مترجم-translate

صفحات

۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

اثار بهائی و قواعد زبان

 

کوشا
اثار بهائی و قواعد زبان
در آثار طلعات مقدسه بهائی و بابی گاهی به كلماتی برخورد می‌كنیم كه ظاهراً چنین به نظر می‌رسد كه مغایر با قواعد زبان یا اشتباه است مانند حدودات كه جمع حدود و آن نیز جمع حد است و یا امورات كه جمع امور و آن نیز جمع امر است و یا شئونات، فیوضات و حوریات...و نیز گاهی جمع‌های مكسر عربی با علامت جمع فارسی دوباره جمع بسته شده مانند ابواب‌ها كه ابواب خود جمع باب است و بوسیله ها دوباره جمع بسته شده است و یا صفت اعظم كه خود اسو تفضیل است دوباره با (تر) فارسی تفضیل شده است مانند اعظم‌تر كه هم در آثار حضرت باب و هم در آثار حضرت بهاءالله موجود است و یا كلمه چاپ كه ظاهراً فارسی است در جمله عربی بكار برده شده مانند ولو كان چاپا و یا كلمه لعل كه از حروف مشبهه بالفعل است بر سر مبتدا و خبر می‌آید بر سر فعل آمده كه در كتاب ایقان و هم در كتاب اقدس و یا سایر آثار مورد استفاده قرار گرفته است حال جای سئوال است كه آیا حضرت باب و حضرت بهاءالله می‌دانستند كه این نوع تركیبات ظاهراً اشتباه است یا نه زیرا اگر حضرت باب و حضرت بهاءالله از این قواعد زبان اطلاع داشتند و آن را تعمداً بكار برده باشند نتیجه می‌توان گرفت كه از روز حكمتی این كار را كرده‌اند و یا اگر از این قواعد اطلاع نداشته و سهواً این كار را كرده‌ باشند دلیل بر بی‌سوادی و بی‌اطلاعی آنان است اینك می‌توانیم این دو مورد را با هم مطالعه كنیم :‌
الف :‌حضرت باب و حضرت بهاءالله با علم به قواعد زبان این موارد و یا سایر موارد را بكار برده‌اند . كلمه حدودات را در نظر می گیریم این واژه یك بار در كتاب مستطاب اقدس بكار رفته :‌انا امرناكم بكسرحدودات النفس و الهوی لا ما رقم من القلم الاعلی بند دوم)
ولی حداقل چهار مورد كلمه حد بكار رفته و واژه حدود نیز هفت مورد بكار رفته لذا چنانكه ملاحظه می‌شود در كتاب اقدس واژه‌های حد ـ ‌حدود و حدودات بكار رفته یعنی حضرت بهاءالله با این سه واژه آشنایی داشتند كه از آنها استفاده فرموده ولی جالب این است كه حد و حدود را با واژه الله قرین فرموده و حدودات را با واژه نفس و هوی كه نشان از بی‌نهایت بودن قوانین هوی و هوس است مقترن كرده در مورد امورات نیز وضع چنین است در كتاب ایقان مبارك 69 بار كلمه امر بكار رفته و 22 بار از كلمه امور كه جمع امر است استفاده شده و 15 بار نیز از واژه امورات استفاده شده است یعنی باز حضرت بهاءالله آشنشایی كامل به مفرد و جمع و جمع الجموع امر داشتند.
مطلب مهم این است كه خود اعراب نیز گاهی این نوع جمع ها را بكار برده اند. از جمله حضرت امیر در نهج‌البلاغه از واژه بیوتات (نامه مالك اشتر) استفاده كرده كه بیوت جمع بیت است و آن نیز با ات مؤنث جمع بسته شده و حتی یكی از معروف‌ترین كتاب‌های عرفانی كه بغایت مشهور و از تالیفات شیخ محی‌الدین عربی است كتاب فتوحات مكیه است كه فتوح جمع فتح است و آن نیز با (ات) جمع بسته شده است و جالب آنكه تا حال كسی متعرض شیخ نشده كه چرا فتوح را با (ات) دوباره جمع بسته است و نیز در دوره قاجار معمولاً واژه حدودات را در مواردی مانند حدودات ممالك محروسه و یا حدودات شرعیه بكار می‌بردند.
در محاورات عمومی نیز مردمان از این نوع جمع ها زیاد بكار می‌برند مانند نذورات كه جمع نذور و آن هم جمع نذر است و شئونات مذهبی كه جمع شئون و آن هم جمع‌شان است كه معمولاً می‌گویند شئونات مذهبی را رعایت كنید و یا فیوضات آستان قدس رضوی و یا وجوهات مذهبی و سایر واژه‌هامثل احوالات ـ‌ حبوبات كه در بین مردم و جامعه مذهبی متداول است و حتی اهل ادب و هنر نیز این نوع تركیبات را در آثارشان بكار برده اند چنانكه عطار فرموده
بودند عیاران بغداد به یكجا جمع بر دستور شداد
به یكدیگر ز احوالات عالم همی گفتند خود از بیش و كم
و یا اسرار و انوار را كه جمع مكسر است با (ات) دوباره جمع بسته چنانچه فرموده :
خاك همه اسرارها گشته پیدا اندر و انوارها (اشترنامه)
و مولانا نیز فرموده :‌
به گفته در دلم اسرارها وی برای بنده پخته كارها (دیوان شمس)
و واژه اسرارها را نه تنها عطار و مولانا بلكه اكثر شعرا آن را بكار برده‌اند مانند سنائی غزل 20)
فیض كاشانی غزل 2) بیدل دهلوی ... و نیز حافظ كلمه حوران را كه جمع حور و آن نیز جمع احوریا حورا است بكار برده مانند :‌
شهریست بر كرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم (غزل 338)
و سایر ادبا و شعرا مانند مولانا ـ نظامی ـ ‌سعدی ـ ‌سنائی ـ‌ ناصرخسرو ـ منوچهری ـ خاقانی .... نیز حوران را در اشعار خود بكار برده‌اند.
منوچهری منازل را كه جمع است با (های) فارسی دوباره جمع بسته است مانند:‌
بیابان درنورد و كوه بگذار منازلها بكوب و راه بگسل
و فرخی سیستانی نیز معجزات را كه جمع معجزه است با (ها) جمع بسته است
مر ترا معجزاتهای قوی است زیر شمشیر تیز و زیر قصب
و كمال‌الدین اسمعیل نیز فرموده :‌
در همه اطرافهاش عصمت و عدل است در همه اقطارهاش امن و امانت
و یا صائب تبریزی فرموده :‌
هرچه صائب می روم سامان نومیدی كنم رشتة زلفش بدستم می‌دهد سررشته آمالها
و یا سعدی فرموده :‌
مرا تو به فرمائی ای خودپرست ترا تو به زین گفتن اولیترست (بوستان 106/3)
اولی صفت تفضیلی است كه با تر فارسی دوباره تفضل شده است
و یا نظامی فرموده :‌
چو گفت آن زلفت و آن خال ای دریغا زبانش چون نشد لال ای دریغا (مجمع‌الفصحا ص 1423)
در دریغا حرف ندا مستر است و نیازی به (ای) نبوده ولی نظامی در یک بیت دوباره ای دریغا را بكار برده است.
در مورد لعل نیز این مطلب صدق پیدا می‌كند در كتاب اقدس لعل سه بار بر سر فعل آمده (لعل تجدون) (لعل تدعون بند 139) (لعل تطلعون 182) و یك بار بر سر اسم آمده (لعل الاحرار یطلعن 175) یعنی حضرت بهاءالله می‌دانست كه لعل بر سر اسم می‌آید و در ایقان شریف نیز امر چنین است :‌كذلك نذكر لكم من بدائع امرالله و نلقی علیكم من نفحات الفردوس لعلكم بمواقع العلم تصلون و من ثمرات العلم ترزقون (ایقان ص 108 چاپ مصر 1318) و چهار بار نیز بر سر فعل آورده‌اند.
در مورد اعظم‌تر نیز امر به همین منوال است هرچند در بیان فارسی و ایقان شریف بكار رفته ولی واژه اعظم را نیز بكار برده‌اند درباره چاپ نیز این مسئله صادق است یعنی حضرت باب دقیقاً می‌دانستند كه در لسان عربی حروف (گ ـ پ ـ چ ـ ژ) موجود نیست ولی تعمداً كلمه چاپ را بكار برده‌اند زیرا در آن زمان صنعت چاپ تازه به ایران رسیده و مورد قبول جوامع مذهبی نبود این صنعت در زمان فتحعلی شاه و به همت نائب‌السلطنه عباس میرزا وارد ایران شده و در تبریز مستقر شد ولی از آنجا كه آرمانهای حضرت باب با پیشرفت و تكامل هم‌سو بودند و پیشرفت این صنعت مفید به حال عمومی ملت بوده لذا از این صفت علی رغم العلما حمایت كرده در كتاب شریف خود به آن امر فرمود و تعمداً كلمه چاپ را بكار بردند كه از سوء تعبیر جلوگیری شود آن حضرت در یك اثر از چای به ورق صین(لوح خصائل سبعه) تعبیر فرموده كه مراد از صین همان چین است كه چای از آن بدست می آمد چنانكه ملاحظه می شود حضرت باب در اینجا به جای چین از كلمه صین استفاده فرموده و نیز به جای واژه گلپایگانی كه هم گ و هم پ دارد از واژه جرفادقانی استفاده فرموده‌اند(توقیع شرح دعای غیبت-مجموعه 60) یعنی حضرت باب كاملاٌ به دو زبان فارسی و عربی احاطه كامل داشتند و تعمداً این نوع واژه ها را بكار برده اند.
و شاید بتوان این تعمد را در چند مورد بیان كرد.
اول : كلام الله میزان است.
بر طبق بیانات حضرت باب و حضرت بهاءالله كلام وآیات الهی حجت و میزان حق در روی زمین است و همه ارزش‌های انسانی بایستی با این میزان مقایسه شود و هر كدام از این ارزش‌ها با این میزان مطابق نباشد باید آن را كنار گذاشت با ظهور هر پیامبر در هر عصری معیارها عوض شده صورت جدیدی بخود می‌گیرند حضرت مسیح فرمود آیا شنیده‌ای كه گفته‌اند چشم بجای چشم و گوش بجای گوش بریده شود ولی من می‌گویم اگر كسی به صورت راست تو سیلی زند صورت چپ را برگردان كه این میزان رفتار مسیحیان در قرون بعدی ‌شد و حتی واژه مومن به كسی اطلاق می شود كه به پیامبر جدید مؤمن شود والا از جمله كافران خواهند بود بدین صورت یهودی خداپرست و مسیحی خداپرست اگر به حضرت محمد ایمان می اوردند از مؤمنین محسوب می‌شدند و سایر مسایل نیز چنین است یعنی میزان پیامبر و كلام او در هر عهد و عصر است به همین صورت وقتی كه ایمان افراد و اعمال نیك و بد آنها و سایر ارزش‌ها وقتی با ظهور جدید مشخص و تطبیق داده می شود سایر مظاهرتمدن حتی ادبیات نیز شامل این حكم می‌شوند بعنی وقتی كه پیامبر جدید دین قبلی را نسخ می‌كند معلوم است كه می تواند سایر علوم و قوانین را نسخ و بی اعتبار كند و در واقع پیامبر حاكم بر كل قوانین و سنن است یعنی می توانند حتی قواعد زبان را هم ملغی نماید و به آن بی‌توجهی كند. و آیه كتاب مستطاب اقدس ناظر به همین مطلب است یا معشر العلمالا تزنوا کتاب الله بما عندکم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بین الخلق قد یوزن ما عند الامم بهذالقسطاس الاعظم و انه بنفسه لو انتم تعلمون بند 99
كه مضمونش چنین است ای علما كتاب الهی را با علوم و قواعد خود نسنجید زیرا آن میزان خداوند در بین خلق اوست هر آنچه نزد امم است با این میزان بزرگتر مقایسه می‌شود.
بعضی از دانشمندان بهائی این آیه را در حدود لسان عرب محدود كرده و چنین ترجمه كرده‌اند كه ای علما این كتاب را با قواعد زبان مقایسه نكنید هرچند این مطلب می‌تواند صحیح باشد ولی نظر مظهر الهی بطور كل شامل همه قوانین و علوم است زیرا فرموده با قواعد و علوم مقایسه نكنید قواعد و علوم شامل همه قوانین و علوم می‌شود نه قواعد لسان عرب و ثانیاً معشر علما خطاب به همه علما و فضلای جهان است كه قشری از آن فقط زبان عربی می‌دانند و ثالثاً عند الامم یعنی نزد ملت‌ها نشان می‌دهد كه امم تنها امت عرب نیست بلكه همه مردمان جهان را شامل است لذا كلام الهی میزان ارزش‌ها و رفتار انسان در عصر خود می‌باشد پس لسان حالیه نیز باید در ظل این كلام قرار گیرد و این كلام هیچوقت نمی‌تواند در سیطره قوانین و حدود انسانی باشد.
دوم :‌ امی بودم مظهر امر
آشنایی با ادبیات و قواعد زبان حاكی از این است كه شخص تحصیل كرده و به ظرائف كلام آشنا هست حال كسی كه بی‌سواد باشد از این نكته‌ها غافل خواهد بود زیرا علمی در این مورد ندارد و این همان مطلبی است كه حضرت باب به آن اشاره فرموده بدین مضمون كه اگر در كلام آن حضرت ظاهراً اشتباهی است دلیل بر این است كه ایشان امی و بی‌سواد هستند و از این علوم بری بوده زیرا تحصیلات ظاهریه را جایی یاد نگرفته هست چنان كه می‌فرماید : ‌اینكه در بعضی مقامات تبدیل كلمات و در بعضی بخلاف قواعد اهل سبحات جاری گشته لاجل اینست كه مردم یقیین نمایند كه صاحب این مقام بر سبیل تحصیل اخذ آیات و علوم نكرده بل بنورالله صدر آن منشرح بعلوم الهیه شده و حكم تبدیل را بشانی بدیع و خلاف قواعد را بقاعدة الهیه راجع نمایند چنانچه امثال این كلمات در كتاب الله (قرآن) اكثر من ان یحصی نازل شده . صحیفه عدلیه ص 12.
لذا اگر در آیات و آثار دیانت بابی و بهائی ظاهراً موردی برخلاف قواعد لسان نازل شده دلیل بر این است كه حضرت باب و یا حضرت بهاءالله تحصیلات اكتسابی نداشتند كه از این قواعد اطلاع داشته باشند بلكه علوم انان الهی و لدنی هست .
سوم:
از آنجا كه علما به لسان عرب كه لسان قرآن است اهمیت خاصی داده و بر سر آن بحث‌های بیكران كرده و هزاران نكته در مورد آن نوشته و آگاهی بدانها را از افتخارات خود دانسته و وقت خود و دیگران را تلف كرده و از اصل مقصود و حقیقت مسئله غافل شده چنانكه هر كسی كه خواست خودی نشان دهد بلافاصله شروع به نقد طرف مخاطب كرده و به كلام و جملات آن ایراد گرفته و آن طرف را شخص بی‌سواد و بی‌علم معرفی كرده‌اند و حضرت باب و حضرت بهاءالله برای بیداری علما و ادبا این گونه نوشتند تا تلنگری بر ذهن خواب آلود آنان زده و آنان را از خواب غفلت بیدار كنند كه شما اصل را گذاشته به فرع چسبیده‌اید و حقیقت را رها كرده به مجاز پناه برده‌اید مهم نیست كه جمع حد، حدود است یا حدودات به اصل مطلب توجه كنید و اوقات خود را صرف این گونه بحث‌های بی‌مورد نكنید. و بالاخره حضرت بهاءالله در این مورد فرموده‌اند كه :‌
در اوائل ابداً در حین نزول ملاحظه قواعد قوم نمی‌شد و این ایام نظر به حكمت ملاحظه می‌شود لذا اگر لوحی از قبل بلقاء وجه قرائت شود ینزل فی بعضی المقام بغیر مانزل فی القبل این نظر به ظاهر عبارت است و فی‌الحقیقه آنچه نازل همان صحیح بوده و خواهد بود ... در بعضی مقام آیه برحسب قواعد ظاهر باید مرفوع و یا مجرور باشد منصوب نازل شده در این مقام یاكان مقدر است و یا امثال آن از حروف ناصبه و مواضع آن و اگر مقامی مجرور نازل شده و برحسب ظاهر بین قوم دون آن مقرر است در این مقام حرف جر و یا مضاف كه علت جر است محذوف و این قاعده را در كل جاری نمایید و همچنین در بعضی مواقع بطراز آیات است . و همچنین نزد ائمه نحو فعل لازم در سه مقام بطراز متعدی ظاهر بالتكریر و الباء و الهمزه و این در نزد قوم معتبر است ولكن در علم الهی به قرینة مقام، فعل لازم متعدی و فعل متعدی لازم می شود ... و هممچنین فعل متعدی رفع ارفع نازل امثال ان در كتب سماویه از قبل هم بوده و این در مقام تأكید است لابأس . (اسرارالاثار جلد چهارم ص 89) انتهی
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد

طلوعی دیگر ؛ تاریخچه کوتاه دیانت بابی و بهائی قسمت 1

نامه جامعه بهائی به آیت الله صادق لاریجانی

 
ساخت سال 1388 نشریه اینترنتی ای بهاء.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده