تا روز واقعه اندکی زمان باقی است. روزی که "آیت خدا" و "فرزند سدره منتهی"، به مصیبتی گرفتار شد که "مخصوص اولیا خدا و برگزیدگان اوست". روزی که "ساکنان خیام مجد را در فردوس اعلی به گریه و زاری واداشت"، روزی "که رسول خدا را به نوحه و زاری انداخت" روزی که آسمان سیاه شد. آسمان سیاه شد از ظلمی که بر تو می رود ای "مبدا ظهور حجت و برهان". براستی که تو "سیدالشهداء و سلطان شهداء و محبوب الشهدا"یی، تو حسین، خون خدائی.
هزاران سال از مصیبتت می گذرد. هزاران سال برایت نوحه و ندبه کرده اند. ای حسین! "مصیبت تو سرور و شادی اهل بهشت را برهم زد" آخر چه جای شادی است؟ وقتی که "انهار فردوس از جوش و خروش بیفتاد و خورشید عدل از نور و تابش باز ماند". از "کدامین مصیبتت" بگویم؟ از سکوت برادرت یا قتل خودت؟
سکوتی که از رضایت نبود و جنگی که گریزی از آن نبود. اگر شمشیرها را در آغوش نمیکشیدی، کجا "بوی خوش درخت ایقان" به مشام میرسید؟ کجا "حکم کتاب خدا به برکت وجود تو در بین احزاب ثابت" می گشت؟ براستی که تو صبح هدایتی و سفینهء نجات؛ بل بیشتر، "توئی سفینه خدا". ای سید شهیدان! "به مصیبت تو قلم تقدیر" از تقریر باز ایستاد. ای حسین! در تمام این سالها، از مصیبت هایت شنیدیم.
شنیدیم که مظلومانه رفتی، که تشنه رفتی، که تنها بودی. اما نگفتند که تو چرا رفتی؟ کاش می دانستند که "حسین بیشتر از آب تشنهء لبیک بود. افسوس که بجای افکارش، زخمهای تنش را نشانمان دادند وبزرگترین دردش را بی آبی نامیدند." بی آبی کمترین دردت بود، چه که این تو بودی که "آب از دیدگان اهل تجرید جاری" ساختی. حسین را چه حاجت به آب. درد تو، درد همرهان سست عنصر بود. تو فرزند شیرخدا بودی، تو میراث سدرهء منتهی بودی، تشنگی کمترین دردت بود.
خشکی لبانت از عطش بود. نه! از عطش بود. عطش لبیکِ کسانی که تورا رها کردند. خشکی لبانت، از فریاد های "هل ناصر ینصرنی" بود، نه کمی آب. ای حسین "حزنت اساس و بنیان عالم هستی را بلرزاند". اما حیف و صد حیف که دلهای سست عنصران و "ناقضین عهد و میثاق و منکران حجت و برهان و کافران نعمت و احسان و مجادله کنندگان به آیات بینات"، از سنگ شده بود. چشمشان کور بود، قلبشان را زنگار تعصب پوشانده بود وخدایشان، جاه بود و مقام.
افسوس که تو را، حسین را، جگر گوشه زهرا را، بنام دین کشتند. تو را، که فرزند حیدر بودی، به کفر متهم کردند. تویی که اگر نبودی "دو حرف کاف و نون، به هم نمی رسیدند"، تویی که اگر نبودی "کبوتر برهان بر شاخسار بیان نمی سرایید و لسان عظمت بین ملاء ادیان سخن نمی گفت". چه کس باور میکند که تورا، به جرم نامسلمانی و به نام اسلام کشتند!!
ای حسین جان! چه انتظار داری از مردمانی که غبار جهل و نادانی، دیدگانشان را پوشانده، مگر با جدت مدارا کردند؟ مگر مسیح را مصلوب نکردند؟ با موسی مگر به از این بودند؟ دشمنان تو همان کسان بودند که با مظاهر رحمت الهیه جفا کردند و باز هم خواهند کرد، زیرا که این سنت خداوند است. اما افسوس که نمی فهمند و نمی خواهند که بفهمند، درد تو این بود.
ای "همه هستی فدای هستی ات، ای مشرق وحی خدا وای آیت مطلع کبرا، همهء نفوس فدای مصیبتت ای مظهر غیب خدا". ای که مصیبتها را بجان خریدی تا صبح هدایتی شوی برای پیروانت، که دیگر مظاهر ظهور را نیازارند و محزون نسازند. اما صد حیف که نه از رفتنت درس گرفتند و نه از رجعتت. درس نگرفتند از تو که حسین بن علی بودی. از تو که "هر بحری به امر تو مواج است و هر نسیمی به ارادهء تو در هبوب و مرور".
ای حسین! "ای راز پنهان تورات و انجیل و ای مطلع آیات خداوند عزیز و جمیل"، تو "شاه خوبانی" و مقصود جفاکاران شده ای. آیا میبینی که به نامت، که مخالف بی عدالتی و ظلم بودی، که "آزاده مرد" بودن را گرامی می داشتی، چه ظلمها که نمی کنند؟ بر اولیا خدا بنام تو و به یاد تو ظلم می کنند، تو که خود مظلوم بودی و دشمن ظلم و ستم، تویی که "پرده های جلال را شکافتی و بنیان اهل ضلال را متزلزل ساختی"؛ امروز به نام تو، به خودت نیز شک می کنند!! به حسین که "آثار ظنون را محو نمود" شک می کنند، میبینی؟
چه بگویم، "کدامین مصیباتت را بازگو کنم و از کدام بلیه ات در بین خلق سخن بگویم؟" در مقابلت چه می توانم بگویم؟ تو که "علم الهی" و "آیات بزرگ خدا"یی، چگونه برایت شرح دهم، چگونه استدلال کنم، تو که همه را میدانی ای شاه خوبان من.
ای "نسیم سدرهء بیان و ای بوی خوش درخت ایقان"، "تویی صراط خدا، تویی میزان خدا، تویی مشرق آیات خدا و مطلع اقتدار خدا وتویی مصدر اوامر محکمه و احکام نافذهء خدا، تویی مدینه عشق و سفینه خدا"، در غمت چه بگویم. "خوشا به حال بنده ای که بر مصائب تو گریست، و خوشا بحال کنیزی که بر بلایای تو ضجه و زاری نمود. خوشا به چشمی که برای تو اشک ریخت. خوشا به سرزمینی که به نزول پیکر پاکت متبرک گشت و خوشا به موقفی که جسم لطیفت در آن مستقر گردید."
یا حسین! "به حق اجسادی که در سبیل تو قطعه قطعه گشته و جگرهایی که در راه محبتت گداخته شده و به حق خونهایی که در ارض تسلیم در جلوی رویت ریخته"، از تو می خواهم که آنان را، جفاکاران را، کوردلان را و جاهلان را "بدست بخشش خویش از کوثر بقایت سیراب نمایی"، "مورد عفو و رحمت خود قرار دهی" و "به حق ندای شیرینت که اهل جبروت را با آن مجذوب ساختی، ما را به آنچه مورد رضای توست و به آنچه باعث علو مقام ما در ساحت عزت توست، موید فرمایی."
"تویی توانا بر آنچه اراده فرمایی، نیست خدایی جز تو مقتدر توانا."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد