گفتوگو با دکتر فریدون وهمن در ماه نوامبر 2010 در کانادا، توسط خسرو شمیرانی در مورد کتاب، «یکصدوشصت سال مبارزه با آیین بهائی»
بهائیت، آیینی مطابق با دوران مدرن یا یک سازمان سیاسی؟
در
ماه نوامبر 2010 دکتر فریدون وهمن، استاد ایرانشناسی دانشگاه کپنهاگ، در
مونترال بود و دو سخنرانی ارائه داد. یکی از این دو سخنرانی به معرفی کتاب
«یکصدوشصت سال مبارزه باآئین بهایی» اختصاص داشت.
فرصت
را غنیمت شمردیم تا در حد توان از
حضور این متخصص ادیان ایرانی در مونترال
بهره ببریم و خوانندگان هفته را با ریشههای افسانهها، شایعهها و
واقعیاتی آشنا کنیم که درباره بهاییان مطرح بوده و هستند. میدانیم که
بهائیت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک دین به رسمیت
شناخته نشده است. در حالی که پیروان ادیان مسیحی، کلیمی و زرتشتی فقط
نیمشهروند محسوب میشوند و درنتیجه از بسیاری از حقوق شهروندی محروم
هستند، بهاییان از تمام حقوق شهروندی محروم شدهاند. در آغازین سالهای پس
از انقلاب عدم کتمان تعلق به این آیین کافی بود تا فرد مورد نظر از حق حیات
محروم و اعدام گردد. نتیجه اینکه بیش از دویست بهایی به جرم باور مذهبی
خود و در غالب موارد بدون کوچکترین مراسم دادگاه و حق دفاع و بدون حتی
ایراد یک اتهام اعدام شدند. طی سی سال گذشته هیچ جوان بهایی حق حضور در
دانشگاههای ایران را نداشته و به این ترتیب یک نسل از بهاییان از تحصیل
عالی محروم شدهاند. با توجه به اهمیت تحصیل دانش در عصر حاضر، نمیتوان به
عمق این جنایت نیندیشید و سؤال نکرد، چرا؟ درسالهای گذشته همزمان با
گسترش فشار بر این گروه از هممیهنان، اتهام رایج این بود که بهاییان
وابسته و عامل بیگانه هستند. میدانیم که هیچگاه هیچ محکمهای در ایران
تشکیل نشده تا طبق موازین شناختهشده بینالمللی به این اتهامات رسیدگی
کند؛ اما همواره حکم صادر شده و این اتهام در هوا باقی ماندهاست. در این
گفتوگو تلاش بر این است تا با ریشهی این برخوردها از زبان یک متخصص آشنا
شویم.
از آقای فریدون وهمن سپاسگزاریم که با وجود فشردگی برنامه سفر خود در کانادا امکان این گفتوگو را فراهم کرد.
دکتر
فریدون وهمن استاد ایرانشناسی دانشگاه کپنهاگ در رشتهی زبانها و ادیان
باستانی ایران با بیش از چهل سال سابقهی تدریس و تحقیق است. از آثار او
میتوان کتابهای زیر را نام برد: «دین زردشتی»؛ «فرهنگ مردم کرمان» و
«واژهنامهی پهلوی به فارسی ارتای ویراز نامک»، که قبل از انقلاب در ایران
منتشر شدند. آثاری همچون کتاب سهجلدی West Iranian Dialects
در مورد لهجههای غربی ایران، دو واژهنامهی دانمارکی – فارسی و فارسی –
دانمارکی از جمله چندین اثر فریدون وهمن هستند که به زبانهای انگلیسی و
دانمارکی منتشر شدهاند. همچنین مقالات متعددی به قلم این استاد ایرانشناس
در دانشنامهی عظیم ایرانیکا، دانشنامه بزرگ دانمارک، مجلات سخن، راهنمای
کتاب، ایرانشناسی، ایراننامه، خوشههایی از خرمن ادب و هنر، Acta Iranica و دیگر نشریات علمی و تخصصی منتشر شده است.
فریدون
وهمن از مؤسسین و درحال حاضر رئیس انجمن فرهنگی ایران و دانمارک است که
پیش از انقلاب اسلامی و برای معرفی فرهنگ ایران به مردم دانمارک تشکیل شد.
خ.ش
آقای
دکتر فریدون وهمن می خواهیم در این گفتوگو به سخنرانی شما در مونترال و
کتابی که اخیرا منتشر کردید، «یکصدوشصت سال مبارزه با آیین بهائی»
بپردازیم. اجازه بدهید در ابتدا با توجه به تخصص شما در زمینه ادیان ایرانی
به آیین بهایی بپردازیم. لطفا به طور کوتاه در باره محورهای این باور،
پپوند آن با ایران، و تفاوت آن با بابیگری (بابیسم) توضیح دهید.
ظهور
نهضت بابی - بهائی را باید یکی از بزرگترین و مهمترین رویدادهای تاریخ
ایران در قرون معاصر بشمار آورد. میبینیم که جدا از فرقه گری های اسلامی،
دینی ایرانی از این سرزمین سر بر میکشد و حرفهای تازه ای مطرح میسازد.
محور تعالیم بهائی وحدت و یگانگی است و بر این اساس بر تساوی حقوق زن و مرد
تاکید میورزد، بی دینی را بر دینی که دشمنی و نفاق را ترویج کند ترجیح
میدهد، میگوید دین باید با علم و عقل موافق باشد وگرنه به خرافه و کج
راهه میافتد، تعلیم و تربیت، مخصوصا تعلیم و تربیت دختران را اهمیت فراوان
میدهد و بالاخره دینی است که در آن آخوند و کشیش و خاخام و رهبر مذهبی
وجود ندارد. رهبری جامعه به دست افرادی است که از طرف مردم با رای آزاد هر
ساله انتخاب میگردد. دارای تعالیمی روحانی و اخلاقی و معتقد به وجود خدا و
حقانیت همۀ ادیان جهان است. ایران همواره زادگاه تفکرات دینی بوده مثل دین
زردشتی، و آیینهای مانوی و مزدکی پیش از اسلام، و ده ها نحلۀ فکری پس از
آمدن اسلام به ایران. بنا بر این عجیب نیست که بار دیگر دیانتی جدید از این
فرهنگ سر بر کشد و افکاری موافق زمان حاضر عرضه نماید.
ارتباط «بابیگری» و «بهاییت» با «ازلی گری» (تفکرات میرزا یحیی صبح ازل)، و «شیخیگری» (اندیشه های شیخ احمداحسایی) چیست؟ یا ارتباطی میان آنها وجود ندارد؟
شیخیگری
نهضتی بود که در اواخر قرن هیجدهم توسط شیخ احمد احسایی بنیان گذارده شد و
اندیشه های گوناگونی در فرجامشناسی اسلام مطرح ساخت از جمله نزدیکی ظهور
قائم موعود. در سال ۱۸۴۴ سید علی محمد باب که جوانی شیرازی و دارای کششهای
شدید دینی بود خود را قائم موعود نامید. نخستین پیروان او بیشتر از فرقۀ
شیخیه بودند. وی در آثار خود به ظهور مهمتر و بزرگتری بشارت داد. در سال
۱۸۶۳ میرزا حسینعلی نوری از سران بابیه که خاندانش از نور مازندران بودند
خود را همان دانست که باب به او بشارت میداد. اکثریت قریب به اتفاق بابیان
به او پیوستند و بدین ترتیب دیانت بهائی بوجود آمد. ازل برادر کوچکتر
بهاءالله، که او نیز از سران نهضت بابیه بود، به راه باب ادامه داد و به
برادر نپیوست. از نظر ارتباط بین این سه گروه باید گفت بهائیت ادامۀ تفکرات
بابی همراه با تفکرات نوینی موافق با عصر حاضر است. بابیان یا ازلیان که
تعداد اندکی هستند همان تفکرات باب را دنبال مینمایند و هنوز منتظر موعودی
که باب وعده داد میباشند.
آیا ممکن است مروری به سرخطهای تاریخچه این آیین تا به امروز داشته باشید؟
باب
را پس از اعلام ادعای خود دستگیر کردند، مدت پنج سال در زندانهای مختلف
بود و سرانجام در سال ۱۸۵۰ به پافشاری امیر کبیر در شهر تبریز تیرباران شد.
بابیان در زنجان، نیریز فارس و قلعۀ طبرسی در مازنداران با قوای دولتی
رویارو و سرانجام سرکوب شدند. در پی سوء قصد نافرجام چند بابی به جان
ناصرالدین شاه (به انتقام تیرباران باب)، کشتار بزرگی از بابیان در سراسر
ایران آغاز شد. بهاءالله و برخی دیگر از بابیان به بغداد تبعید شدند و نهضت
بابی دچار بحران بزرگی شد. به تدریج تعداد بابیان در بغداد افزونی گرفت و
به تقاضای دولت ایران، دولت عثمانی بابیان را به مناطقی دورتر از مرزهای
ایران فرستاد. بهاءالله که در این زمان ادعای خود را علنی ساخته بود، همراه
با خانواده و برخی از پیروان خود سرانجام در شهر عکا زندانی شد و همانجا
وفات یافت (۱۸۹۲). پس از او عباس افندی (عبدالبهاء) رهبری جامعه را بر عهده
گرفت. پس از سرنگونی خلافت عثمانی و با آزاد شدن همۀ زندانیان سیاسی و
مذهبی، عبدالبهاء که آن زمان قریب هفتاد سال داشت دو سفر طولانی به امریکا و
اروپا نمود و با سخنرانی در مجامع دینی و علمی به تبلیغ و گسترش آیین بهائی پرداخت.
در حال حاضر جامعۀ جهانی بهائی که در بیش از ۱۰۰ کشور پراکنده است، توسط یک شورای بینالمللی بنام بیتعدل اداره میشود.
یکی
از نکات برجسته درباره بهاییان غیرسیاسی بودن آنهاست، به این معنی که
بهاییان در فعالیتهای سیاسی شرکت نمیکنند. آیا این درست است و دلیل آن
چیست؟
دین
بهائی مانند هر دین دیگر دارای آرمانها و آموزههایی ویژۀ خود است. دسته
بندیهای حزبی، توطئه بازیهای سیاسی، و واردشدن در جریاناتی که هر روز رنگ
و چهره عوض میکند چهرۀ این نهضت جوان را خدشه دار میسازد و به آن جهتی
مخالف آرمانها و ایدهآل هایش میدهد. چنین سیاست بازیهایی دین را از داخل
متلاشی میسازد و وحدت آن را از بین میبرد. این بدان معنا نیست که
بهائیان نسبت به سرنوشت کشور و جامعه بیتفاوتند و دستروی دست گذاردهاند.
بهائیان با تأکید بر تحصیلات برای دختر و پسر ، محترم شماردن هر نوع کار و
حرفه، و روی آوری به علم و فرهنگ و صنعت در آبادانی و ترقی کشور خود
همواره کوشا بودهاند.
شدیدترین
حملات به بهاییان از همین زاویه سیاست صورت میگیرد و تا به آنجا پیش
میرود که آن را نه یک دین بلکه یک سازمان سیاسی نام میگذارند؟ پایه این
نامگذاری چیست؟
این
ها تهمت بیاساس و بیپایه است و هرگز یک سند یا دلیل پشت سر آن نبوده.
این اتهامات را یکصد سال است ملایان از منابر و مساجد برای بیگانه ساختن
مردم ایران از این دین پخش کردهاند و مردم ناآگاه آن را تکرار نمودهاند.
زیرا هدف آن است که دین بهائی را به صورت عنصری بیگانه جلوه دهند.
دو تثوری دربارهی ریشهی بهاییت و شکلگیری آن وجود دارد. یکی اینکه این دین توسط انگلیسیها درست شد. دیگر این که روسها این دین را ساختند. دراین رابطه تحقیقات شما چه میگوید؟
در
دهۀ ۱۹۴۰/۱۳۲۰ ملایان کتابی جعل کردند بنام یادداشتهای کینیاز دالقورکی.
دالقورکی (دالگوروکف) وزیر مختار روسیه در ایران در زمان محمد شاه (زمان
ظهور باب) بود. در این یادداشتها با دیپلماتی روسی روبرو هستیم که فارسی و
عربی میآموزد و سوای انجام وظایف یک سفیر، لباس آخوندی میپوشد و در جرگه
علما وارد میشود. آن گاه باب و بعد بهاءالله را به ساختن دین جدید
وامیدارد.... و ده ها ماجراهای تخیلی از این قبیل. کتاب سیصد غلط تاریخی
دارد که با افراد و وقایع همخوانی ندارد. دانشمندان ایرانی از جمله عباس
اقبال آشتیانی، مجتبی مینوی، احمد کسروی و جمعی دیگر همگی به تقلبی بودن
این کتاب تأکید کرده اند. با این همه این کتاب امروزه از سوی جمهوری اسلامی
نشر میشود و بین مردم ناآگاه توزیع میگردد.
ماجرای
ساختن این دین به دست انگلیس ها را ابتدا دکتر فریدون آدمیت در نخستین چاپ
کتاب «امیرکبیر و ایران» آورد و داستانی به همین رسوایی جعل کرد. پس از آن
که مجتبی مینوی به خاطر این جعل تاریخی او را مورد نکوهش قرار داد آن بخش
را از چاپهای بعدی کتاب حذف نمود. اما کار به اینجا ختم نشد و در نیم قرن
اخیر روزی نیست که این دین را ساختۀ دست این و آن ندانند. این که نهضت
بهائی را با ریشه های عمیقش در فرهنگ و تاریخ ایران دینی ساختۀ دست خارجیان
بنامیم توهینی است بزرگ به شخصیت و شعور ملت ایران.
امروز
دولت ایران بویژه بر این تأکید دارد که بهاییان با اسرائیل در ارتباط
هستند و ما میدانیم که مرکز مذهبی و اداری بهاییان، بیتعدل، در اسرائیل
است. ارتباط بهاییان با دولت اسرائیل چیست؟ چرا مرکز بهاییان در کشور دیگری
بنا نشده است؟
همانطور که گفته شد در اواخر قرن نوزدهم دولت عثمانی به تقاضای سفیر ایران بهاءالله و خانودۀ ایشان
را به شهر دورافتادهای در عثمانی آن زمان، بنام عکا، تبعید کرد. بهاءالله
و فرزندش عبدالبهاء در همانجا وفات یافتند و به تدریج آن نقطه به صورت
مرکز دین بهائی درآمد. میبایست قریب یکصد سال بگذرد تا پس از جنگ دوم
جهانی نهضت صهیونیسم و دولت اسراییل بوجود آید. آیا میتوان گفت چون
مسجدالاقصی که دومین مکان مقدس مسلمین است در اورشلیم قرار دارد لذا
مسلمانان جهان صهیونیست هستند؟ واقعیت این است که طبیعیترین محل برای
برپاسازی مرکز بهائیان ایران بود اما با کینهتوزی ملایان که نابودی
بهائیان را در برنامه دارند چنین امری محال است.
بهاییان
مدعی هستند که از آغاز به آموزش و تعلیم و تربیت بسیار اهمیت میدادهاند.
آیا برای تحقّق این مدعا، بهاییان کاری انجام دادهاند؟
بهائیان
از اواخر قرن نوزدهم به تاسیس مدارس دخترانه و پسرانه در دهات و شهرهای
ایران همت گماشتند. اما در زمان رضاشاه همه این مدارس که از پنجاه متجاوز
بود برای همیشه تعطیل گردید. تعطیل مدارس بهائی باجی بود که رضا شاه به
آخوندها داد تا در مقابل رفع حجاب ساکت بمانند.
معتقدان
به آیین بهایی به برخورد خشونت آمیز اعتقاد ندارند. اما میدانیم که
درآغاز جنگهای گستردهای میان بابیان و حکومت صورت گرفت. ریشهی خشونت
گریزی بهاییان از کجاست؟
بابیان در یک مقطع زمانی در کوتاه مدت مجبور به رویارویی با قوای
دولتی گردیدند و در سه نبرد درگیر شدند. بهاءالله خشونت و جنگ و جدال را
منع کرد و سیاستی برای حیات دراز مدت این آیین عرضه داشت که بر آشتی و
مسالمت تکیه دارد.
آیا
درست است که در صورت سرکشی اعضای جامعه بهایی آنها تحت فشار قرار گرفته و
گاه از جامعه طرد میشوند. آیا این خود نوعی از خشونت نیست؟
طبیعت
تعالیم بهائی مهر و دوستی است نه خشونت و بد رفتاری. اگر افرادی مخالف
قوانین بهائی اقدامی کنند که مثلا خطرش متوجه بشریت و جامعه و یا موجب
بدنامی بهائیان گردد از این جامعه اخراج میشوند. این امر در تمام گروه ها و
حتی احزاب سیاسی رایج است و چیز تازهای نیست. هیچ کس برای بهائی شدن یا
ماندن در جامعه بهائی تحت فشار قرار نمیگیرد زیرا این کار با بدیهیترین
اصل بهائیت که جستجوی حقیقت است مباینت دارد. هر بهائی میتواند در هر زمان
این دین را ترک کند یا به آن بپیوندد.
به
عنوان یک متخصص ادیان ایرانی ریشههای تهاجم و یا عدم علاقهمندی دولتهای
قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی به بهاییت را در چه می بینید؟
دشمنی
ملایان و حکومتهای ایران با دین بهائی را باید در دشمنی آنان با دموکراسی،
جامعه مدنی و ترقی معنوی و فکری مردم ایران جستجو کرد. نهضت مشروطیت ایران
نیز خواهان همین آرمانها بود، اما دیدیم که آن را عملا نابود ساختند. نابودی دین بهائی از همان آغاز در دستور کار ملایان بوده و امروزه نیز چنین است.
برخورد
جامعه و بویژه فعالان عرصه دانش و فرهنگ و به اصطلاح «روشنفکر» جامعه
ایران با بهاییت را در تحقیقات خود چگونه دیدید؟ آیا این گروه جامعه ما در
مورد بهاییان به درستی عمل کرده است؟
مردم
ما از عامی و روشنفکر، سالهای طولانی کورکورانه به دنبال ملایان رفتند.
روشنفکران ما از ظلمهایی که در گوشه و کنار دنیا بر مردم میگذشت مقالات
نوشتند و ناله ها سردادند ولی چشمشان را بر ظلمی که به جامعه بهائی میرفت
بستند. کشتار بیش از دویست بهائی در همان ماههای اول پیروزی انقلاب، بیرون
ریختن بهائیان از مشاغل خود، محروم ساختن دانشجویان بهائی از تحصیل و ده ها
سرکوب دیگر با سکوت و خونسردی روشنفکران ما روبرو شد و لکه سیاهی در تاریخ
روشنفکری و روشنفکران ما باقی گذارد.
امروز
خوشبختانه دفاع از حقوق بشر در میان فعالان سیاسی و اجتماعی ایران امری
فراگیر شده است. آیا مثلا به همان ترتیب که شاهد دفاع از حقوق بسیاری از
اقشار تحت فشار جامعه بوده و هستیم، با سرکوب بهاییان نیز مخالفت شده است؟
جای
خوشوقتی است که نه تنها بسیاری از روشنفکران بلکه هم میهنان با انصاف ما
نیز به ظلم جانکاهی که بر بهائیان روا میشود اعتراض میکنند و با مقالات،
بیان نامهها، مصاحبهها و غیره از بهائیان طرفداری کرده خواهان حقوق
شهروندی برای ایشان هستند. متاسفانه باید گفت امروزه کمتر کسی از مردم
ایران از حقوق شهروندی و بهرهمندی از امنیت اجتماعی برخوردار است و ظاهرا
بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست ولی هیچیک عمق و وسعت فاجعه ای که
بهائیان دچار آن هستند ندارد.
آقای دکتر فریدون وهمن از شما سپاسگزاریم
گفتوگو با دکتر فریدون وهمن در ماه نوامبر 2010 در کانادا، توسط خسرو شمیرانی و برای انتشار در مجله هفته صورت گرفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد