مطالعۀ لوح مقصود:
بررسی هویت و مقدمه ای در گفتمانهای اجتماعی از دریچۀ لوح مقصود
لوح مقصود از دریای دانش
هُوَاللّهُ تًعالی
شأنُه العَظمَة وَ الأقتِدار
حمد مقدّس از ذکر و بيان حضرت معبود و مالک غيب و شهودی را لايق و سزا که از نقطه اولی
کتب لاتحصی پديد آورد . و از کلمه عليا خلق اوّلين و آخرين ظاهر فرمود . و در هر قرنی از قرون و هر
عصری از اعصار بمقتضيات حکمت بالغه سفيری فرستاد تا خلق افسرده را بماء بيان زنده نمايد . اوست مبيّن
و اوست مترجم ، چه که ناس از ادراک آنچه در کتب الهی از قلم اعلی جاری شده و نازل گشته قاصر و
عاجزند . در هر حال مذکِّر و هادی و معرِّف و معلِّم لازم ، لذا سفرا و انبيا و اصفيا فرستاد تا ناس را از
مقصود تنزيل کتب و ارسال رسل آگاه نمايند و کلّ عارف شوند بوديعه ربّانيّه که در ايشان بنفس ايشان گذاشته شده.
انسان طلسم اعظم است و لکن عدم تربيت او را از آنچه با اوست محروم نموده . بيک کلمه خلق
فرمود بکلمه اخری بمقام تعليم هدايت نمود و بکلمه ديگر مراتب و مقاماتش را حفظ فرمود .
حضرت موجود ميفرمايد :
انسان را بمثابه معدن که دارای احجار کريمه است مشاهده نما . بتربيت ، جواهر آن بعرصه شهود
آيد و عالم انسانی از آن منتفع گردد .... انتهی .
اگر نفسی در کتب منزله از سماء احديّه بديده بصيرت مشاهده نمايد و تفکّر کند ادراک مينمايد که
مقصود آنست جميع نفوس ، نفس واحده مشاهده شوند تا در جميع قلوب نقش خاتم " المُلکُ للّه " منطبع شود
و شموس عنايت و اشراقات انجم فضل و رحمت جميع را احاطه نمايد . حق جلّ جلاله از برای خود چيزی
اخذ ننموده . نه از اطاعت عالم باو نفعی راجع و نه از ترک آن نقصی وارد . در هر آن طير ملکوت
بيان باين کلمه ناطق: " جميع را از برای تو خواستم و تو را از برای خود " . اگر علمای عصر بگذارند و مَن
علی الأرض رائحه محبّت و اتّحاد را بيابند ، در آن حين نفوس عارفه بر حرّيّت حقيقی آگاه شوند ، راحت اندر
راحت مشاهده نمايند ، آسايش اندر آسايش . اگر ارض بانوار آفتاب اين مقام منوّر شود ، إذاً يصدق أن يقال
" لاتری فيها عوجاً ولا أمتا " .
و الصّلاة و السّلام علی من ابتسم بظهوره ثغر البطحاء و تعطَّر بنفحات قميصه کلّ الوری الّذی أتی لحفظ
العباد عن کلّ ما يضرُّهم فی ناسوت الانشاء . تعالی تعالی مقامُه عن وصف الممکنات و ذکر الکائنات . به ارتفع
خباء النّظم فی العالم و عَلَمُ العرفان بين الأمم . و علی آله و أصحابه الّذين بهم نُصبتْ رايات التّوحيد و اعلام النّصر
و التّفريد . و بهم ارتفع دينُ اللّه بين خلقه و ذکرُه بين عباده . أسأله تعالی بأن يحفظه عن شرّ أعدائه الّذين
خرقوا الأحجاب و هتکوا الأستار إلی أن نکست راية الاسلام بين الأنام .
و بعد عرض ميشود نامه آن جناب رسيد و نفحه وصال از او متضوّع . الحمدللّه بعد از حکم محکم فراق
نسيم قرب و لقا مرور نمود و ارض قلب را بماء سرور و فرح تازه فرمود . للّه الحمد فی کلّ الأحوال . إن شاء
اللّه حق جلّ جلاله عنايت فرمايد و جميع مَن علی الأرض را بما يحبّ و يرضی هدايت نمايد . مشاهده فرمائيد ،
سالهاست نه ارض ساکن است و نه اهل آن . گاهی بحرب مشغول و هنگامی ببلاهای ناگهانی معذّب . بأساء
و ضرّاء ارض را احاطه نموده مع ذلک احدی آگاه نه که سبب آن چيست و علّت آن چه ؟ اگر ناصح
حقيقی کلمه ای فرموده ، آن را بر فساد حمل نموده اند و از او نپذيرفته اند ، انسان متحيّر که چه گويد و چه
عرض نمايد ! دو نفس ديده نميشود که فی الحقيقه در ظاهر و باطن متّحد باشند . آثار نفاق در آفاق موجود
و مشهود ، مع آنکه کلّ از برای اتّحاد و اتّفاق خلق شده اند .
حضرت موجود می فرمايد :
ای دوستان ! سرا پردهء يگانگی بلند شد ، بچشم
بيگانگان يکديگر را مبينيد ، همه بار يک داريد و برگ
يک شاخسار .... انتهی .
إن شاء اللّه نور انصاف بتابد و عالم را از اعتساف مقدّس فرمايد . اگر ملوک و سلاطين که مظاهر
اقتدار حق جلّ جلاله اند همّت نمايند و بما ينتفع به مَن علی الأرض قيام فرمايند ، عالم را آفتاب عدل اخذ نمايد و منوّر سازد .
حضرت موجود ميفرمايد :
خيمه نظم عالم بدو ستون قائم و بر پا : مجازات و مکافات .
و در مقام ديگر بلغت فصحی ميفرمايد :
للعدل جندٌ و هی مجازات الاعمال و مکافاتها ، بهما ارتفع خِباءُ النّظم فی العالم و أخذ کلّ طاغ زِمامَ نفسه من خشيةالجزاء ... انتهی .
و در مقام ديگر ميفرمايد :
يا معشرَ الأمراء ! ليس فی العالم جند أقوی من العدل و العقل . براستی ميگويم جندی در ارض اقوی
از عدل و عقل نبوده و نيست . طوبی لِملک يمشی و تمشی أمام وجهه راية العقل و عن ورائه کتيبة العدل ، إنّه
غرّة جبين السّلام بين الأنام وشامة وَجنة الأمان فی الامکان .... انتهی
فی الحقيقه اگر آفتاب عدل از سحاب ظلم فارغ شود ، ارض غير ارض مشاهده گردد .
و در مقامی حضرت موجود در سبب و علّت اوّليّه سکون و راحت امم و عمار عالم ميفرمايد:
لابدّ بر اينست مجمع بزرگی در ارض بر پا شود . و ملوک و سلاطين در آن مجمع مفاوضه در صلح
اکبر نمايند . و آن اينست که دول عظيمه برای آسايش عالم بصلح محکم متشبّث شوند . و اگر ملکی بر ملکی
برخيزد جميع متّفقا بر منع قيام نمايند . در اين صورت عالم محتاج مهمّات حربيّه و صفوف عسکريّه نبوده و
نيست ، إلّا علی قدر يحفظون به ممالکهم و بلدانهم . اينست سبب آسايش دولت و رعيّت و مملکت . إن
شاء اللّه ملوک و سلاطين که مرايای اسم عزيز الهی اند باين مقام فائز شوند و عالم را از سطوت ظلم محفوظ دارند.
و همچنين ميفرمايد :
از جمله اموريکه سبب اتّحاد و اتّفاق ميگردد و جميع عالم يک وطن مشاهده ميشود آنست که السن مختلفه
بيک لسان منتهی گردد ، و همچنين خطوط عالم بيک خط . بايد جميع ملل ، نفوسی معيّن نمايند از اهل ادراک
و کمال ، تا مجتمع شوند و بمشاورت يگديگر يک لسان اختيار کنند ، چه از السن مختلفه موجوده و چه لسان
جديد تازه اختراع نمايند و در جميع مدارس عالم اطفال را بآن تعليم دهند ..... انتهی .
عنقريب جميع اهل عالم بيک لسان و يک خط مزيّن ، در اين صورت هر نفسی بهر بلدی توجّه نمايد
مثل آنست که در بيت خود وارد شده . اين امور لازم و واجب . هر ذی بصر و سمعی بايد جهد نمايد تا
اسباب آنچه ذکر شد از عالم الفاظ و اقوال بعرصه شهود و ظهور آيد .
اليوم هيکل عدل تحت مخالب ظلم و اعتساف مشاهده ميشود . از حق جلّ جلاله بخواهيد تا نفوس
را از دريای آگاهی بی نصيب نفرمايد چه اگر فی الجمله آگاه شوند ادراک مينمايند که آنچه از قلم حکمت
جاری و ثبت شده بمنزله آفتاب است از برای جهان . راحت و امنيّت و مصلحت کلّ در آنست و الّا هر يوم
بلای جديدی ارض را اخذ نمايد و فتنه تازه ای بر پا شود . إنشاءاللّه نفوس عالم موفّق شوند و سرج بيانات
مشفقانه را بمصابيح حکمت حفظ نمايند . اميد هست که کلّ بطراز حکمت حقيقی که اسّ اساس سياست عالم
است مزيّن گردند .
حضرت موجود می فرمايد :
آسمان سياست بنيّر اين کلمه مبارکه که از مشرق اراده اشراق نموده منير و روشن است . ينبغی لکلّ آمر أن يزن نفسه فی کلّ يوم بميزان القسط و العدل ثمّ يحکم بين النّاس و يأمرهم بما يهديهم إلی صراط الحکمة
و العقل .... انتهی .
اينست اسّ سياست و اصل آن . حکيم آگاه از اين کلمه استخراج مينمايد آنچه سبب راحت و امنيّت
و حفظ نفوس و دماء و امثال آنست . اگر صاحبان افئده از دريای معانی که در اين الفاظ مستور است
بياشامند و آگاه گردند کلّ شهادت ميدهند بر علوّ بيان و سموّ آن . اين فانی اگر آنچه ادراک نموده عرض نمايد
جميع گواهی دهند بر حکمت بالغه الهيّه . اسرار سياست در اين کلمه مکنون و آنچه ناس بآن محتاج ، در او
مخزون . اين خادم فانی از حق جلّ جلاله سائل و آمل که ابصار عالم را بنور حکمت منوّر فرمايد تا کلّ ادراک
نمايند آنچه را که اليوم لازم است . امروز انسان کسی است که بخدمت جميع من علی الأرض قيام نمايد .
حضرت موجود ميفرمايد :
طوبی لمن أصبح قائما علی خدمة الأمم .
و در مقام ديگر ميفرمايد :
ليس الفخر لمن يحبُّ الوطن بل لمن يحبُّ العالم .... انتهی .
فی الحقيقه عالم يک وطن محسوب است و من علی الأرض اهل آن . و مقصود از اتّحاد و اتّفاق که
در کتب انبيا از قلم اعلی ثبت شده در امور مخصوصه بوده و خواهد بود ، نه اتّحاديکه سبب اختلاف شود
و اتّفاق بآن ، علّت نفاق گردد . اين مقام اندازه و مقدار است و مقام اعطاء کلّ ذی حقٍّ حقَّه است . طوبی لمن
عرف و فاز و يا حسرةً للغافلين . آثار طبيعت بنفسها بر اين شاهد و گواه ، و هر حکيم بينائی بر آنچه عرض
شد مطّلع و آگاه ، مگر نفوسی که از کوثر انصاف محرومند و در هيماء غفلت و حميّت جاهليّه هائم .
حضرت موجود ميفرمايد :
ای پسران انسان ! دين اللّه و مذهب اللّه از برای حفظ و اتّحاد و اتّفاق و محبّت و الفت عالم است ، او را
سبب و علّت نفاق و اختلاف و ضغينه و بغضاء منمائيد . اينست راه مستقيم و اسّ محکم متين . آنچه بر اين
اساس گذاشته شود حوادث دنيا او را حرکت ندهد و طول زمان او را از هم نريزاند .... انتهی .
اميد هست که علما و امرای ارض متّحداً بر اصلاح عالم قيام نمايند . و بعد از تفکّر و مشورت کامل بدرياق
تدبير ، هيکل عالم را که حال مريض مشاهده ميشود شفا بخشند و بطراز صحّت مزيّن دارند .
حضرت موجود ميفرمايد :
آسمان حکمت الهی بدو نيّر روشن و منير : مشورت و شفقت . در جميع امور بمشورت متمسّک
شويد ، چه که اوست سراج هدايت ، راه نمايد و آگاهی عطا کند .... انتهی .
بايد اوّلِ هر امری آخر آن ملاحظه شود و از علوم و فنون آنچه سبب منفعت و ترقّی و ارتفاع مقام
انسان است اطفال بآن مشغول گردند تا رائحهء فساد از عالم قطع شود و کلّ بهمّت اوليای دولت و ملّت در
مهد امن و امان مستريح مشاهده شوند .
حضرت موجود ميفرمايد :
علمای عصر بايد ، ناس را در تحصيل علوم نافعه امر نمايند تا خود و اهل عالم از آن منتفع گردند . علوميکه
از لفظ ابتدا و بلفظ منتهی گردد مفيد نبوده و نخواهد بود . اکثری از حکمای ايران عمرها بدرس حکمت مشغولند و عاقبت حاصل آن جز الفاظی نبوده و نيست .... انتهی .
و در جميع امور بايد رؤسا باعتدال ناظر باشند چه هر امری که از اعتدال تجاوز نمايد از طراز اثر
محروم مشاهده شود . مثلاً حرّيّت و تمدّن و امثال آن ، مع آنکه بقبول اهل معرفت فائز است اگر از حدّ اعتدال
تجاوز نمايد سبب و علّت ضرّ گردد . اگر اين نقطه تفصيل شود بيان بطول انجامد و بيم آنست که سبب
کسالت گردد . از حق جلّ جلاله اين فانی سائل و آمل که جميع را خير عطا فرمايد . و فی الحقيقه هر نفس
دارای او شد دارای کلّ است .
حضرت موجود ميفرمايد :
زبان خرد ميگويد : هر که دارای من نباشد دارای هيچ نه ، از هر چه هست بگذريد و مرا بيابيد . منم آفتاب
بينش و دريای دانش ، پژمردگان را تازه نمايم و مردگانرا زنده کنم . منم آن روشنائی که راه ديده بنمايم و منم
شاهباز دست بی نياز ، پر بستگان را بگشايم و پرواز بياموزم .... انتهی .
و همچنين ميفرمايد :
آسمان خرد بدو آفتاب روشن : بردباری و پرهيزکاری .... انتهی .
يا حبيبی ! بحور مفصّله در اين کلمات مختصره مسطور است . طوبی لنفس عرفتْ و شربت و فازت
و الحسرة للغافلين . اين فانی از اهل ارض انصاف طلب مينمايد که فی الجمله گوش لطيف رقيق محبوب را که از
برای اصغای کلمه حکمت خلق شده ، از سبحات و اشارات و ظنون و اوهام لا يسمنه و لا يغنيه پاک و
طاهر نمايند تا ناصح اقبال کند باظهار آنچه سبب برکت عالم و خير امم است . حال در اکثر ممالک نور اصلاح
مخمود و خاموش و نار فساد ظاهر و مشتعل . دو مملکت عظيمه که هر دو خود را رأس تمدّن و محيی آن و مقنّن
قوانين می شمرند ، بر حزبی از احزاب که منسوب بحضرت کليم است قيام نموده اند ! ان اعتبروا يا أولی الابصار.
اعتساف شأن انسان نبوده و نيست . در کلّ احوال بايد بانصاف ناظر باشد و بطراز عدل مزيّن . از حق
بطلبيد ، بايادی عنايت و تربيت ، نفوسی چند را از آلايش نفس و هوی مطهّر فرمايد ، تا للّه قيام نمايند و لوجهه تکلّم کنند ، که شايد آثار ظلم محو شود و انوار عدل عالم را احاطه نمايد . ناس غافلند ، مبيّن لازم است .
حضرت موجود ميفرمايد :
حکيم دانا و عالم بينا دو بصرند از برای هيکل عالم . إن شاء اللّه ، ارض از اين دو عطيّه کبری محروم
نماند و ممنوع نشود .... انتهی .
آنچه ذکر شده و ميشود نظر بحبّ خدمتی است که اين عبد بجميع من علی الارض داشته و دارد .
يا حبيبی ! در جميع احوال انسان بايد متشبّث شود باسبابی که سبب و علّت امنيّت و آسايش عالم است .
حضرت موجود ميفرمايد :
آنچه در اين روز پيروز شما را از آلايش پاک نمايد و بآسايش رساند ، همان راه راست بوده و خواهد بود .... انتهی .
إن شاء اللّه ، از همّت اوليا و حکمای ارض ، اهل عالم بما ينفعهم آگاه شوند . غفلت تا کی ؟ اعتساف تا کی ؟
انقلاب و اختلاف تا کی ؟ اين خادم فانی متحيّر است ، جميع ، صاحب بصر و سمعند و لکن از ديدن و شنيدن
محروم مشاهده ميشوند ! حبّ اين عبد بآن جناب ، خادم را بر آن داشت که باين اوراق مشغول شود . و الّا
فی الحقيقه ارياح يأس از جميع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم يوماً فيوماً در تزايد .
آثار هرج و مرج مشاهده ميشود ، چه که اسبابيکه حال موجود است بنظر موافق نمی آيد . از حقّ جلّ جلاله
ميطلبم که اهل ارض را آگاه نمايد و عاقبت را بخير منتهی فرمايد و بآنچه سزاوار است مؤيّد دارد . اگر
انسان بقدر و مقام خود عارف شود جز اخلاق حسنه و اعمال طيّبه راضيهء مرضيّه از او ظاهر نشود .
اگر حکما و عرفای مشفق ، ناس را آگاه نمايند جميع عالم قطعه واحده مشاهده گردد . هذا حقّ لا ريب
فيه . يسأل الخادم همَّةً من کلّ ذی همَّة ليقوم علی اصلاح البلاد و احياء الأموات بماء الحکمة و البيان ، حبّاً للّه
الفرد الواحد العزيز المنَّان .
حکمت هيچ حکيمی ظاهر نه مگر به بيان ، و اين مقام کلمه است که از قبل و بعد در کتب ذکر شده ، چه که
جميع عالم از کلمه و روح آن بمقامات عاليه رسيده اند . و بيان و کلمه بايد مؤثّر باشد و همچنين نافذ . و باين
دو طراز در صورتی مزيّن که للّه گفته شود و بمقتضيات اوقات و نفوس ناظر باشد .
حضرت موجود ميفرمايد :
إنّ البيان جوهر يطلب النّفوذ و الاعتدال . أمّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوطة بالقلوب الفارغة
الصّافية . و أمّا الاعتدال امتزاجه بالحکمة الّتی ذکرناها فی الألواح .... انتهی .
از برای هر کلمه روحی است لذا بايد مکلّم و مبيّن ملاحظه نمايند و بوقت و مقام کلمه القا فرمايند چه که از
برای هر کلمه اثری موجود و مشهود .
حضرت موجود ميفرمايد :
يک کلمه بمثابه نار است و اخری بمثابه نور و اثر هر دو در عالم ظاهر . لذا بايد حکيم دانا در اوّل بکلمه ای
که خاصيّت شير در او باشد ، تکلّم نمايد تا اطفال روزگار تربيت شوند و بغايت قصوای وجود انسانی که
مقام ادراک و بزرگيست فائز گردند .
و همچنين ميفرمايد :
يک کلمه بمثابه ربيع است و نهالهای بستان دانش از او سر سبز و خرم . و کلمه ديگر مانند سموم .... انتهی .
حکيم دانا بايد بکمال مدارا تکلّم فرمايد تا از حلاوت بيان کلّ بما ينبغی للانسان فائز شوند . ای حبيب
من ! کلمه الهی سلطان کلمات است و نفوذ آن لا تحصی .
حضرت موجود ميفرمايد :
عالم را کلمه مسخّر نموده و مينمايد . اوست مفتاح اعظم در عالم ، چه که ابواب قلوب که فی الحقيقه ابواب
سماء است از او مفتوح . يک تجلّی از تجلّياتش در مرآت حبّ اشراق نموده ، کلمه مبارکه " أنا المحبوب " در او
منطبع . بحريست دارا و جامع ، هر چه ادراک شود از او ظاهر گردد . تعالی تعالی هذا المقام الأعلی الّذی
کينونة العلوّ و السّموّ تمشی عن ورائه مهلِّلا مکبّرا .... انتهی .
گويا ذائقهء اهل عالم از تب غفلت و نادانی تغيير
نموده ، چه که از حلاوت بيان غافل و محروم مشاهده
ميشوند . بسيار حيف است که انسان خود را از اثمار
شجره حکمت ممنوع سازد . ايّام و ساعات در مرور است .
يد قدرت إن شاء اللّه جميع را حفظ فرمايد و بافق دانائی
کشاند . إنّ ربّنا الرّحمن لهو المؤيّد العليم الحکيم ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد