مترجم-translate

صفحات

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

شِمّه ای از بیانات مبارکه



شِمّه ای از بیانات مبارکه

حضرت بهآءالله میفرمایند:
"یا حاجی بابا، سراج الهی منیر و روشن و آفتاب معانی مُشرق و لائح و لسان بیان در جمیع احیان ناطق و بحر برهان امام وجوه ظاهر و موّاج مع ذلک کلّ بی خبر و محروم الا مَن شاءالله. در اهل بیان تفکر نما، عمامه ها ترتیب داده اند سبز و سفید بر منبر صعود می نمایند، اراده نموده اند یک حزبی مثل حزب شیعه در ارض ودیعه بگذارند. لعمرالله اهل انصاف نوحه می نمایند و مظاهر عدل می گریند. آیا در ثمرات اعمال حزب قبل تفکّر ننموده اند چه که عملی ارتکاب نمودند که سبب منع ابصار است از مشاهده و منع آذان است از اصغا. آن حزب از عالم و جاهل عمل نمودند آنچه را که هیچ حزبی از احزاب عمل ننمود و ارتکاب نمودند امری را که شیطان تبرّی جست.  از حقّ بطلبید عباد خود را حفظ فرماید. باری، علمای ایران و معرضین اهل بیان از انوار آفتاب توحید حقیقی محرومند، بیش از این اظهار جایز نه، قل اتّقوالله و لا تتّبعوا اهوائکم هذا یوم لا یذکر فیه الا الله ربکم و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الارض..."
"یا بابا، اهل بیان اخسر از حزب قبل مشاهده می شوند. وصایای الهی را کان لم یکن انگاشته اند. آنچه دربیان فارسی نازل و کلّ را به آن امر نموده اند به تحریف نسبت دادند. ابداً از خود بصر و سمع ندارند مع آنکه در اکثر مقامات حضرت نقطه می فرماید به بصر او در او نظر نمائید و به سمع او بشنوید و این فقره مخصوص است به این ظهور و لکن نزد معتدین متروک شده و مردود گشته. "

حضرت بهآءالله میفرمایند:
"یا خلیل، اخسر اهل عالم حزب ایران بوده و هستند. قسم به آفتاب بیان که از اعلی افق عالم مُشرق است حنین منابر آن دیار در کلّ حین مرتفع و اوّل ایّام در ارض طا [طهران] این حنین اصغا شد چه که ترتیب منبر از برای ذکر حقّ جلّ جلاله بوده و حال در ایران مقرّ سبّ مقصود عالمیان شده. ملاحظه نما اخسر احزاب چه کرده و چه گفته، معرضین بیان هم بر اثر آن حزب مشی می نمایند..."

حضرت بهآءالله میفرمایند:
"جزای اعمال اهل عالم متکوّن شد و به صورت علمای جاهل منکر ظاهر. ایشانند قاطعان طریق الهی و مُضلّ عباد او. از حق بطلبید کلّ را از شرّ این نفوس حفظ فرماید. نار این نفوس از نار نمرود مشتعل تر مشاهده می شود. ربّ احفظ عبادک من شرّ هؤلاء ثمّ انصرهم بجنود الاعمال و الاخلاق انّک انت القویّ  الغالب القدیر."

حضرت بهآءالله میفرمایند:
"مع آنکه حقّ جلّ جلاله و عظم کبریائه به اصبع اراده خرق حجبات بریّه  را نموده مشاهده می شود به حجبات دیگر مبتلا شده اند. اهل بیان یعنی نفوسی که از بحر  حیَوان معرضند چندین مرتبه از اهل فرقان محتجب تر دیده می شوند. اراده نموده اند نور رحمن را به اریاح ظنون و اوهام اطفاء نمایند. افّ لهم و لمن اغویهم. لعمرالله جمیع بیان لاجل این ظهور نازل شده و اگر مقصود مشهود نبود کلمه ای از آن نازل نمی شد. طوبی لنفس سمعت تغنیّات حمامۀ الامر علی الاغصان."

حضرت بهآءالله میفرمایند:
"از جمله علامت بلوغ دنیا آنست که نفسی تحمّل امر سلطنت ننماید. سلطنت بماند و احدی اقبال نکند که وحده تحمّل آن نماید. آن ایّام ایّام ظهور عقل است."

حضرت بهآءالله میفرمایند:
"اگرچه جمهوریّت نفعش به عموم اهل عالم راجع ولیکن شوکت سلطنت  آیتی است از آیات الهی، دوست نداریم مُدُن عالم از آن محروم ماند. اگر مدبّرین این دو را جمع نمایند اجرشان عندالله عظیم است."

حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"شجرهء سوسیالیست یک رائحه ای از اوراق این شجرهء مبارکه دارد، ولی این شجرهء مبارکه هر ثمر و فاکهه ای درآن موجود. انسان چون در ظلّ این شجر آید اثمار جمیع اشجار تناول نماید."

حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"الیوم جز به این تعالیم، عالم انسانی راحت و آسایش نیابد و این ظلمات منکشَف نگردد و این امراض مُزمنه شفا نیابد، بلکه روز به روز سخت تر و بد تر گردد. بالکان آرام نگیرد، از اوّل بدتر شود. دوَل مقهوره آرام نگیرند، به هر وسیله تشبّث نمایند که آتش جنگ دو باره شعله زند. حرکت های تازهء عمومی تمام قوّت را در تنفیذ مقاصد خویش مُجری خواهد نمود. حرکت شمالیّه خیلی اهمیّت خواهد یافت و سرایت خواهد کرد."

حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"امّا ایران لیس له امان الا بالدّخول فی ظلّ الرّحمن، هذا هو الکهف الامین، هذا هو الرّکن الشّدید، هذا هو الحصن الحصین، هذا هو الملاذ المنیع."

10 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"اکنون ایران نیز چنین است، به عربده و های و هوی انقلابیّون و حسن تدبیر اعتدالیّون و کفایت و درایت سیاسیّون از این انحطاط نجات نیابد، ولی ملاحظه خواهید کرد که به تأئید الهی ایران چنان فوران نماید که سیل جانبخشش اقالیم عالم را سبز و خرّم نماید، ولی افسوس که ایرانیان از این موهبت کبری در نهایت غفلت و نسیان ( گوهری، طفلی به قرص نان دهد) امّا، مشیّت الهیّه تعلّق یافته و قوّهء معنویّه در ایران نبعان نموده. هذا امرٌ محتومٌ و وعدٌ غیر مکذوب...با وجود این احزاب متخاصمه و آراء مختلفه و مفاسد خفیّه و جمعیّتهای سریّه معلوم است که نتایج مفیده مستحیل است."

11 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"ای اهل ایران ...متبوع و مُتاع کلّ آفاق بودید حال چگونه از عزّ قبول باز مانده در زاویهء خمول خزیده اید.  منشأ ء معارف و مبدء تمدّن جهانیان بودید اکنون چگونه افسرده و مخمود و پژمرده گشته اید؟"

12 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"ای اصحاب ایران شما مشارق رحمت و مطالع شفقت و محبّت بوده اید و آفاق وجود به نور خرد و دانش شما منوّر و مزیّن بوده. آیا چه شده که به دست خود بر هلاکت خود و دوستان خود [بهآئیان] قیام کردید؟"

13 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"خدا چه نعمتی به ایرانیان عنایت فرمود ولی قدر ندانستند. اگر کفران ننموده بودند دولت ایران اوّل دولت می شد."حضرت عبدالبهآء متجاوز از هشتاد سال پیش به صراحت فرمودند که روزی میرسد علماء وارد سیاست خواهند شد و به حکومت خواهند رسید و ارباب عمائم زمام کشور را به دست خواهند گرفت و در جمیع امور مداخله خواهند داشت. فرمودند در آن موقع ذلّت ایران به نهایت درجه خواهد رسید

14 حضرت بهآءالله میفرمایند:
"آیا چه شده که اهل ایران مع اسبقیّتشان در علوم و فنون حال پست تر از جمیع احزاب عالم مشاهده می شوند."

15 حضرت بهآء الله میفرمایند:
"در کلّ حین به حقّ پناه برید تا از شرّ سارقین محفوظ مانید، و اکثر از سارقین الیوم اهل عَمائِمند که ناس را از افق اعلی منع نموده اند و به اوهام خود می خوانند."

16 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"ایران به پرتو بخشش خداوند مهربان ترقّی عظیم نماید  و جنّة النّعیم گردد بلکه امیّد چنین است که در آینده غبطه روی زمین شود و نفحه مشکین ایران خاور و باختر را معطّر نماید."

17 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"مستقبل ایران در نهایت شکوه و عظمت و بزرگواری است زیرا موطن جمال مبارک [بهآءالله] است، جمیع اقالیم عالم توجّه و نظر احترام به ایران خواهند نمود، و به یقین بدانید چنان ترقّی نماید که انظار جمیع اعاظم و دانایان عالم حیران ماند."

`18حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"ایران مرکز انوار گردد. این خاک تابناک شود و این کشور منوّر گردد و این بی نام و نشان شهیر آفاق  شود و این محروم محرم آرزو و آمال و این بی بهره و نصیب فیض موفور یابد و امتیاز جوید و سرافراز گردد."

19 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"...عنقزیب ملاحظه خواهد شد که دولت وطنی جمال مبارک [ایران] در جمیع بسیط زمین محترم ترین حکومات خواهد گشت...ایران معمور ترین بقاع عالم خواهد شد."

20 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"هر چند ایران در بین دوَل الآن گمنام است ولی این امر عظیم [آئین بهآئی] عاقبت اهل ایران را سَروَر عالم امکان نماید."

21 حضرت ولیّ امرالله میفرمایند:
"اهل بهآء — چه در ایران و چه در خارج آن — موطن جمال اقدس ابهی (ایران) را پرستش نمایند و در احیاء و تعزیز و ترقّی و ترویج مصالح حقیقیّهء این سرزمین منافع و راحت بلکه جان و مال خویش را فدا و نثار کنند."

22 حضرت ولیّ امرالله میفرمایند:
بهآئیان "مصدر اختراعات عظیمه گردند و مرکز اکتشافات عجیبه شوند."

23 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"اندکی اگر ملاحظه کنند و به حقیقت پی برند و از حمیّت جاهلیّه بگذرند و دل و جان را از تعصّب شدید رهائی بخشد. عموم اهل ایران به شکرانه پردازند که الحمدلله این افق تاریک را آفتابی درخشنده طلوع نمود. این ایران ویران را الطاف بی پایان جلوه نمود...ایران مرکز انوار گردد. این خاک تابناک شود و این کشور منوّر گردد و این بی نام و نشان شُهرهء آفاق شود....و سر افراز گردد."

24 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"ما را در امور سیاسی مدخلی نه، خیر عموم خواهیم و ترقّی جمهور،  و به عالم آداب و اخلاق ایران خدمت می کنیم، و شب و روز می کوشیم که خدا یک روح جدیدی در جسم ایران بدمد تا یک قوّه ای خارق العاده در بنیه ایرانیان جلوه نماید."

25 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"....چند سال پیش بعد از صعود به واسطهء شما رسالهء سیاسیّه مرقوم گردید و به جهت سلطان و بعضی از اولی الأیدی به واسطهء شما ارسال شد و در هندوستان طبع گردید و یک نسخهء مطبوع به طهران نزد جناب علی قبل اکبر فرستادم. جمیع وقایع موحشهء مدهشهء الیوم در آن مذکور و کلّ را به دلیل و برهان قاطع لامع عقلاً و نقلاً دلالت نمودم که باید اطاعت حکومت نمایند و رؤسای دین را به هیچوجه مدخلی در امور سیاسی نه و هر وقت علمای ادیان در امور سیاسی مداخله نمودند مضرّت کلّی حاصل شد....
...این عین عبارتی است که در بدایت انقلاب مرقوم گردید: باید دولت و ملّت مانند شهد و شیر به یکدیگر آمیخته گردند و الاّ فلاح ونجاح محال است، ایران ویران گردد و عاقبت منتهی به مداخلهء دوَل متجاوره شود...هزار مرتبه نگاشته شد که مداخله علمآء در امور سیاسیّه سبب حصول بلایا خواهد گشت، حتّی در زمان مظفّرالدّین شاه مرحوم رسالهءسیاسیّه مرقوم شد و به خطّ مشکین قلم در هندوستان طبع گشت و در جمیع ایران منتشر شد و وضیع و شریف بر مضامین آن مطلّع شدند. خلاصه آن این است که مداخلهء علمآء در امور سیاسیّه منتج مضرّات کلیّه میگردد. در هر عهد و عصر که مداخله نمودند ایران را ویران کردند. نظیر ایّام شاه سلطان حسین که ایران را ذلیل افغان نمودند و سلطنت کیان را بنیاد بر انداختند. و همچنین در زمان فتحعلی شاه که فتوی به محاربه و مجاهدهء با روس دادند و جمیع علمآء خود به جهاد رفتند و عاقبت فرار اختیار فرمودند و قس علی ذلک. شاعر عرب میگوید:
اذا کان الغراب دلیل قوم
فیهدیهم الی جیف البراری

25 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"حالِ ایران مورث احزان است و از انقلابات متتابعه و مخاصمات غرض کارانه و تشویش افکار و تخدیش اذهان، چشم گریان و قلب سوزان است، ولی ایرانیان به دست خود بنیاد خویش را بر انداختند...آنچه نصیحت شد نفسی اصغاء ننمود، و آنچه فریاد بر آمد شخصی استماع نکرد، لهذا آن قوم مستغرق در نوم مبتلا به این لوم گشتند و هنوز بیدار نشده اند...به کرّات و مرّات این آیات منسوخه این امّت را ممسوخه کردند وهنوز اهل ایران دست به دامان آنانند. باری شما دعا کنید  من نیز به درگاه احدیّت تضرّع و زاری نمایم و ایران را سکون و قراری طلبم."

26 حضرت عبدالبهآء میفرمایند (لوح جناب بهمن میرزا  در طهران):
"ای سر گشته و سودائی، شیدای دلبر آفاق و پروانهء نیّر آفاق گَرد تا نَفَسَت چون روح حیات مردگان آن صفحات را زنده نماید و چون نسیم بهار روحانی حتّی گیاه پژمرده را تر و تازه کند و از محبّت دلبر الهی چون ابر بگریی و مانند برق بخندی و چون رعد بخروش و دریا آسا بجوش و بجان و دل بکوش تا ایران ویران به نفحهء رحمن بحرکت آید و از حضیض سقوط به اوج صعود رسد. اگرچه در این سنین اخیره در ایران جنبش و کوشش احزاب بود و کلّ مدعی خیرخواهی ایران تا مملکت بیارایند و رعایای بیچاره بیاسایند، کشور معمور گردد و درفش کاویان منصور گردد، ولی هیچ حزبی موفّق نشد. اقلیم معمور مطمور شد. ایران ویران گشت و ثابت و محقق گردید که ایران جز به نفحهءرحمن به اوج عزّت ابدیّه نرسد. لهذا این آوارگان از هر خصوص قصور ننمودند، به آنچه باید و شاید پرداختند. عنقریب این بیت تحقّق یابد:
دست پنهان و قلم بین خط گذار
گرد پیدا بین و نا پیدا سوار
باری، باید خیرخواهان ایران به وسائلی تشبّث نمایند که نتیجه محتومه است و بحصول مقرون و الاّ از قضایای ناقصه نتائج کامله ممتنع و محال..."

27 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"نه ذلّت ایران باقی ماند، نه زینت و عزّت پاریس."

28 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"به کرّات و مرّات مرقوم گردید که تا دولت و ملّت مانند شهد و شیر آمیخته نگردد فلاح و نجاح محال است، ایران ویران شود، ابداً مسموع نیفتاد. ملاحظه کنید که چگونه عین واقع نحقّق یافت و هنوز بی خردان آرام نگیرند و بیشتر تیشه بر ریشهء ایران و ایرانیان زنند.
 و همچنین مرقوم شد:
ای یاران الهی در الفت بین دولت و ملّت کوشید و اگر عاجز مانید کناره گیرید. زنهار زنهار که در خون یک ایرانی از هر حزبی داخل شوید. سبحان الله، این خیر خواهی مقبول نیفتاد و وساوس نفسانی مقبول شد. رقباء بیانی ایران را ویران نمودند و هنوز ایرانیان در خوابند، صور اسرافیل بیدار نکند تا چه رسد بصوت کوس و نفیر.
در زمانی مدّعیان که بگمان خود اهل بیانند ایران را پریشان نمودند، این آوارگان در امریک و فرنگ آهنگ وحدت عالم انسانی بلند و ایران را عزیز و ایرانیان را ارجمند مینمودند. ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا. جمیع وقایع اخیره سالهای جند پیش ازوقوع صریحاً در نامه ها اخبار شد و مضرّات اختلاف و نزاع و جدال احزاب و نتایج آن واضحاً بیان گردید یک یک عیناً واقع شد با وجود این انتباهی نیست، حیرتم در چشم بندی خدا..."

29 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"بهآءالله، ایران را روشن نموده و در انظار عمومی عالم محترم نماید و ایران چنان ترّقی نماید که محسود و مغبوط شرق و غرب گردد. اگر این سجن و زنجیر نبود، حال ، حضرت بهآءالله بر افکار عمومی اروپ مستولی شده بود و ایران را جنّت رضوان نموده بود و ایرانیان را محترم در نزد جمیع دوَل و ملل بلکه کار بجائی رسیده بود که مرجع جمیع دوَل و ملل گشته بود. اگر بهآءالله در اروپ ظاهر شده بود ملل اروپ غنیمت می شمردند و تا بحال به سبب آزادی جهان را احاطه نموده بود."

30 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:

بمبئی - مدیر محترم جریده لامپ

ای  مدیر محترم معارف پرور و خیرخواه عموم بشر. ایران وقتی بهشت برین بود و آئینی نازنین داشت، اهالی ایران سردفتر علم و عرفان بودند و دانایان ایران مربّی و معلّم نوع انسان. عزّتش پایدار بود و صیت عظمتش جهانگیر. اخلاقش فضائل عالم انسانی و اطوارش کمالات رحمانی. ولی افسوس که آن روشنائی رو به تاریکی نهاد و اهل ایران با یکدیگر در آویختند تا به طوائف دیگر آمیختند. خاک ایران جولانگاه بیگانگان شد و ملل شرق و غرب هجوم کردند و بنیان قدیم ایرانیان به تزلزل آمد و بنیاد بر افتاد. آن بهشت برین گلخن غمگین گشت و آن افق روشن به ابرهای تیره متواری شد. نشانه ای از فضائل پیشین نماند و از اوج عزّت به حضیض ذلّت افتاد. حال حضرت پروردگار نظر عنایت فرمود و شاهد موهبت آسمانی در خطّه ایران  جلوه نمود، شمس حقیقت طلوع کرد و پرتو عنایت بر آن کشور انداخت  و تعالیم آسمانی انتشار یافت و آئینی رحمانی به میان آمد. امید چنان است که پرتو این آفتاب خطّه ایران را فضای آسمان نماید، یعنی نفوسی تربیت شوند که مانند ستاره های روشن در اوج آن کشور بدرخشند. هر چند حال نفوس مبارکی پیدا شدند که به آئین جدید فخر قدیم گردند و شب و روز جان فشانند و در این سبیل رقص کنان به میدان فدا شتافتند وجان باختند و هر مصیبت و بلائی تحمّل نمودند. ولی افسوس که هنوز اکثر ایرانیان در خوابند و از این موهبت کبری بی خبر و بیزار صاحب خانه به درب خانه آمده ولی اهل خانه در را بربستند. آشنا را بیگانه انگاشتند و یار را اغیار دانستند که ما در این ذلّت خوشیم و در این پرشانی و بی سر و سامانی بیاسائیم و صاحب خانه را نخواهیم و آئین او را نجوئیم. از الطاف او بیزاریم و از لطف و عنایت او در کنار. این پدر مهربان بیگانه است ولو آن که در نزد جمیع ملل عالم یگانه و آوازه اش جهانگیر است و صیت بزرگواریش گوشزد غنی و فقیر. ملل سائره از اطراف جهان فوج فوج به سایهء مبارک او در آیند و تعالیم او پذیرند و از خوان نعمت او بهره گیرند ولی ما مانند بوم در این آشیان ویران راحت و شادمانیم. آهنگ مرغ سحر نخواهیم و سایهء همای اوج عزّت نجوئیم، ترقیّات معنویّه نخواهیم، فضائل عالم انسانی نطلبیم و گوئیم که ما توانگریم، محتاج این خوان نعمت نیستیم. گنج روان داریم زحمت دل و جان نخواهیم. افسوس هزار افسوس که امریک بیدار شد و ایران در خواب غفلت گرفتار. ولی امیّد چنان است که شعاع شمس حقیقت این ابر غفلت را متلاشی نماید و افق ایران روشنی به آفاق بخشد، یاران بیدار گردند و ایرانیان هوشیار شوند. و علیک التّحیّۀ و الثّنآء."

بیت العدل اعظم میفرمایند (٢٦ نوامبر ٢٠٠٣) 31
"...حضرت مولی الوری از مردم ایران و اولیاء امور آن کشور خواست که دیدهء بصیرت بگشایند، از تقلید نفوس متوهّمه بپرهیزند، تغییر و تحوّل اساسی در طرز تفکّر و رفتار فردی و اجتماعی را لازم شمرند، به فکر بزرگواری و عزّت خود بین  ملل و طوائف عالم باشند و با وجدانی آگاه و تمسّک به خشیّةالله دست بدست هم داده احتیاجات مملکت را دریابند و منافع شخصی را فدای مصالح عامّه نمایند. امّا آن عزیزان به خوبی مستحضرند که نصایح آن مولای توانا با بی اعتنائی روبرو شد. کشور ایران که در دام استبداد فرسودهء قاجار و پنجهء زمامداران بی لیاقتش اسیر و گرفتار بود بیش از پیش در مرداب نادانی و انحطاط فرو رفت. سیاستمداران فاسد رشوه خوارش بر سر  بهره گیری از ثروت رو بزوال کشوری که در آستانهء ورشکستکی بود به رقابت با یکدیگر ادامه دادند. ملّتی که در گذشتهء ایّام برخی از بزرگترین رهبران و متفکّران در تاریخ فرهنگ و تمدّن جهان  چون کورش و داریوش، جلال الدّین رومی و حافظ شیرازی، ابن سینا و ذکریای رازی را در دامان خود پرورده بود قربانی اقدامات طبقهء روحانیّون جاهل و مغرضی شد که تأمین و تداوم حقوق و امتیازات خود را در این می دید که خلق نا توان را از آنچه نشانی از ترقّی و تجدّد داشت به هراس اندازد.
پس عجب نیست که مردی سپاهی و طالب نام و نشان با استفاده از هرج و مرج ناشی از جنگ جهانی اوّل زمام قدرت را بدست گرفت و حکومتی مبتنی بر استبداد نظامی تشکیل داد. در نظر او و جانشینش نجات ایران از آلام بی شمارش منوط به اجرای برنامه هائی منظّم برای اشاعهء تمدّن غرب بود. دولت جدید ملّی برای پیشبرد هدف مزبور به تأسیس مدارس و مشروعات اجتماعی و استخدام کارمندان کارآزموده و تشکیل ارتشی مجهّز اقدام نمود. سرمایه گذاری خارجی را به عنوان وسیله ای برای توسعهء منافع چشمگیر ملّی تشوق و ترویج کرد.  زنان را از قیود شدیدی که مانع از پیشرفتشان بود رهائی بخشید و امکاناتی جهت تحصیل و کسب علوم و حرف و فنون برای آنها فراهم آورد. هر چند مجلس هیچگاه صاحب قدرت و اختیارات لازمه نشد امّا امید آن بود که روزی پشتوانهء حقیقی برای حکومتی بر اساس ر ضایت و انتخاب ملّت گردد.
اسفا که این اقدامات درد جامعه را درمانی مؤثّر نشد. با استفاده از منابع نفتی، ثروتی سرشار به میزانی ورای تصوّر بدست آمد امّا از آنجا که نظام موجود بر اساس عدالت فردی و اجتماعی استوار نبود نتیجهء این ثروت تموّل مفرط برای اقلیّتی خود خواه و مزیّت طلب شد حال آن که اوضاع عامهء مردم فقط اندکی بهبود یافت. خاطرات گذشته ای پرشکوه تجدید شد و نمادهای نفیس فرهنگی به جلوه در آمد تا ابتذال عمیق جامعه ای را بپوشاند که پایهء اخلاقیش بر شنزار حرص و جاه طلبی استوار گردیده بود. در این جامعه هر گونه اعتراضی با سرکوبی شدید نیروی امنیّتی که بدون هیچ گونه نظارت قانونی عمل می نمود مواجه می شد.
در سال ١٣٥٧ شمسی مردم ایران بساط آن حکومت مستبد را بر چیدند و آن را به همراه دعاوی پوچ کاذبش به وادی فراموشی سپردند. انقلابشان دستاورد اتّحاد گروه های متعدّد امّا نیروی محرّکه اش آرمان های اسلام بود. مسئولین و اولیاء انقلاب به مردم وعده دادند که به جای لذّت جوئی عنان گسیخته وقار و نجابت معمول خواهد بود. نابرابری های شدید طبقاتی و اختلاف فاحش میان فقیر و توانگر با توسّل به  روح دوستی و برادری التیام خواهد یافت. منابع طبیعی که دست پروردگار به آن اقلیم پر انوار ارزانی فرموده متعلّق به جمیع مردم ایران بوده و جهت ایجاد کار و فراهم ساختن امکانات تحصیل برای همگان صرف خواهد شد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مدّعی تساوی حقوق همهء مردم آن کشور است وضع گردید و مقرّر شد که حکومت با وجدانی بیدار بکوشد تا ارزش های روحانی را با اصول آزادی و مردم سالاری پیوند دهد.
حال پس از گذشت قریب بیست و پنج سال باید دید که اکثر مردم ایران به چه سان از تحقّق  وعده های انقلاب سخن می گویند. امروز فریاد نارضایتی و خشم جوانان و اعتراض علیه شیوع فساد، دسیسه های سیاسی، سوء رفتار با زنان و سرکوب کردن اندیشه و اندیشمندان و عدم رعایت حقوق بشر از هر گوشهء ایران به گوش می رسد. شایان تأمّل است که استناد به مرجعیّت قرآن مجید برای توجیه سیاستهائی که به چنین اوضاعی انجامیده چه تأثیری بر افکار و روحیّهء ملّت می گذارد...".

32 حضرت ولی امرالله میفرمایند (ترجمه):
"در یکی از مکاتیب پیشین به اختصار به این مطلب اشارت رفت که چگونه کمی قبل از عصر کنونی یعنی عصر تحوّل که با صعود حضرت عبدالبهآء شروع شد سلطنتها و امپراطوریهای بزرگ جهان سقوط نمود. امپراطوری آلمان منقرض گشت و شکستی فاحش و خفّت بار بر قیصر وارد آمد و او جانشین و فرزند همان قیصر پروسی است که مخاطب انذارات شدید و تاریخی حضرت بهآءالله بوده است. همچنین امپراطوری اطریش و مجارستان بکلّی مضمحل شد. این سلطنت که از بقایای امپراطوری روم مقدّس بود که خود روزگاری عظمتی داشت، انقراضش به انضمام انحلال امپراطوری آلمان هر دو بر اثر جنگی تسریع گردید که با شروعش میتوان گفت که "عصر یأس و حرمان" در جهان دمید. عصری که مقدّر بود درست قبل از استقرار نظم جهانی حضرت بهآءالله فرارسد. آن دو واقعهء بسیار مهمّ را باید به عنوان حوادث عصر پر اضطرابی بشمار آورد که ما رفته رفته به حاشیهء تاریک ترین مرحله اش وارد میشویم..."

33 حضرت ولی امرالله میفرمایند (آپریل 1957، ترجمه):
"دقت و تعمّق در این ابتلائات و اضطرابات— یعنی بلایا و مشاکل عظیمه ای که این عصر پر انقلاب را احاطه نموده— ما را به خطابات مُهیمنی که قریب هشتاد سال قبل از قلم شارع مُقدّس این امر اعظم نازل گردیده و انذاراتی که از یراعهء مرکز میثاق مُبیِّن آیات الهی صادر شده متوجّه میسازد که کلّ از یک انقلاب عمومی که از لحاظ وسعت و شدّت در تاریخ بشر بی مثیل و نظیر است حکایت می نماید: تزلزل شدید در توازن عالم، ارتعاشی که جوارح و ارکان عالم را قبضه خواهد نمود، تغییر بنیانی در هیأت انسانی، بر چیده شدن نظام کنونی، تغییرات عمده که بر ارکان دولت اثر خواهد نمود، تزئیف ارکان دین، ازدیاد حکومات استبدادی، شیوع ظلم و جور، سقوط سلطنت، انحطاط مؤسّسات مذهبی، ازدیاد هرج و مرج، بسط و تقویت حرکت شمالیّه (کمونیست)، زبانه کشیدن آتش مخاصمات نژادی که هم اکنون زیر خاکستر است، توسعهء آلات حربیه، احتراق مُدُن، مسمومیّت هوای ارض.
این حوادث و وقایع هولناک علائم و آثاری است که مُنادی و یا همعنان مصیبت عظیمی خواهد بود که به فرمان داور آسمانی و مُنجی عالم انسانی دیر یا زود جامعهء بشریّت را که اکثر آنها متجاوز از یک قرن به ندای مظهر امر الهی در این عصر نورانی کمترین توجّهی ننموده اند فرا خواهد گرفت. این تنبیه و مجازات عالم بشریّت را از لوث مفاسد صد ساله پاک و مُطهّر نموده و اعضاء جامعهء انسانی را به یک جامعه متّحد و متّفق جهانی تبدیل خواهد نمود، جامعه ای که در میقات مُعیّن در ظلّ نظم جهان آرای الهی که به نحو معجزه آسائی در اتّساع و تقدّم است مستظَل و به مدد نفحات روحانی آن در طی ادوار آینده وارد مدنیّتی خواهد گردید که شبه آن را چشم عالم در هیچیک از مراحل تکامل خویش ندیده است...بشری که قسمت اعظم در امواج خروشان شرور و مفاسدی که در اثر انحرافات و سیّئات اعمال خویش ایجاد نموده مستغرق خواهد گردید..."

34 حضرت بهآءالله میفرمایند:
"انّا قد جعلنا میقاتاً لکم، فإذا تمّت المیقات و ما اقبلتُم الی الله لیأخذکم عن کلّ الجهات و یرسل علیکم العذاب عن کلّ الاشطار و کان عذابُ ربّک لشدید..."

35 حضرت بهآءالله میفرمایند:
"نیّر عدل مستور، آفتاب انصاف خلف سحاب، مقام حارس و حافظ، سارق قائم، مکان امین، خائن جالس...محض فضل و رحمت، مخصوص امراء و وزرای ارض مرقوم داشتیم آنچه را سبب حفظ و حراست و امن و امانست که شاید عباد از شرّ ظالمین محفوظ مانند."
36 حضرت ولیّ امرالله میفرمایند:
"کافی است به تاریخ خونین بشری بنگریم تا دریابیم که هیچ عاملی جز مصیبت ها و بلایای شدید جسمی و روحی سبب ایجاد تحوّلاتی که مبدأ تاریخ بشر در هر عصر و زمانی بوده است نگشته و تغییراتی را که به منزلهء بزرگترین وقایع تاریخ تمدّن بشری است بوجود نیاورده است."

37 حضرت ولیّ امرالله میفرمایند (ترجمه):
"دریکی از احادیث صحیحهء نبوی...مذکور است:
یحلّ بامّتی فی آخر الزّمان بلاء شدید من سلطانهم لم یسمع بلاء اشدّ منه حتّی لا یجد الرجل ملجأء فیبعث الله رجلا من عترتی اهل بیتی یملاء به الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً
و نیز در احادیث مأثوره وارد است:
سیأتی زمان علی امّتی لا یبقی من الاسلام الاّ اسمه و لا من القرآن الاّ رسمه...فقهاء ذلک الزّمان اشرّ الفقهاء تحت ظلّ السّماء منهم خرجت الفتنة و الیهم تعود
و نیز در جای دیگر آمده است:
فعند ذلک تنزل اللّعنة علیکم و یجعل بأسکم و بقی الدّین بینکم لفظاً بالسنکم فاذا اوتیتم هذه الخصال توقّعوا الرّیح الحمراء او مسخاً او قذفاً بالحجارة
حضرت بهآءالله خطاب به مسلمانان شیعه و سنّی در تأئید مقال میفرماید:
یا ملأء الفرقان قد بکت محمّد رسول الله من ظلمکم. انتم الذّین اتّبعتم الهوی و اعرضتم عن الهدی. سوف ترون ما فعلتم انّ ربّی لبالمرصاد....یا معشر العلماء بکم انحطّ شأن الملّة و نکس علم الاسلام و ثلّ عرشه العظیم.

38 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"...الیوم در هر اقلیمی اگر شخصی ایرانی را تعریف و توصیف خواهند، گویند این شخص از وطن بهآءالله است، فوراً عزیز و محترم گردد. اقلاً ایرانیان باید قدر این را بدانند. از انظار جهانیان افتاده بودند و از امم متوحّشه شمرده میشدند، حال چنین عزّت پایداری یافتند و چنین تاجی از گوهر شاهوار بر سر نهادند. نعم ما قال الشّاعر:
هر که ارزان میخرد ارزان دهد
گو هری طفلی بقرصی نان دهد
حق عیان چون مهر رخشان آمده
حیف کاندر شهرکوران آمده
شمس حقیقت اگر در سائر اقالیم اشراق نموده بود تا بحال اشعه اش جهانگیر گشته بود زیرا آن اقلیم قدر این فضل عظیم را میدانستند، ولو مؤمن نبودند، مسرور بودند..."

39 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"این امراض مزمنهء ایران به بارتنگ و خاکشیر معالجه نگردد، یک قوّهء الهیّه میخواهد که سبب ترقّی از حضیض ادنی به اوج اعلی گردد، قوّه ای که عرب وحشی بادیّهء بی آب و گیاه را به اوج عزّت ابدیّه رساند، قوّه ای که یهودیان چند ذلیل را پطرس اعظم و یوحنّا و بولس حواری نمود و سرور جمیع فرنگستان کرد، قوّه ای که اسرائیل ضعیف ذلیل را سلطنت سلیمانی بخشید.
باری، چنین آفتاب درخشنده ای از افق ایران طلوع نمود و ایران هنوز در ظلمات اوهام. چه خوش گفته:
حق عیان چون مهر رخشان آمده
حیف کاندر شهرکوران آمده
باری، شما بقدر امکان بکوشید تا سبب عزّت ابدیّه ایران و ایرانیان گردید..."

40 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"ای دوست عزیز آنچه نگاشتی ملاحظه گردید. فی الحقیقه چنان است که گفتی: ایران در زمانی چشم و چراغ جهانیان بود و مرکز سنوحات موهبت حضرت رحمان، کشور خاور بود و مصدر علویّت عالم بشر، ولی گذشت آن که ترا زلف عنبر افشان بود. در این ایّام اخیر چنان تدنّی نمود که سبب تأسّف دانایان گردید و تحسّر خیرخواهان، علی الخصوص در این اوان که در میان ملّت ودولت اختلافی بی پایان، با وجود آن که پادشاه عادل ایران بی نهایت خیرخواه و مهربان ولی نفوس بدخواه از رؤساء دین به صورت خیرخواه در آمده و گرگان لباس شبانی پوشیده نمی گذارند کشور انتظام یابد و نوایای خیریّه حضرت شهریار در تأسیس عزّت ابدی ایران ظاهر و آشکار گردد، ولی امید این است که چون خورشید انور خاور درخشنده و تا باختر تابیده شمع ایران عنقریب مشعل تابان گردد و نهر راکدش بحر بی پایان شود طفل رضیعش به رشد و بلوغ رسد و کوکب حضیضش به اوج قبول صعود نماید زیرا آفتاب حشر بر آن اقلیم چنان تابیده که آنچه در کمون از هر شئون دارد عنقریب انبات نماید و بیرون آورد.
"ای دوست من، جهان از اخلاق فاسده و نوایای شریّه و خودپرستی اقوام و ملل و پستی همّت اکابر و اعاظم عالم مختل و مُظلم و مشوّش گشته، عنوان وطن پرستی را بهانه نموده و چنان بغض و عداوتی در دلها پیدا شده که هر یک از ملل ملل دیگر را چنگ و دندان تیز نموده و مانند گرگان خونخوار بر یکدیگر ایلغار نمایند، و این را حبّ وطن نامند و ملّت پرستی شمرند. لهذا چون به دقّت ملاحظه کنی روی زمین جنگل بی ثمر است و منبت خار و خس، منزل و مأوای سباع درنده و گرگان خونخوار شده، حال باید سعی و کوشش نمود تا اخلاق عمومی تبدیل یابد و سنوحات رحمانیّه جلوه کند و ملّت اطاعت دولت نماید و دولت به ترقّی مملکت پردازد. ملاحظه نمائید که رؤسا و سروران ایران به چه پایه فرومایه گشتند...
"باری، مقصود این است که آن جناب الحمدلله گوش و چشم باز نموده دانا و بینا هستید، باید شب و روز بکوشید تا ایران جنّت رضوان گردد و این واضح است که بدون قوّهء الهیّه، این مرده زنده نشود و این پژمرده تر و تازه نگردد. الحمدلله که نوبت ترقّی رسید و زمان نشو و نما گردید..."

41 حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"اگر ایرانیان گوش به نصیحت می دادند البتّه محفوظ می ماندند ولی اذن صاغیه نداشتند هر چه نصیحت کردیم به قساوت قلب مقابله کردند، شعر مشهور فارسی را به خاطر آرید: گوش اگر گوش من و ناله اگر نالهء تو. مکاتیب عبدالبهآء را که از بدایت انقلاب مفصّل مرقوم شد و به طهران ارسال گشت مطالعه نمائید. جمیع وقایع حالیه در اوقات سالفه اخبار شده است، از جمله این عبارت است:
تا دولت و ملّت مانند شهد و شیر به یکدیگر آمیخته نگردند فلاح و نجاح محال است، ایران ویران گردد و عاقبت منتهی به مداخلهء دوَل متجاوره شود.
پس ای احبّای الهی، به جان و دل بکوشید تا در میان دولت و ملّت التیام دهید، و اگر عاجز گشتید کناره گیرید و امثال ذلک، ولی نشنیدند بلکه مست بادهء غرور بودند که مائیم نژاد کیانیان، مائیم سلالهء رستم دستان، بلکه نخواندند، لهذا نتیجهء این جهالت حال حاضر شده است..."

42حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
"...ولی ملاحظه خواهید کرد که به تأئید الهی ایران چنان فوران نماید که سیل جان بخشش اقالیم عالم را سبز و خرّم نماید، ولی افسوس که ایرانیان از این موهبت کُبری در نهایت غفلت و نسیان (گوهری طفلی به قرص نان دهد) اما مشیّت الهیه تعلّق یافته و قوّه معنویه در ایران نبعان نموده. هذا امر محتوم و وعد غیر مکذوب..."

43 حضرت عبدالبهآء میفرمایند: (نطق شب 19 محرم 1332 در عکا)
"...ایرانی ها میگفتند که این ایران چه خواهد شد؟ من گفتم که این تفاصیلی که الان در میان است دمار است. این اختلافات، این احزاب مختلفه، یکی دمکرات و یکی معتدل، اینها روز به روز ایران را ویران میکنند. شما قیاس کنید حالت حالیه ایران را با ده سال قبل، این اختلافات ایران را ویران کرده است، و روز به روز بیشتر میشود. میگفتند مستقبل چه نوع است؟ گفتم مستقبل ایران را به یک مَثَل از برای شما میگویم بعد خودتان قیاس کنید، این دلیل کافی و وافی است:
این مکه یک قطعه سنگستان است، وادی غیر ذی زرع، ابداً گیاهی در او نمی روید، آن صحرا صحرای شن زار است، و در نهایت گرما، قابل اینکه آباد شود نیست، از سنگستان و شن زار بی آب چه خواهد روئید؟ لکن به جهت اینکه وطن حضرت رسول بود این سنگستان، این سنگلاخ، قبلهء آفاق شد، جمیع آفاق رو به او سجده میکنند. دیگر از این بفهمید که مستقبل ایران چه خواهد شد. این نمونه است، این سنگلاخ به جهت اینکه وطن حضرت رسول بود قبلهء آفاق شد؛ امّا ایران که سبز و خرّم است، گُل های خوب دارد، هوایش لطیف است، مائش عذب است. از این قیاس کنید که چه خواهد شد. این میزان کافیست."

44 حضرت ولیّ امرالله میفرمایند (ترجمه):
"اِعمال تبعیض نسبت به هر یک از اجناس و اقوام و شعوب و قبائل عالم به مناسبت تأخّر آنها در امور اجتماعی و یا عدم بلوغ سیاسی و یا قلّت عدد و وجودشان مُنافی با تعالیم الهی  و مغایر با روح مودوع در شریعت رحمانی است، روحی که آئین مقدّس حضرت بهآءالله بدان زنده و نبّاض و انوارش پر جذبه و فیّاض است...اگر به فرض محال موقعی چنین ملاحظه و  رعایت لزومیّت حاصل نماید و چنین تفاوت و تمایز مقتضی شناخته شود    آن ملاحظه و رعایت باید در جهة مصالح اقلیّت باشد، یعنی به نفع آنها تمام شود نه به زیان آنان، خواه در مسأله نژادی یا غیر آن.
 هرجامعهء متشکلّه که در ظلّ لوای اسم اعظم مستظلّ و به این نام پر افتخار مفتخر و متباهی است باید بر خلاف ملل و نِحَل ارض، چه شرقی چه غربی، چه حکومت عامّه و دمکراسی و چه سیاست مطلقه و استبدادی، چه اشتراکی و چه سرمایه داری، خواه مربوط به عالم قدیم و یا متعلّق به دنیای جدید، که اقلیّات جنسیّه و دینیّه و سیاسیّه را در دایرهء قدرت و حکومت خویش نادیده انگاشته و یا حقوق آنان را پایمال نموده و یا بالمرّه از ریشه بر افکنده اند، این امر حیاتی را اولّین وظیفه خویش شمارد که هر اقلیّتی را که در بین آن جمعیّت موجود، از هر جنس و ملّت و از هر طبقه و رتبت، تقویت و تأئید نماید و حفظ و حمایت کند.
این اصل اصیل به درجه ای مهمّ و حیاتی است که هر گاه در مواردی مانند امر انتخاب، تعداد آراء در حقّ افرادی از اجناس مختلف و یا مذاهب و ملیّتهای متنوّع در داخل جامعه یکسان و یا خصائص و شرایط لازمه جهة احراز رتبه و مقامی بین افراد مذکور علی حدّ سواء باشد، اولویّت و تقدّم باید بلا تردید به فردی تعلّق گیرد که منتسب به اقلیّت است.
 و این ترجیح و تقدّم صِرفاً از لحاظ آنستکه اقلیّت مورد تشویق و ترغیب قرار گیرد و به آنان فرصت و موقعیّت و مُساعد داده شود تا در خدمت جامعه و پیشرفت مصالح عمومیّه قدمهای بلند تر بر دارند.
نظر به این اصل خطیر و با توجّه به این امر مُبرم دقیق یعنی لزوم اشتراک افراد اقلیّت در فعّالیّتهای امری و قبول مسئولیّت آنان در تمشیت امور اجتماعی است که هر جامعهء بهآئی موظّف است امور خویش را نوعی ترتیب دهد که افراد منسوب به اقلیّتهای مختلفه در داخل جامعه خواه از اقلیّت جنسی و غیر آن چنانچه مُتّصف به صفات لازمه و واجد خصائص و شرایط مشخّصه باشند تا آخرین مرحله امکان در مؤسّسات امریّه اعم از محافل روحانیّه و انجمنهای شور و یا کنفرانسها و لجنه ها که فی الحقیقه نمایندگان جامعه محسوب، شرکت و عضویّت یابند و خدماتشان در تشکیلات مذکور مورد استفاده قرار گیرد.
اتّخاذ چنین رویّه و تمسّک شدید به آن نه تنها منشأ الهام و مایهء تقویت و تشجیع عناصری است که از لحاظ تعداد قلیل و اشتراکشان در مسائل اجتماعیّه محدود و محصور بلکه در اثر اجرآء این اصل عمومیّت آئین حضرت بهآءالله معلوم و فراغت پیروانش از لوث تعصّبات باطله و حمیّات جاهلانه در انظار عالم و عالمیان ثابت و محقّق گردد، حمیّات و تعصّباتی که چنین انقلاب و تشنّج عظیم در شئون داخلی ملل و همچنین در روابط و مناسبات خارجیشان در قبال یکدیگر ایجاد نموده است..."

45 حضرت ولیّ امرالله میفرمایند: (ترجمه)
"پس در ظلمتی که بشر پر التهاب را فرا گرفته این اقدام تاریخی [تأسیس جامعه ملل] را میتوان به منزلهء درخشش بارقهء ضعیفی بشمار آورد. شاید این بارقه هم جز برقی زود گذر در تاریکی آشفتگیها نباشد زیرا باید سیر تجزّی و تلاشی جاری گردد و نفوذ فاسد کننده اش هر روز عمیقتر شود و در ارکان این عصر متزلزل رسوخ نماید و هنوز مصائب دردناک بیشتری لازم است تا کشورهای متخاصم و اصول و عقاید متناقض و طبقات و نژادهای مختلف را در کورهء بلیّات عمومی ذوب نماید و در قالب مصیبات شدید ریزد و از آنها جامعه ای متّحد المرامی بوجود آورد که با نظامی متّحد و همآهنگ کار کند. بلیّاتی که تصوّرش را نتوان کرد، بحرانهائی که بخوابش نتوان دید، انقلابات، جنگ، قحط و غلا و آفات همه شاید دست بدست هم دهند تا در دل و جان بشر غافل حقایق و اصولی را حکّ نمایند که همواره از شناسائی و پیرویش سر می پیچیده است. باید جامعهء بشری به درد و رنجی دچار شود که به کلیّ زیر و زبرش سازد، تا بتوان بار دیگر بجای آن خرابه، بنائی آباد نهاد و حیاتی جدید ایجاد نمود..."
"آیا این بشر بدبخت هنوز باید که بلاهای سخت تر دیگری را متحمّل شود تا مصفّا گردد؟ و چون ملکوت مقدّر الهی در این جهان بر پا شود آماده ورود بدان باشد؟ آیا بنا است که افتتاح چنان عصر ملکوتی و وسیع و بی همتا و درخشانی در تاریخ بشر بعد از زمانی طالع شود که به عذابی الیم مبتلا شده باشد که به مراتب شدیدتر از عذابی است که سبب سقوط تمدّن روم در قرن اولّ مسیحی شد؟ آیا پیش از آنکه حضرت بهآءالله در دل و جان مردمان خیمه افرازد، پیش از آنکه عظمتش به تصدیق اهل عالم رسد، پیش از آنکه قصر مشید نظم جهانیش ارتفاع یابد مقدّر چنین است که زلزله به ارکان جهان افتد و بنیاد بشر را زیر و زبر سازد؟..."

مناجات حضرت عبدالبهآء برای ایران: 46
هوالله
ای خدای مهربان، یاران در کشور ایران اسیر ستمکارانند و مُبتلی در دست هر جاهلی نادان. ای پروردگار، کار گنه کاران را مپسند و دست تطاول ظالمان را کوتاه فرما. نفوس را هدایت کن و بدخواهان را خوشخو فرما. ظالمان را عادل کن و لئیمان را بیدار نما. اسیران نفس و هوی را آگاه کن و مقیّد غل و بغضا را رهائی بخش، تا یارانت در مهد امن و امان آسایش یابند و از دست درندگان خلاصی جویند و به آنچه سزاوار درگاه احدیّت است قیام نمایند. توئی مقتدر و توانا و توئی عزیز و کریم و مهربان.  ع ع

روز دیگر  فرمودند:[حضرت عبدالبهآء]  47
"نوشته اند که می خواهند بعضی از سنگ های تاج ایران را بفروشند. تاج ایران عدالت است نه سنگ. اگر بتوانند بر سر این مملکت تاجی از عدل بگذارند درست است. تاج از سنگ چه ثمری دارد سنگ است. پادشاهان قدیم ایران افتخار به عدل می کردند نه به تاج سنگ. ایرانیان به جهت این که شمس حقیقت از افق ایران طالع شده باید کاری بکنند که اقلیم ایران تاج عالم بشود و آن وحدت عالم انسانی است و اتّحاد و اتّفاق عموم بشر. آفتاب به همهء عالم روشنی می دهد لکن شدّت نفوذش در خطّ استوا است. تعالیم الهی شدّت تأثیرش در ایران باشد. ایرانیان به این فیض و فوز بیشتر از دیگران فائز شوند...ایران باید نوعی نمایند که دیگران فیض عظیم را از ظهور شمس حقیقت بیشتر برند یعنی تعالیم الهیّه در ممالک سائره بیشتر از ایران تأثیر کند زیرا مطلع شمس حقیقت است باید از ایران انوار به سائر اقطار منتشر شود. "
--از خاطرات دکتر نورالله در حیفا

حضرت ولیّ امرالله میفرمایند: (ترجمه) (در مورد آمریکا)
"ملتی که این چنین مورد تحسین و تمجید حضرت عبدالبهآء واقع گشته و در حال حاضر چنان مقام شامخ فریدی را در میان اقران حائز است مع الأسف باید با ابتلائات و موانع عدیدهء متنوّعه روبرو گردد. راه وصول به سر منزل تقدیر طولانی، مملوّ از خار و خاشاک و پر پیچ و خم بوده و تصادم قوای مختلفه بر پیکر و طرز حکومت آن ملّت عظیم است. بلایای شدیدهء بی سابقه ای که غرض از آن تصفیهء مؤسّسات و تطهیر قلوب افراد ملّت و ذوب و امتزاج عناصر مرکّبهء آن بوده و باید آن ملّت را با سایر ملل در دو نیمکرهء شرق و غرب پیوند داده و در هیکل واحد جمع نماید، اجتناب ناپذیر است."

حضرت عبدالبهآء میفرمایند (9 شوّآل 1339 حیفا):
هوالله
ای تشنهء حقیقت:  ایران ویرانست و جمیع احزاب فی الحقیقه تیشه بدست گرفته به ریشه این بنیان قدیم میزنند و ابداً ملتفت نیستند که این کلنگ بنیان کن است و این تیشه ریشه کن.  هر حزبی گمان میکند که به تعمیر مشغولست.  ولی در قرآن میفرماید:
یُخرّبون بُیوتهم بایدیهم
باری، این آوارگان بهیچ حزبی مشترک و متمایل نبوده.  در آن میکوشیم که بنیهء ایران قوّت گیرد و معلوم است قوّت بنیه ایران جز بتأسیس اخلاق الهی ممکن نه.  چون تأسیس اخلاق گردد ترقی در جمیع مراتب محتوم است.  هیچ ملتی بدون تعدیل اخلاق فلاح و نجاح نیابد؛ و به تحسین اخلاق علوم و فنون رواج یابد و افکار بینهایت روشن گردد،  صداقت و امانت و حماست و غیرت و حمیّت بجوشد،  سیاست بدرجه نهایت رسد، صنایع بدیعه رواج یابد، تجارت اتّساع جوید، شجاعت عَلَم افرازد، ملت ازبرزخی به برزخ دیگر انتقال نماید، خلق جدید شود، فتبارک الله احسن الخالقین تحقّق یابد. 
حجاز در بیابان ریگ زار و بی آب و علف وادی غیر ذی زرع بود، لکن بطلوع نیّر حقیقت قبلهء آفاق شد و مَطاف عالمیان گردید. حال که نیّر اعظم از مطلع ایران اشراق کرده ملاحظه نمائید که در آینده چه خواهد شد.
امیّدم چنانست که در تأسیس این بنیان عظیم شما نیز از کارکنان باشید.
و علیکما البهآء الابهی. ع ع

حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
...عنقریب شرق و غرب نعرهء یا بهآءالابهی بلند کند و جمیع اقالیم کشور ایران را تقدیس نماید و جمیع امم فارسیان را تمجید کنند زیرا شمس حقیقت از آن افق درخشید و ندای الهی از آن اقلیم بلند شد.  زهی عزّت جاوید از برای آن بوم و بر و زهی سعادت شدید از برای آن دیار.  اگر قدر بدانند و سمند همّت در این میدان برانند.  چه بسیار که دولت پایدار بدر خانه آید و در بکوبد ولی صاحب خانه از نادانی آن مهمان را براند...

حضرت عبدالبهآء میفرمایند:
[ایران] در قطب عالم مرکز علوم و فنون جلیله بود و منبع صنایع و بدایع عظیمه و معدن فضائل و خصائل حمیدهءانسانیّه. دانش و هوش افراد این ملتّ باهره حیرت بخش عقول جهانیان بود و ذکاوت عموم این طایفهء جلیله مغبوط عموم عالمیان.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات شما سبب بهتر شدن محتوای وبلاگ و یادگیری بیشتر نویسندگان آن خواهد شد

طلوعی دیگر ؛ تاریخچه کوتاه دیانت بابی و بهائی قسمت 1

نامه جامعه بهائی به آیت الله صادق لاریجانی

 
ساخت سال 1388 نشریه اینترنتی ای بهاء.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده