همزمان با موج اخیر اعدامها در ایران، و درواقع بهدلیل همین اتفاق، «اختراع حقوقبشر» Inventing Human Rights از لین هانت Lynn Hunt را میخوانم. شباهتهای وضعیت فعلی در ایران، بخصوص وضعیت اعدام، شکنجه، و دیگر مصادیق نقض حقوق بشر در ایران ِ قرن ۲۱ام میلادی، و اروپای نیمهی دوم قرن هجدهم میلادی جالب توجه هستند. درک میکنم که میشود از این فاصلهی ۲۵۰ ساله برداشت ناامیدانه کرد، اما من ترجیح میدهم به سمت مثبت این مساله نگاه کنم.
اینجا ترجمهی چند بخش کوتاه از کتاب را میخوانید.
اینجا ترجمهی چند بخش کوتاه از کتاب را میخوانید.
…بصورت خلاصه، نکتهی اساسی این بود، و هنوز هست، که چه چیزی «دیگر پذیرفتنی نیست».نویسنده در فصل اول و دوم استدلال میکند که تعریف و تصریح به حفظ حقوق بشر، با انتشار و اقبال گسترده به رمانهایی که به زندگی مردم عادی میپرداختند همزمان بود. علاوه بر این، همین دوره زمانی بود که حریمهای شخصی دوباره تعریف شد. از نظر نویسنده این اتفاق که در همین زمان در خانههای بیشتری محلی به نام «اتاق خواب»، و حتی «اتاق بچهها»، تعریف شد تصادفی نیست. بطور خلاصه نویسنده استدلال میکند که نیمهی دوم قرن هجدهم زمانی است که حریم فرد و جامعه، و حقوق فرد بر بدن و احساسش، واضحتر تعریف میشود. همین دوره زمانی است که، به کمک رمان و هنرهای دیگر، آدمها به این درک میرسند که «دیگری» کسی مانند خود آنهاست و میتوان با او همذاتپنداری کرد.
ارایهی مفهوم دقیقی از حقوق بشر به این دلیل کار سختی است که تعریف، و حتی ذات وجود این حقوق، به همان اندازه که بر مبنای استدلال استوار است، به احساسات آدمی مربوط است. این ادعا که حقوق بشر یک مسالهی بدیهی است در حقیقت برمبنای یک برداشت احساسی است؛ به این معنی که این ادعا تنها زمانی پذیرفته میشود که حسی درونی را در شنونده بربیانگیزد. به عبارت دیگر، ما زمانی اطمینان داریم که حقوق بشر در قضیهای دخیل است که از نقض آنها وحشتزده میشویم. (صفحهی ۲۱ – مقدمه)
برای اینکه حقوق بشر قابل تعریف باشد، لازم بود که انسانها بهعنوان موجودیتهای مجزایی شناخته شوند که امکان دست زدن به قضاوت اخلاقی را دارند. … (صفحهی ۲۷ – مقدمه)
خودمختاری فردی بر مبنای جدایی و تقدیس بدن آدمیزاد استوار است. این بدبن معنی است که بدن تو از آن توست و بدن من از آن من است و ما باید به خطوط جدا کنندهی بدنهایمان احترام بگذاریم. همدلی تنها زمانی قایل تصور است که بپذیریم دیگران همانگونه همانند ما میاندیشند و حس میکنند. مهم است که بپذیریم که یک شباهت ساختاری بین درونیات ما وجود دارد (صفحهی ۲۹ – مقدمه).
قدمزدن در پارک، گوشدادن به موسیقی در سکوت، گرفتن بینی در دستمال، تماشاکردن پرتره، اینها همگی تصویری از انسانی ارایه میدهند که قادر است با دیگری همدلی کند. چنین رفتارهایی از سوی دیگر در تضاد شدید با اعدام و شکنجه در ملا عام هستند. با اینهمه، همان قاضیان و قانونگزارانی که بر ساختار سنتی جزایی پافشاری میکردند بدون شک در خلوت ِ خود به موسیقی گوش میکردند و روی چهارپایه مینشستند که نقاشی پرترهشان را بکشد. همین مدافعان نظام کهنه خانههایی داشتند که اتاق خواب ِ مجزا داشت. … (صفحهی ۹۲ – برانداختن شکنجه)
… به این ترتیب بود که بدن و درد ِ آن حالا از آن ِ متهم بود، و نه جامعه، و دیگر پذیرفتنی نبود که فرد برای مصلحت جامعهاش، یا یک مفهوم مذهبی، قربانی شود… (صفحهی ۹۷ – برانداختن شکنجه)«اختراع حقوقبشر» را چند ماه پیش در سفر دست رفیقی دیدم و به مرحمت رفیق دیگری هدیهی تولد گرفتم. کتاب ۲۱۴ صفحه دارد و سلیس و خواندنی است.
همهی ترجمهها آزاد هستند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد