از آلت تناسلی مردانه ببرند و تنها به گفتن آن "چیز" و یا " خصوصی" اکتفا میکردند.
حتی ما یک واژه هم برای توصیف عمل مقاربت جنسی نداشتیم. پس ما ناگزیر بودیم که تمام مددکاران اجتماعی، ماماها، متخصصین زنان، و پرسنل برنامههای تنظیم خانواده را از نقطه صفر اموزش بدهیم. ما حتی میبایست از خارجیها دعوت میکردیم که این کار را برای ما بکنند چون هیچ ایرانی این مسئولیت را بر عهده نمیگرفت ما دکتر کوشنر اهل آمریکا را که یک متخصص زنان بود و تجربه کار در کشورهای در حال توسعه را هم داشت به ایران دعوت کردیم . او به نیروهای ما اموزش داد که چگونه از واژگان فنی جنسی برای اموزش مردم استفاده کنند.
گسترش افقها
یک سوی قضیه، ما مددکاران اجتماعی قرار داشتیم که مدام در تلاش بودیم و سعی میکردیم مردم را به رعایت فاصله زمانی بین تولد فرزندانشان ترغیب نماییم ، و تشویقشان کنیم که حتی اگر فرزندان متعدد میخواهند لااقل فاصله زمانی را در تولدشان در نظر بگیرند، و همینطور راههای پیشگیری از بارداری را اموزش میدادیم ، اما سوی دیگر ماجرا، سنت و مذهب قرار داشت که به مردم میگفت که تا میتوانند بچهدار شوند.در مناطق روستایی و همینطور فقر و حاشیه نشینی خانواده ها به فرزند زیاد نیاز داشتند تا برای امرار معاش خانواده کار کنند. و در همان زمانی که ما داشتیم برنامههای «تنظیم خانواده» را ترویج میدادیم در عین حال میبایست به مردم هم کمک می کردیم تا بتوانند منابع درامد اضافی را پیدا کنند که توازن اقتصادی خانواده را برقرار سازند تا دیگر به کار فرزندان، وابسته نباشند و در نتیجه، اندازه و تعداد جمعیت هر خانوار، به تدریج، تقلیل یابد و معقولانهتر شود. استراتژی دیگر ما نیز این بود که آموزشهای فنی و حرفهای به مادران و زنان بدهیم تا بتوانند وارد مشاغل بشوند و ایجاد درآمد هم بکنند.
در سال 1959 پس از مطالعه و بررسی دقیق مناطق پر جمعیت و کم درآمد تهران و شهرستانها، مددکاران، «مراکز رفاه» را راه اندازی کردند که این مراکز در حقیقت دفاتر چند منظوره اجتماعی بود که طیفهای گستردهای از خدمات و همینطور فعالیتهای فرهنگی،آموزشی و اجتماعی را به مردم ارائه میکرد.
این مراکز شامل مهدکودک برای مادران شاغل، باشگاه جوانان و کلاسهای فنی و حرفهای برای دختران جوان میشد. همینطور خدمات مربوط به برنامههای تنظیم خانواده در یک کلینیک ویژه و در تک تک مراکز رفاهی به مردم ارائه میشد.
در این مراکز همچنین برنامههایی برای آگاهی مردان نیز برقرار بود به خصوص پدران و مردان جوان. آنها به این طریق از عواقب و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی برنامه تنظیم خانواده اگاه میشدند و شامل برنامههای اجتماعی و تفریحی مثل سخنرانیها؛ نمایش فیلم ؛ و بحث و گفتگوی آزاد نیز میشد.
زنان بهراحتی میتوانستند به مراکز رفاه مراجعه کنند و از برنامههای آموزشی تنظیم خانواده و خدمات دیگر استفاده کنند. بیشتر آنها فرزندانشان را در مهدکودک این مراکز میگذاشتند. مادران میتوانستند در کلاسهای سواد ـموزی شرکت کنند یا هر برنامه اجتماعی دیگری که بود و یا حتی فعالیت های درآمدزا انجام دهند. این ترکیب برنامه تنظیم خانواده با دیگر فعالیت های اجتماعی به انجمن تنظیم خانواده این فرصت را می داد که مستقیم و یا غیر مستقیم با مادران و دختران تازه بالغشده در گروههای مختلف اجتماعی ارتباط داشته باشند.اعضای این انجمن، خانه به خانه میرفتند و آموزش سلامت و یا مشاورههای تغذیهای به خانوادهها ارائه میکردند. مددکاران این مراکز در ارتباط نزدیکی با تیم تنظیم خانواده بودند تا بتوانند برنامههای آموزشی برای مادران پدران و مردم جوان پدید آورند.این بخشها تا عصرهنگام، باز بودند تا افراد شاغل هم بتوانند از خدمات آنها استفاده کنند.
رفاه اجتماعی و تنظیم خانواده
در سال 1346 دولت وقت، پست «معاونت برای تنظیم خانواده» را تاسیس کرد، با این هدف که نرخ رشد جمعیت را از سه درصد در سال به یک درصد کاهش دهد. همینطور از شورای جمعیت نیویورک برای مطالعه مشکل جمعیتی ایران کمک خواست و این امر، به طور مستقیم منجر به اولین برنامه رسمی تنظیم خانواده در ایران شد. قوانین حمایتی که همه آنها از ایده تامین اجتماعی سرچشمه گرفته است سن قانونی برای ازدواج را افزایش داد و همچنین قوانین مربوط به طلاق را نیز عوض کرد. برنامههای آموزشی فنی و حرفهای و کمپینهای گسترده مبارزه با بیسوادی به زنان کمک کرده است که بسیار کاراتر در جامعه حضور پیدا کنند و وضعیت خود را تغییر دهند. مهد کودکها و کلینیکهای راهنمایی مادر و فرزند باعث شد که کودکان نیز چه به لحاظ روانی و چه به لحاظ فیزیکی بهتر رشد کنند.
برنامههای آموزشی گردهماییهای گروهی و نیز روش دیگر؛ به نقش مردان به عنوان یکی از والدین و عضوی از خانواده تمرکز میکرد و همینطور بر نقش پدر در برنامههای تنظیم خانواده تاکید میگذاشت. از جمله برنامههای دیگر در این جهت، برنامههایی برای کارگران بود مثل کمپینهای مقابله با بیسوادی و کمکهای اولیه. و نیز آموزش ضمن خدمت و آموزشهای اجتماعی دیگر از جملهی این برنامهها بودند.
قدم مهم دیگر نیز صندوق های بازنشستگی کشوری است که نگاه مردم را به مسئله داشتن فرزند زیاد و به خصوص پسر برای کار و حمایت های دوران پیری تغییر داد.
از ابتدای شروع مدرسه مددکاری در تهران تنظیم خانواده در ایران به عنوان جزئی جدایی ناپذیر از رفاه اجتماعی پذیرفته شد. که به طور قطع به تغذیه بهتر سلامت بهتر برنامه های تحصیلی بهتر مسکن بهتر و اشتغال بیشتر منجر می شود. در یک تمدن باستانی این یک بخش از ساختار یک جامعه مدرن است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد