مترجم-translate

صفحات

۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

احضار فرید روحانی، شهروند بهایی به دادگاه انقلاب

 



کمیته گزارشگران حقوق بشر - فرید روحانی، شهروند بهایی که در جریان وقایع پس از عاشورای سال گذشته بازداشت شده بود، برای روز ۲۰ آذر به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران احضار شد.
روحانی، ۱۳ دی‌ماه سال گذشته به همراه تعداد دیگری از شهروندان بهایی بازداشت؛ و نهم اسفند با تودیع وثیقه، به‌‌طور موقت آزاد شد. وی ۱۰ روز نخست بازداشت خود را در زندان اوین گذراند و پس از آن به زندان رجایی‌شهر منتقل شده بود.
اتهامات این شهروند بهایی «اقدام علیه امنیت ملی، توهین به مقدسات، تهیه خوراک تبلیغاتی برای بیگانگان و برهم زدن نظم عمومی» عنوان شده است.
همچنین، محل کار فرید روحانی پس از آزادی وی، توسط اداره اماکن پلمب شد. به نظر می‌رسد این اقدام «با دستور مستقیم وزارت اطلاعات» صورت گرفته باشد.
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

نصوصی بسيار زيباي درباره امتحانات الهیه


               

حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
? – ” امتحانات الهيّه هميشه در ما بين عباد او بوده و خواهد بود تا نور از ظلمت و صدق از کذب و حقّ از باطل و هدايت از ضلالت و سعادت از شقاوت و خار از گُل ممتاز و معلوم شود چنانچه فرموده ” الم اَحَسِبَ النّاسُ اَن يُترَکُوا اَن يَقُولُوا اَمَنّا وَ هُم لاَ يُفتَنُونَ “(*)”?
(  ايقان مستطاب ( * ) آيه اوّل سوره عنکبوت )

? – ” بلي اينگونه امور که سبب وحشت جميع نفوس است واقع نميشود
مگر براي آنکه کلّ بمحک امتحان اللّه در آيند تا صادق و کاذب از هم تميز
و تفصيل يابد … ” ?
(  کتاب مستطاب ايقان )

? – ” و همين امورات را که مغاير انفُس خبيثه و مخالف هواي ناس است
حضرت ربّ العزّة محک و ميزان قرار داده و بآنها امتحان ميفرمايد عباد
خود را و تميز ميدهد سعيد را از شقي و معرض را از مقبل ” ?
(  کتاب مبارک ايقان )

? – ” و اينکه بعضي از افتتانات و امتحانات لغزيده و ميلغزند آن نفوس
في الحقيقه باينمقام فائز نشده‌اند . مثلاً اگر شخصي نداي ورقا را في
الحقيقه استماع نمايد البتّه به نعيق حيوانات از او ممنوع نشود .
در اينمقام کلمه اي از مصدر فضل و مطلع رحمت کبري بر تو القا مينمائيم
تا از اعراض و اغماض عباد و من في البلاد و امتحانات قضائّيه و
افتتانات مُحدثه از صراط احديّه باز نماني و به دوام مُلک و ملکوت
بر امر و حُب مالک جبروت ثابت و مستقيم ماني و آن کلمه ايست
که لَم و يَزَل و لاَ يَزاَل در کتب الهيّه ظاهراً و باطناً بوده و آن اينست
که ميفرمايد يَفعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يحکُمُ مَا يُريِدُ اگر نفسي بعرفان
حقّ فائز شد و او را يَفعَلُ مَا يَشَاءُ وَ يَحکُمُ مَا يُرِيدُ في الحقيقه دانست
ديگر از هيچ فتنه ممنوع نشود و از هيچ حادثه مضطرب نگردد .
اوست شارِب کأس اطمينان و اوست فائز بمقام ايقان طُوبَي
لِمَن شَرِبَ وَ فَازَ وَ وَيلُ لِلمُبعِديِنَ “
(  مجموعه اقتدارات )

? – ” زينهار از افتتان و امتحان الهي آسوده نشويد و در کلّ حين پناه بخداوند
متعال برده که شايد اليوم از صراط واضح منحرف نشويد و نلغزيد فطوبي
للثّابتين چه که امتحان براي کلّ بوده و خواهد بود و احدي از کمندش خارج
نه اِلّا مَن شَاءَ رَبّکَ اگر نسيم عدلش مرور نمايد صدهزار جوهر نور را در ظلمت
نفس و هوي مشاهده نمائي و اگر نسيم فضلش هبوب فرمايد صد هزار
هياکل فانيه را بمقرّ عرش باقيه ملاحظه کني “
(  مائده آسماني  )

? – ” در احيان هبوب ارياح امتحان ، عاشقان ِ جمال رحمن از اهل خسران
ممتاز ميشوند و نفوسي که در اين ايّام مستقيمند ازاهل جنّت عنداللّه
مشهود و مذکورند “
(  مائده آسماني )

? – ” لَم يَزَل هبوبات ارياح افتتان و امتحان از مشرق عدل رحمن در مرور بوده
و خواهد بود تا تفصيل دهد مُعرض را از مُقبل ولکن طوبي از براي نفوسيکه
در حين هبوب مضطرب نشوند ” .
(  مائده آسماني  )

* * *

حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :

? – چون بديده بصيرت ملاحظه نمائي ذرّات کائنات در موقع امتحانست تا چه
رسد بانسان علي الخصوص اهل ايمان . تفاوت در اينست که از امتحانات
وارده نور مبين در جبين مخلصين برافروزد و ضعفاء چون در دام بلا گرفتار
گردند ناله و حنين بلند کنند و هر روز اسير صد هزار شُبُهات گردند “.
(  مائده آسماني  )

? – ” از امتحانات هيچ محزون مگرديد زيرا امتحان و افتتان حصار اشرار و سبب
ظهور کمالات ابرار است لهذا بايد بسيار ممنون و خوشنود بود چه که مقصد از
ظهور نور مبين تربيت نفوس مبارکه است و اين جز بامتحانات الهيّه ممکن نه
اگر امتحانات الهيّه نبود ابداً نفوس تربيت نميشدند بلکه جميع مستغرق بحر
هوي و هوس ميماندند چون شدائد امتحان بميان آيد نفوس منقطع گردند
و منجذب بحقّ و متوجّه اِلَي اللّه و متخلّق باوصاف رحماني و مستمدّ
از فيوضات آسماني شوند ” .
(  مائده آسماني  )

? – ” الطاف جمال غيب مِن دون شبهه و ريب شامل دوستانست ولي
آزمايش و امتحان نيز شديد است قسم بالطاف رحمن رحيم که استخوان
عبدالبهاء از خوف امتحانات جمال ابهي ميگدازد و روح و قلب و جانش
مضطرب ولي اميد از عنايت آن محبوب مجيد است که اين عبد و دوستان
را نا اميد نفرمايد و نجات بخشد “
(  مائده آسماني )

? – ” قوّه امتحان شديد است و سطوت افتتان عظيم ،
کوه کاه گردد و جبل خردل شود”
(  مناجاتهاي حضرت عبدالبهاء )

? – ” در يوم امتحان ضعفاء بکلّي متزلزل گردند و منصرف شوند
و اقوياء که قوّت روح دارند بر قوّت بيفزايند “?
(  مکاتيب )

? – ” بر خوان رنگين و شهد و انگبين و باده خلّار و جام سرشار هر کس
بنده پروردگار است . عبوديّت حقّ در زير اغلال و زنجير و تير
و شمشير ثابت و محقّق ميشود “?
(  مائده آسماني  )

* * *

حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :

? – ” امتحان مفتاح عزّت ابدي است شجره امراللّه به رنج و محنت
مستظلّين و دلدادگان و خون شهدا نشو و نما نموده و بارور گرديده “?
(  توقيعات مبارکه  )

? – ” امر عظيم است عظيم و حوادثش بس خطير و جسيم صَر صَر امتحانش
شديد است و صراطش اَحَدّ از سيف حديد جز جبال باذخه واطواد شامخه
مقاومت ريح عقيم نتواند و جز اَقدام ثابته مستقيمه از اين منهج قويم نگذرد
شعله انقلابش شرربار است و صاعقه قهرش اشدّ از لهيب نار اَلنّاس ُ هُلَکَاءُ
اِلّا المُؤمِنُونَ وَ اَلمُومِنُونَ هُلَکَاءُ اِلّا اَلمُمتَحِنُونَ وَ المُمُتَحِنُونَ هُلَکَاءُ اِلّا
اَلمُخلِصُونَ وَ المُخلِصُونَ  فِي خَطَرِ عَظِيمٍ “
( توقيعات مبارکه )

? – ” صَر صَر امتحانات متتابعه شديده را مقاومت نمايند و از هبوب عَواصِف
بلايا و رزاياء متواليه در داخل و خارج پريشان و اندوهگين و مأيوس و متزلزل
نگردند ” ?
(  توقيعات مبارکه )

? – ” ابتلائات و امتحانات و افتتانات بعضي اوقات مواهب الهيّه هستند که در
خفا بما ارزاني گرديده و بما ميآموزند که بيشتر بخداوند ايمان و اعتماد داشته
و باينوسيله باو تقرّب جوئيم “
( نمونه حيات بهائي )

? – ” هر قدر امتحانات و مشکلات زياد باشد بايد بر مراتب ايمان و توجّه شما
باين امر بيفزايد زيرا بوسيله امتحانات و افتتانات مکرّر خداوند بندگان خويش
را آزمايش ميکند بنا براين بايد مشقّات و امتحانات را بمنزله برکت الهي دانست
که باين صورت ظاهر ميشود و بمثابه فرصتي شمرد که بوسيله آن ميتوان
آگاهي کاملتري در باره اراده و مقصد الهي بدست آورد ” ?
(  نمونه حيات بهائي )
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

جامعه جهانی بهائیان خواهان آزادی سه بهایی زندانی در شیراز شد


جامعه جهانی بهائیان خواهان آزادی سه بهایی زندانی در شیراز شد

مقام های امنیتی ایران در ماه مه ۲۰۰۶ بیش از ۵۰ بهایی را در شیراز به اتهام فعالیت های تبلیغی دستگیر کردند
جامعه جهانی بهایی خواهان آزادی سه ایرانی بهایی شده است که از حدود سه سال پیش در یک بازداشتگاه موقت در شیراز زندانی بوده اند.
هاله روحی، رها ثابت و ساسان تقوا در ماه نوامبر ۲۰۰۷ به جرم تبلیغ علیه جمهوری اسلامی، به چهار سال زندان محکوم شدند.
دیان علایی، نماینده جامعه جهانی بهایی در مقر سازمان ملل متحد در ژنو سوئیس، به بی بی سی فارسی گفت که این سه نفر هنوز در بازداشتگاه موقت بسر می برند و تلاش خانواده هایشان برای انتقال آنان به زندان عمومی بی نتیجه بوده است.

خانم علایی گفت: "اینها در واقع کاملا بیگناه هستند و نمی بایست در زندان باشند."
او گفت که این سه نفر در چند ماه اول حبس در سلول خود تخت نداشتند و روی زمین می خوابیدند.
مقام های امنیتی ایران در ماه مه ۲۰۰۶ بیش از ۵۰ بهایی را در شیراز به اتهام فعالیت های تبلیغی دستگیر کردند.
بر اساس گزارش ها، بیشتر این افراد در نهایت به یک سال حبس تعلیقی محکوم شدند، اما دادگاهی در نوامبر ۲۰۰۷ برای هاله روحی، رها ثابت و ساسان تقوا چهار سال زندان در نظر گرفت.
به گفته خانم علایی، این بهائیان در محله ‌های فقیر‏نشین شیراز کلاس هایی برای رفع اشکالات درسی و آموزش مهارت های زندگی به کودکان و نوجوانان خانواده های کم بضاعت دایر کرده بودند.
اما مقام های قضایی ایران فعالیت این افراد را تبلیغ کیش بهائی ارزیابی کرده و آنها را مجرم شناخته اند.
بهائیت در ایران به عنوان یک دین به رسمیت شناخته نمی شود و پیروان آن از بسیاری از حقوق اجتماعی مانند حق تحصیل در دانشگاه ها و نیز حضور در مشاغل دولتی محرومند.
این در حالیست که هفت تن از سرپرستان سابق جامعه بهائیان ایران نیز در حال حاضر در زندان بسر می برند.
فریبا کمال آبادی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم و مهوش ثابت در ماه اوت امسال به ۲۰ سال زندان محکوم شدند اما پس از مدت کوتاهی، مجازت آنان به ۱۰ سال حبس تقلیل یافت.
آنها به جاسوسی، اقدام علیه امنیت ملی و محاربه متهم شده بودند.
وکلای آنها و جامعه بهائیان این اتهامات را بی اساس دانسته اند.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/10/101027_u01_bahai-shiraz.shtml
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

مسالۀ حقوق بشر و زایش و تبلور فرهنگ حقوق بشری در ایران

مسالۀ حقوق بشر و زایش و تبلور فرهنگ حقوق بشری در ایران
بخش یکم
کاویان صادق زاده میلانی
در اواخر ماه اکتبر 2010 در دانشگاه مریلند کنفرانسی در مسالۀ حقوق بشر و فرهنگ ایران تحت اِشراف دکتر احمد کریمی حکاک و دکتر منصور فرهنگ برقرار خواهد شد که در آن تعداد زیادی از دانشگاهیان، شخصیتهای رسانه ای و فعالان حقوق بشر حاضر خواهند بود. هدف این همایش بحث و تبادل نظر در مسائل مربوط به حقوق بشر و فرهنگ ایران است.
بحث و گفت و شنود مستمر از همۀ دیدگاهها و خاستگاههای فکری و تئوریک لازمۀ قدمهای بعدی در مسالۀ حقوق بشر ایران است. البته هیچ احدی همه ابعاد را به گونۀ انحصاری در دست ندارد و این حرکت نیازمند کار گروهی است. کنفرانس دانشگاه مریلند در مسالۀ حقوق بشر و دموکراسی و ساختار مدنی حرکت خوب و جذابی در این راستا است. از جملۀ شرکت کنندگان عبدالکریم لاهیجی و شیرین عبادی و مهرانگیز کار و مهرداد مشایخی و علی بنوعزیزی را می توان نام برد و احتمال حضور سیمین بهبهانی نیز به این نشست بُعد فرهنگی دیگری می افزاید.
در این سری مقاله ها در آغاز به مسالۀ حقوق بشر و رابطۀ آن با فرهنگ ایرانی و سپس به بحث نسبی بودن یا جهانی بودن اخلاق حقوق بشری می پردازم. معضل حقوق بشری ایران شامل آسیب شناسی و درمان جویی است. برخی اصول حقوق بشری در فرهنگ ایران جا افتاده و در سطح اندیشۀ عمومی و هویت ملّی ایرانیان نهادینه شده است. یک نمونۀ شناخته شده آن مانند کلام شیخ اجل سعدی که فرمودۀ او را همه تکرار کرده اند و گفته اند و نوشته اند و خوانده ایم که:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند…
همۀ ایرانیان البته به این بیان سعدی می بالند و این تعلیم شیخ اجل که همه می دانیم بر سر در ِ سازمان ملل متحد نیز قرار گرفته آن چیزی است که بر زبان ما است و تاثیر آن بر شکل گیری هویت ملّی و خودآگاهی حقوق بشری ما ایرانیان قابل انکار نیست.
از سوی دیگر شیخ اجل بیانات دیگری نیز دارد که آنها نیز به مقولۀ فرهنگی جزوی از بار فرهنگی ما ایرانیان است و گرچه بر ذهن و اندیشۀ ما ایرانیان تاثیر زیادی داشته و در شکل دادن ساختارهای اجتماعی موثر بوده ولی توجه به آنها نمی شود. به بیت زیر توجه کنید که می گوید:
اگر آب چاه نصرانی نه پاک است
جهود مرده میشوری، چه باک است
این بیان گرچه بر زبان ایرانیان نمی اید و زیب مقاله ها و پژوهشهای حقوق بشری نمی شود و خلاصه ورد ِ زبان نیست ولی در ضمیر ناخودآگاه اثر و رد پایی دارد. اینکه سعدی به گونه ای نه چندان نهان آب چاه شخص مسیحی را ناپاک می شمرد و آن را برای خوردن و آشامیدن مردم (مسلمان) شایسته نمی داند ولی برای شستن بدن یهودی مُرده بی اشکال می داند جلوه ای از تناقض ذهن ایرانی را در بر دارد. با توجه به استیلا و غلبۀ گلستان سعدی بر زبان فارسی و جا افتادن آموزه های اخلاقی و اجتماعی سعدی در کنه و در تار و پود هویت اخلاقی ما ایرانیان چنین آموزه هایی را باید ردیابی و شناسایی کرد و در جست و جوی تاثیر آنها بر رفتار و کردار ایرانیان بود. نمونۀ دیگری را از مقدمۀ بی نظیر و مثیل همان گلستان سعدی مطرح کنم:
ای کریمی کز خزانۀ غیب
گبر و ترسا وظیفه  خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
معنی این شعر نیز خیلی دور از ضمیر ناخودآگاه (و شاید هم خودآگاه) ما ایرانیان نیست که بالاخره دوست و دشمنی داریم، که لابد همه دارند ولی در مورد ما ایرانیان این دوستی و دشمنی بر مبنای باورهای دینی ارائه می شود. دوستان خدا مسلمانان هستند و دشمنان خداوند گبر و ترسا. سعدی اینجا با «بنی آدم اعضای یک پیکرند» فاصله می گیرد. البته خداوند روزی رسان همگان از دوست و دشمن است ولی این از ساختار ذهنی ما دور نیست که دوست مسلمان و دشمن گبر و ترسا ترسیم شده است.
این چنین است که معضل حقوق بشری ما ایرانیان با ادبیات و فرهنگ ما گِرِه خورده و پیوند یافته است. البته که منظور من نفی ارزش ادبی و فرهنگی و تعلیمهای مهم و ارزنده شیخ اجل نیست. تناقض بین مقوله هایی که سعدی در آنها حقوق بشر و برابری را تعلیم می دهد و نمونه هایی از آموزه های متناقض او را باید در نظر داشت. این نکته شایستۀ دقت است که برخی تعصب ها و ضد ارزشها و موارد مغایر با حقوق بشر در ضمیر ناخودآگاه ما ایرانیان جا گرفته و از فرهنگ غالب نشات می گیرد. این برآورد هویت بعضا ً متناقض حقوق بشری ایرانیان را نیز توجیه می کند و باید آن را در آسیب شناسی و درمان جویی حقوق بشری در نظر داشت.
پرسشی که در حال حاضر در پیش روی ما است این است که مرجع بشر در استخراج حقوق بشر از کدامین منبع و برپایۀ کدامین استدلال است؟ آیا حقوق بشر جهانی است یا منطقه ای، گلوبال یا لوکال؟ آیا سنت و باورهای مردم یک منطقه تعیین کنندۀ حقوق بشر در یک منطقه یا روستا یا کشور است؟ یا معنی و عملکرد حقوق بشر باید جهانی باشد و از مرجعی جهانی مانند سازمان ملل متحد براید و در آنجا تعیین و معرفی شود. رابطۀ حقوق بشر با توسعه چیست و آیا فشار بر کشورهای در حال توسعه برای اجرای حقوق بشر فشاری منطقی و متعارف است؟ برای مثال در جریان ارزیابی و نقد حقوق بشر در یک کشور باید پرسید که آیا مثلا راهسازی ارزش و اولویت بیشتری دارد یا داشتن پلیسی تعلیم دیده برای رعایت حقوق بشر؟( با فرض اینکه کشورهای در حال توسعه با کاستی بودجه روبرو هستند)
در چند روز اینده از کنفرانس وبلاگهایی خواهم نوشت و با نوشتن برخی متون به استقبال کنفرانس و نشست می رویم.
ایام به کام
ادامه مطلب

در کمپین یک میلیون امضا برای نام خلیج فارس شرکت کنیم

 

http://www.persianorarabiangulf.com/index.php
امروز تعداد رای دهنده ها به بیش از 759،000 نفر رسیده ولی با تاسف فراوان سهم ما از 79% به کمتر از 70% رسیده واین یک فاجعه است. یادتون باشه که این رای گیری مربوط به کمپین 1،000،000 امضای شرکت گوگل است و نذارید که دوباره نام خلیج فارس به خلیج عر بی تغییر پیدا کنه خوبه بدونید که شرکت گوگل مجبوره به هر درخواستی که به طور همزمان از طرف 5000 نفر و یا هر ارگان معتبر و ثبت شده ای ، بابت به رای گذاری یک قانون ، نام ، تعریف و . . . احترام بذاره.
ادامه مطلب

گزارشگران بدون مرز :نهمین رده بندی جهانی آزادی مطبوعات ٢٠١٠

 


گزارش‌گران بدون مرز نهمین رده‌بندی سالانه‌ی آزادی مطبوعات در جهان را که با همکاری صدها تن از روزنامه‌نگاران و کارشناسان رسانه‌ها تهیه شده، منتشر کرد.
اروپا از الگو بودن بازایستاده ، در کشورهای دیکتاتوری شاهد تغییر نیستیم
گزارش‌گران بدون مرز نهمین رده‌بندی سالانه‌ی آزادی مطبوعات در جهان را که با همکاری صدها تن از روزنامه‌نگاران و کارشناسان رسانه‌ها تهیه شده، منتشر کرد. جدول رده‌بندی جهاني آزادی مطبوعات محدوده زمانی از ١٠ شهریور- سنبله ١٣٨٨ (اول سپتامبر ٢٠٠٩ ) تا ١٠ شهریور- سنبله ١٣٨٩ (اول سپتامبر ٢٠١٠ ) را در بر می‌گیرد.
ژان فرانسوا ژولیارد دبیر اول گزارش‌گران بدون مرز نیز در این باره اعلام کرد " نهمین رده‌بندی سالانه‌ی آزادی مطبوعات در جهان همراه با شگفت‌آفرینی‌های خوب، تائید حقایق تلخ و تثبیت برخی گرایش‌هاست. بیش از هر زمان دیگر نظاره‌گر آنیم که توسعه اقتصادی، اصلاحات اساسی و رعایت حقوق بنیادین الزاما هم‌جهت نیستند. دفاع از آزادی مطبوعات مبارزه‌ است، مبارزه‌ای هست و خواهد بود، مبارزه برای مراقبت بیشتر در دمکراسی های کهنه جهان، مبارزه ای علیه ستم و برای عدالت در رژیم های توتالیتر که هنوز در اینجا و آنجای کره خاک وجود دارند. لازم است از یک سو به موتورهای محرک آزادی مطبوعات : فنلاند، ایسلند، نروژ، هلند، سوئد و سوئیس که در راس جدول قرار دارند، درود فرستاد و از سوی دیگر از قاطعیت فعالان مدافع حقوق بشر، روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان که در سراسر جهان از حق روشنگری دفاع می کنند، ستایش کرد. ما همواره به سرنوشت‌شان در هر کجا که هستند فکر می‌کنیم.
ما بار دیگر خواهان آزادی لیو شیائوبو برنده جایزه صلح نوبل ٢٠١٠ ، نماد کنونی ادامه دهان‌بند زدن بر آزادی بیان از سوی سانسور حاکم بر چین هستیم. و نسبت به سیاست سرکوب که فرو رفتن در بن بست است به مقامات چین هشدار می‌دهیم. " "سقوط بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه اروپا به رده‌های پائینی جدول و از دست دادن جایگاه خود نگران کننده است. اگر اتحادیه اروپا در این باره اقدام جدی نکند جایگاه راهبر خود در جهان را در عرصه رعایت حقوق بشر از دست خواهد داد. در این وضعیت اتحادیه اروپا چگونه می‌تواند در برابر کشورهای اقتدارگرا که از آنها خواهان بهبود وضعیت حقوق بشر است، قانع کننده باشد.
"در آن سوی جدول رده‌بندی ما نگران سقوط برخی دولت هستیم. روندا،یمن، سوریه به جمع سرکوبگرترین کشورهای جهان در عرصه آزادی مطبوعات برمه، کره شمالی پیوسته اند. در کشورهای اقتدارگرا متاسفانه گرایش به سمت بهبود وضعیت آزادی مطبوعات نیست."
اتحادیه اروپا نقش راهبری خود را از دست می‌دهد
گزارش‌گران بدون مرز در طی سال گذشته بارها نگرانی خود را از وضعیت آزادی مطبوعات در برخی از کشورهای اتحادیه اروپا اعلام کرد بود. رده بندی ٢٠١٠ این نگرانی را تائید کرده است. از ٢٧ کشور عضو اتحادیه تنها ١٣ کشور در میان بیست رده اول جدول قرار دارند. ١٣ کشور در زیر رده بیستم و برخی از جمله یونان و بلغارستان (رده ٧٠) رومانی ( رده ٥٢)، ایتالیا ( رده ٤٩) بسیار پائین‌تر قرار گرفته‌اند. اتحادیه اروپا در عرصه آزادی مطبوعات مجموعه‌ای یکدست نیست. اما شکاف میان شاگردان خوب و بد در حال عمیق شدن است. چندین کشور دمکراتیک که گزارش‌گران بدون مرز به آنها برخی مشکلات را متذکر شده بود، هیچ‌گونه پیشرفتی نداشته‌اند. از جمله و در راس آنها فرانسه و ایتالیا که در سال جاری صحنه‌ی رویدادها و اتفاقات جدی بودند که نشانگر عدم توان آنها برای تغییر گرایش فوق است: نقض اصل حفظ اسرار منبع، تمرکز رسانه‌ای، تحقیر و ناشکیبایی قدرت سیاسی در برابر روزنامه‌نگاران و فعالیت آنها، احضار روزنامه‌نگاران به مراجع قضایی و ... ادامه دارد.
اروپایی شمالی همیشه سرآمد
امسال بازهم چندین کشور اروپای شمالی فنلاند، ایسلند، نروژ، سوئد و سوئیس و هلند با هم رده اول جدول را صاحب شده‌اند. از آغاز انتشار رده بندی جهانی آزادی مطبوعات در سال ٢٠٠٢ ،این کشورها همواره صدرنشین جدول بوده‌اند. ایسلند، نروژ به جز در سال های ٢٠٠٦ و ٢٠٠٩ همیشه در رده اول قرار داشته‌اند. این شش کشور الگوی احترام به روزنامه‌نگار و رسانه و همچنین حمایت از آنها در برابر مراجع قضایی هستند. علاوه بر این آنها به پیشرفت در عرصه آزادی مطبوعات ادامه می‌دهند. ایسلند بررسی قانونی نمونه و یگانه در جهان را به نام "ابتکار رسانه‌های جدید" آغاز کرده است و کشوری مثل سوئد با چارچوب قانونی ( قانون در باره آزادی مطبوعات) به ویژه در عرصه فعالیت روزنامه‌نگاران از دیگر کشورها متمایز می‌شود.
ده کشوری که در آنها بهتر است روزنامه‌نگار نباشید
اگر در سال‌های گذشته انگشت اشاره گزارش‌گران بدون مرز بر سه کشور جهمنی برای آزادی مطبوعات ترکمنستان، کره شمالی و اریتره نشانه رفته بود. امسال شاگردان بد کلاس از یک گروه بزرگتر ١٠ کشور تشکیل شده‌اند. در صفی به هم فشرده در امر سرکوب مطبوعات و نبود اطلاع رسانی کامل، وخامت وضعیت آزادی مطبوعات در این کشورها تمامی ندارد و بیش از پیش تشخیص آنها از همدیگر در این عرصه و تعیین سلسله مراتب برای آنها در جدول رده‌بندی دشوارتر می‌شود. در ٢٠١٠ شکاف امتیاز منفی میان ده کشور انتهایی جدول ٥،٢٤ است در حالی که در سال ٢٠٠٩این رقم ٥ ،٣٧ و در سال ٢٠٠٧ این امتیاز ٢٥، ٤٣ بود. لازم به تذکر است که برای اولین بار از سال ٢٠٠٢ و انتشار رده‌بندی سالانه آزادی مطبوعات در جهان، کوبا در میان ده کشور آخر جدول نیست. آزادی ١٤ روزنامه نگار و ٢٣ فعال سیاسی در تابستان ٢٠١٠ دلیل اصلی این امر است. با این حال وضعیت آزادی مطبوعات در این کشور پیشرفت شایانی نداشته است. سانسور و سرکوب برای معترضان سیاسی و حرفه‌کاران رسانه‌ها امری روزمره است.
در برمه که برای اولین بار پس از بیست سال انتخابات پارلمانی در ماه نوامبر برگزار می‌شود. فضای آزاد وجود ندارد و هر ابتکار برای اطلاع رسانی مستقل با زندانی کردن و فرستادن به مراکز کار اجباری پاسخ داده می‌شود. در آخر باید اشاره کرد که بسیاری از کشورهای در شرایط جنگی و یا صحنه‌ی منازعات و جنگ داخلی ( افغانستان، پاکستان، سومالی، مکزیک) وخامت وضعیت ادامه دارد. نهادینه شدن فرهنگ خشونت و مصونیت از مجازات مطبوعات را به هدف اولیه حمله تبدیل کرده ‌است. در این کشورها که از جمله خطرناکترین کشورها جهان هستند روزنامه‌نگاران به شکل مستقیم از سوی طرفین منازعه مورد هدف قرار می‌گیرند. به گروگان گرفتن استفان تاپونیه و هروه گسکیر خبرنگاران شبکه ٣ تلویزیون فرانسه از دسامبر سال گذشته در افغانستان موید این امر است.
توسعه اقتصادی به معنای بهبود آزادی مطبوعات نیست
اگر توسعه اقتصادی کشورهای برزیل، روسیه، هند و چین به شباهت آنها دامن می‌زند، اما رده بندی جهانی آزادی مطبوعات در سال ٢٠١٠ نشان می دهد در عرصه آزادی مطبوعات تمایزات جدی میان آنها وجود دارد. برزیل ( در رده ٥٨) بهرمنداز تحولی قانون در راستای آزادی مطبوعات نسبت به رده بندی سال گذشته ١٣ رده صعود کرده است. هند ١٧ رده سقوط و به رده ١٢٢ رسیده است. روسیه کشور کشتارها در سال گذشته، بازهم چندین رده تنزل کرده است. چین علیرغم داشتن وبلاگستانی پرتحرک و همیشه فعال به سانسور و زندانی کردن صداهای معترض ادامه می دهد و در رده ١٧١ درجا می‌زند. این چهار کشور که دارای مسئولیت در میان قدرت های جهانی هستند باید الزامات خود را در عرصه رعایت آزادی‌های بنیادین رعایت کنند.
سقوط فاحش
فیلیپین، اکراین، یونان و قرقیزستان در جدول رده‌بندی سقوطی سنگین داشته‌اند. در فیلیپین کشتار بیش از سی روزنامه‌نگار به آمریت یک بزهکار محلی، در اکرائین که در پی انتخاب ویکتور ویکتور لانوکویج در فوریه ٢٠١٠ آهسته و مطمئن به سوی وخامت در عرصه آزادی مطبوعات می‌رود، در یونان چندین روزنامه‌نگار قربانی بحران سیاسی و خشونت‌های حاصل از آن شده‌اند، و در قرقیزستان کارزار کینه پراکنی قومی در زمینه ابهام در قدرت سیاسی ، توضیح‌گر این سقوط سخت در رده‌بندی امسال هستند. در رده بندی امسال متاسفانه پیشرفت‌ها گمراه کننده‌ای وجود دارد. برخی از کشورها که در جدول رشد داشته‌اند مثل گابن (٢٢ +رده ) کره جنوبی (٢٧+ رده) ئ یا گینه بی سائو (٢٥+رده ) در اصل جایگاه واقعی خود را پس از وخامت وضعیت در سال گذشته بازیافته‌اند.
خاورمیانه تائید گرایش به تنزل
تنزل مراکش (٨-رده) حاصل سخت‌گیری مقامات رسمی کشور در عرصه آزادی مطبوعات است. محکومیت یک روزنامه‌نگار به یکسال زندان ( که هشت ماه در زندان ماند) تعطیلی خودسرانه یک نشریه، و فشار سازمان یافته اقتصادی برای در تنگنا قرار دادن روزنامه ای دیگر و غیره از جمله دلایل این سقوط است. همین امر در مورد تونس مصداق دارد. که ١٠ رده تنزل کرده است. سقوط این کشور در جدول به دلیل ادامه پیشبرد سیاست سرکوب منظم همه کسانی است که نظری مغایر با رژِیم دارند.تونس در سال گذشته ٩ رده سقوط کرده بود. تصویب پیشنهاد طرح تغییر ماده ٦١ قانون مجازات عمومی که در آن هر ارتباطی با سازمان‌های خارجی که به " منافع ملی تونس " لطمه وارد می‌کنند، جرم شناخته می شود. بر نگرانی‌ها افزوده است. وضعیت در سوریه که ٨ رده و در یمن که ٣ رده سقوط کرده‌اند، و آزادی مطبوعات به هیج گرفته می‌شود، مشابه است. بازداشت‌های خودسرانه و اعمال شکنجه همچنان ادامه دارد.
ایران جایگاه خود را در پائین‌ترین رده جدول حفظ کرده است. سرکوبی که در پی اعتراضات مردمی به اعلام انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایران در انتخابات مورد مناقشه خرداد ١٣٨٨، بر سر روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران آوار شد، همچنان ادامه دارد.
بهبود نسبی در چند کشور
در نگاه اول، در برخی از کشورها،و با مقایسه رده بندی سال ٢٠٠٩ با رده بندی سال جاری، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای دیده می‌شود. در این باره باید تاکید کرد وخامت وضعیت در سال ٢٠٠٩ در برخی از کشورها دارای چنان حدتی بود که جابجایی آنها در رده بندی ٢٠١٠ فقط به معنای " تعادل" نسبت به گذشته است، بدون آنکه پیشرفتی حاصل شده باشد.
از جمله مورد اسرائیل در خارج از محدوده سرزمینی که ١٨ رده صعود داشته است و از رده ١٥٠ به رده ١٣٢ رسیده است، از اینگونه "پیشرفت‌های" صوری است. در سال ٢٠١٠ از سوی ارتش اسرائیل خشونت‌ها علیه آزادی مطبوعات پایان نیافته است. در سال جاری ما شاهد حمله و بازداشت روزنامه‌نگاران در کشتی کمک به فلسطینی‌های غزه در ماه فوریه، هدف قرار گرفتن مداوم روزنامه‌نگاران فلسطینی از سوی سربازان ارتش اسرائیل و یا درگیری ماه اگوست سال جاری در جنوب لبنان بودیم که به مرگ یک روزنامه نگار انجامید. با این حال این خشونت ها با آنچه که در سال ٢٠٠٩ و در طی عملیات "سرب مذاب" انجام گرفت و منجر به کشته شدن شش خبرنگار که دو تن از آنها به هنگام انجام وظیفه خود به قتل رسیدند و دست کم سه ساختمان متعلق به رسانه ها مورد هدف قرار گرفته و یران شدند، قابل مقایسه نیست. همین ملاحظه در مورد سرزمین‌های خود مختار فلسطین مصداق دارد که در جدول رده بندی ٢٠١٠ یازده رده پیشروی داشته است. ( از رده ١٥٠ به رده ١٦١ رسیده است) واقعیت این است که خشونت‌های سال جاری نسبت به سال گذشته کمتر شده‌اند با این حال همچنان روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها بهای جنگ قدرت میان حماس و الفتح را می‌پردازند.
عراق نیز ١٥ رده صعود کرده است و در رده ١٣٠ قرار گرفته است. بهبود محسوسی در وضعیت عراق به وجود آمده است. علیرغم آنکه از ١٠ شهریور- سنبله ١٣٨٨ تا ١٠ شهریور- سنبله ١٣٨٩ سه روزنامه‌نگار در این کشور به قتل رسیده‌اند. اما خروج سربازان امریکایی در پایان ماه اگوست ٢٠١٠ بدون شک آغاز دور جدیدی است. امنیت شهروندان و به ویِژه روزنامه‌نگاران نیاید به خطر افتد.
سقوط در خلیج فارس
بحرین پس‌رفت داشته است و از رده ١١٩ به رده ١٤٤ سقوط کرده است. افزایش دستگیری و محاکمات وبلاگ‌نویسان و شهروند وب‌نگاران توضیح‌گر این امر است. سقوط مهم دیگر در منطقه کویت است که ٢٧ رده پس نشسته و در رده ٨٧ قرار گرفته است. سخت‌گیری‌های مقامات کویتی علیه وکیل وبلاگ‌نویس محمد عبدل قادر الجاسم و شکایت شخصیت‌های نزدیک به قدرت از وی در این باره نقش داشته است. این اقدامات با خواست اعلام شده مقامات کویتی در ساختن اولین دمکراسی خلیح فارس تناقض دارد.
در افغانستان ( رده ١٤٧) و پاکستان (رده ١٥١) گروهای مسلح اسلامی اصلی‌ترین مسئولیت را در عقب ماندن این دو کشور در رده بندی بر عهده دارند. عملیات انتحاری و گروگان گیری فعالیت روزنامه نگاری را بیش از پیش دشوار کرده است. اما دولت نیز در این باره بی تقصیر نیست با اقدام به دستگیری‌هایی که به گروگان‌گیری شباهت دارد روزنامه نگاران کنشگر مورد هدف قرار می‌گیرند.
ادامه مطلب

کمند رهایی

نگارش: ودیعه کریمان
شب، تاریک امّا مهتابی ست...
شهابی می گذرد، خاموش می شود و یاد آن معلّم خوشروی مهربان را زنده می کند، یاد رزیتای عزیز را که به بند ستم افتاده. یاد آن ایده های بکر، آن چشمان درشت مشتاق، یاد آن همه وقت و انرژی که برای خدمت به دیگران می گذارد... او را تجسّم می کنم که با پای در زنجیر به دادگاه منتقل می شود...
رزیتای عزیز، روشن است که چرا مجبوری این گونه فشارها را تحمّل کنی. نه تبلیغ علیه نظام و نه اقدام علیه امنیت ملّی، هیچ کدام توضیح درستی برای گرفتاری تو به دست نمی دهد. به قول خودت همین که کسی بهائی ست، به این معناست که متعهّد شده صادقانه به وطن و دولت و ملّت خدمت کند. اینها چه اتهامات بی معنایی ست؟ برای شهروندانی مطیع و قانون پذیر که هدف شان خدمت به وطن و به نوع بشر است؟ روشن است که تنها اتّهام تو عقیده است، همان اتّهامی که باعث شد از تحصیل در دانشگاه های کشور محروم شوی، در اشتغال با مشکل مواجه شوی...
در برابر این همه وجدان بیدار که نسبت به حقوق اساسی انسان ها هوشیارند و آرمان شان برابری ست، حیف است از کارهای اقلیتی ظالم یاد کنم که کرامت انسانی را زیر پا می گذارند و متّهمان را با پای در زنجیر به دادگاه می برند، متّهمانی که نگذاشته اند فکر خدمت به همنوع در وجودشان خاموش شود، حتی در این شب تار. به پاسداشت این واقعه، به پاسداشت زنده ماندن امید به خوبی ها، باید حسرت یک نفرین را بر دل ظالمان گذاشت، باید برای این بی انصافان نیز دعا کرد و از خدا خواست که به ایشان انصاف دهد.
رزیتای عزیز، خوش به حال حلقه های آن زنجیر که بر پایت بود، چه که بر پای کسی بود که دل به یار داده و پس نمی گیرد، حتی اگر این دل پس گرفتن، به کوچکی دادن تعهدی باشد و آن دل دادن، به بهای حدود ٦ ماه انفرادی در بازداشتگاه اطلاعات مشهد و تحمّل شرایط خطرناک فیزیکی تمام شود. چه ننگی در این زنجیر شدن هست؟ وقتی به خاطر عشق و ایمان نصیبت شده، ایمان به بهاءالله که زندگی خود و خانواده اش را برای حل اختلافات این دنیای ستیزه جو و برقرار کردن صلح عمومی هدیه کرد و از پیروانش نیز خواست که زندگی خود را صرف خدمت به وحدت عالم انسانی کنند، پیروانی که در تمام خدمات اجتماعی خود یاد محرومیت های تو و امثال تو را در دل زنده داشته اند، پیروانی از هر ملّیت که آرزوی خدمت به ایران را دارند و عشق ایرانی را در قلب، چرا که این سرزمین وطن مولای شان بوده. آیا تو از همان گوشۀ زندان در خدمات خواهران و برادران دینی ات شریک نیستی؟ خوشا به حالت!
آن زنجیر، ننگ نبود، «کمند گیسوی» دوست بود و «تیر مژگان محبوب» (١) که بی انصافانِ خشمگین اثرش را نفهمیدند. خواستند خواری تو را ببینند، اما نفهمیدند که با آن زنجیر باعث ظهور بیشتر استقامت تو شدند. کرامت امری بیرونی نیست، وقتی ببینی در استقامت بر باورهایت توانا هستی، آن لحظه نهایت عزّت را در وجودت حس می کنی. پس خوشا به حالت که این لحظه را حس کردی و فهمیدی که چند مرده حلّاجی!
یاد آن نامۀ عماد بهاور می افتم که در آن گفته بود جواب بازجو را باید با عشق داد. او، تو و بسیاری دیگر از فرزندان این خاک پاک عشق را می فهمید و با رفتار و گفتارتان به دیگران می فهمانید، می فهمانید که با نیروی عظیم عشق است که باید کمر نفرت و ظلم را شکست. آیا در این راه موفّق نبوده ای؟ اگر موفّق نبودی و از ظلم شکست خورده بودی که برای شکستنت به زنجیر متوسّل نمی شدند!
...پیرامون ماه نصفه را سه چهار لکه ابر گرفته، اما قبل از این که خود را به ماه برسانند، متلاشی و نیست می شوند. ماه آنجاست، آرامش و امید و عشق هم هست.
١. دو عبارت مزبور، برگرفته از یکی از آثار بهاءالله، بنیانگذار دیانت بهائی، به نام «قصیدۀ عزّ ورقائیه» است.
* رزیتا واثقی، از بهائیان مشهد است که بار اول در تابستان ١٣٨٤ همراه ٨ بهائی دیگر دستگیر و پس از حدود یک ماه با قرار وثیقه آزاد شد. در سال های گذشته مأموران وزارت اطلاعات چند بار به منزل او یورش بردند و وسایل شخصی اش را ضبط کردند. وی سال گذشته در دادگاه بدوی به ٥ سال حبس تعزیری و ١٠ سال ممنوعیت از خروج از کشور محکوم شد و علیه این رأی تقاضای تجدید نظر داد. خانم واثقی در اسفند ١٣٨٨، در حالی که پرونده اش پروسۀ تجدید نظر را طی می کرد، دوباره بازداشت شد و به مدت حدود ٦ ماه در بازداشتگاه اطلاعات مشهد در حبس انفرادی بود. اوایل ماه مهر ١٣٨٩ او را به زندان وکیل آباد مشهد منتقل کردند. دادگاهی که در متن به آن اشاره شده، حدود دو هفته پیش، چند روز پس از انتقال خانم واثقی به زندان وکیل آباد، برگزار شد. 
ادامه مطلب

وضعیت نامناسب چهارتن از زنان بهایی در زندان وکیل آباد مشهد



کمیته گزارشگران حقوق بشر- اعمال فشار و تنبیهات غیرقانونی بر چهارتن از زنان زندانی سیاسی در زندان وکیل آباد مشهد شدت گرفته است.
بر اساس گزارش‌های رسیده نسرین قدیری، ناهید قدیری، سیما رجبیان و رزیتا واثقی که پیشتر در اتاقی که بند سیاسی بوده است زندانی بودند به «تنبیه خانه‌ی زندان» منتقل شده‌اند.
بنا بر گزارش های دریافتی از خانواده این چهار زن زندانی، آنان ضمن محرومیت از حضور در کلاس‌های بند عمومی، به بند جدیدی منتقل شده‌اند که درهای آن برخلاف بندهای دیگر به صورت مداوم بسته است و امکانات مناسبی ندارد. این زندانیان حق استفاده از کتابخانه و امکانات فرهنگی را ندارند و محدودیت‌ها تا حدی افزایش یافته است که سایر زندانیان شکایت کرده‌اند که چرا این افراد را در زندان زندانی کرده‌اند.
این چهارتن در هفته یک تا دو ساعت هواخوری دارند و حق خرید از فروشگاه زندان نیز از آنها سلب شده است و برای آنان مامور خرید در نظر گرفته‌اند.علاوه بر تمامی این موارد به آنان گفته شده که قانون مرخصی یک ششم شامل حال آنها نمی‌شود و تنها پس از گذراندن نیمی از مدت حبس خود امکان ارائه درخواست مرخصی را خواهند داشت.
بر اساس احکامی که پیشتر برای این زنان زندانی بهایی صادر شده است، نسرین قدیری و سیما رجبیان هر یک به دو سال حبس تعزیری و ناهید قدیری و رزیتا واثقی هر یک به پنج سال حبس تعزیری محکوم و در زندان وکیل آباد مشهد زندانی هستند. پیش از این نیز ناهید قدیری مدت چهارماه و رزیتا واثقی به مدت شش ماه را در سلول انفرادی زندان سپری کرده‌اند.

ادامه مطلب

رویایزدانی شهروندبهایی آزاد شد.




رویایزدانی شهروند‌بهایی که به دو سال حبس‌تعزیری محکوم شده بود، پس از اتمام دوران محکومیت خود، آزاد شد.
به گزارش خبرنگاررهانا، رویا یزدانی در سال ۱۳۸۷ بازداشت شد. این شهروند بهایی که بنابر حکم دادگاه به دو سال زندان محکوم شده بود، تنها توانست در تاریخ ۸ مهرماه وبه دلیل داشتن کمر درد شدید به مدت ۱۰ روز به مرخصی بیاید. وی در این مدت در زندان یاسوج نگهداری شد.
ادامه مطلب

دو شهروند بهایی که دوران محکومیت خودرا در زندان یاسوج سپری کردند، آزاد شدند.



به گزارش خبرنگاررهانا، زلیخا موسوی و عسگرروانبخش که همسر یکدیگر هستند و در آبان‌ماه ۸۷ بازداشت شده‌اند، پس از طی دوران محوکیت خود در زندان یاسوج، آزاد شدند. لازم به ذکر است که دادگاه این زوج را به دو سال حبس‌تعزیری محکوم کرده بود
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

متن نمازهای بهائی به همراه ترجمه فارسی


  وضو  —————–

وَ مَنْ أَرادَ أََنْ يُصَلِّیَ لَهُ أن يَغْسِلَ يَدَيْهِ و فی حينِ لْغَسْلِ يَقُولَ:

“إِلهيْ قَوِّ يَديْ لِتَأْخُذَ کِتابَکَ بِاسْتِقامَةٍ لا تَمْنَعُها جُنُودُ الْعالَمِ ثُمَّ احْفَظْها عَنِ التَّصَرُّفِ فيما لَمْ يَدْخُلْ فی مِلْکِها * إِنَّکَ أَنْتَ الْمُقْتَدِرُ الْقَدِيْرُ.”

و کسی که خواست اینکه نماز بگذارد بر اوست اینکه بشوید دو دستش را و در هنگام شستن بگوید:

“خدای من قوت بده و قوی کن دست مرا تا بگیرد کتابت را با پایداری که باز ندارد آنها را لشکریان عالم، سپس حفظ فرما آن را از تصرف کردن در آنچه داخل نشده در مِلکِ آن {دست} بدرستیکه توئی مقتدر و قدیر.”

********

وَ فی حينِ غَسْلِ الْوَجْهُ يَقُولَ:

“أَيْ رَبِّ وَجَّهْتُ وَجْهيْ إِلَيْکَ * نَوِّرْهُ بِأَنْوارِ وَجْهِکَ ثُمَّ احْفَظْهُ عَنِ التَّوَجُّهِ إِلی غَيْرِکَ “

و در هنگام شستن صورت بگوید:

“ای پروردگار من روی نمودم وجهم را بسوی تو. نورانی فرما آن را به نورهای وجهت سپس حفظ بفرما آن را از توجه بسوی غیر خودت.”


—————-  صلاة صغير  —————-

“أَشْهَدُ يا إِلهيْ بِأَنَّکَ خَلَقْتَنيْ لِعِرْفانِکَ وَ عِبادَتِکَ * أَشْهَدُ فی هذَا الْحيْنِ بِعَجْزيْ وَ قُوَّتِکَ وَ ضَعْفيْ وَ اقْتِدارِکَ وَ فَقْريْ وَ غَنائِکَ * لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ المُهَيْمِنُ القَيُّومُ.” “گواهی می دهم ای معبود من بدرستیکه تو خلق فرمودی مرا برای شناسائیت و بندگیت. گواهی می‌دهم در این هنگام به ناتوانی خودم و قوت تو و ضعف خود و اقتدار تو و فقر خود و بی نیازی تو. نیست معبودی جز توی مهیمن قیوم”


————–  صلاة وسطی  ————–

وَ بَعْدُ لَهُ أَنْ يَقُومَ مُتَوَجِّهاً إِلَی الْقِبْلَةِ و يَقُولَ:
“شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ * لَهُ الأَمْرُ وَ الخَلْقُ * قَدْ أَظْهَرَ مَشْرِقَ الظُّهُورِ وَ مُکَلِّمَ الطُّورِ الَّذيْ بِهِ أَنارَ الأُفُقُ الأَعْلی وَ نَطَقَتْ سِدْرَةُ الْمُنْتَهی وَ ارْتَفَعَ النِّداءُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّماءِ قَدْ أَتَی المْالِکُ. اَلْمُلْکُ وَ الْمَلَکُوتُ وَ الْعِزَّةُ وَ الْجَبَرُوْتُ لِلّهِ مَوْلَی الْوَری وَ مالِکِ الْعَرْشِ وَ الثَّری” و بعد بر اوست اینکه بایستد در حاليكه روی نموده بسوی قبله و بگوید:
“گواهی می دهد خداوند بدرستیکه نیست خدائی جز او. از برای اوست امر فرمودن و خلق کردن. ظاهر فرموده است محل تابش ظهور و تکلم کننده کوه طور را (ذات فریدی که با حضرت موسی علیه الثناء تکلم فرمود) که به وسیله‌ی آن روشن شد اُفُق اعلی و نطق فرمود سدره منتهی (آخرین درخت که مقصود حضرت بهاءالله جل ذکره اعلی می‌باشد) ‌و بالا رفت این ندا بین زمین و آسمان. به تحقيق آمده است مالک (جمال قدم جل ثنائه) مُلک و ملکوت و بزرگواری و جبروت از برای خدائی (که) آقای خلق و صاحب عرش و زمین است”

***************

ثُم يَرْکَعَ وَ يَقُولَ:
“سُبْحانَکَ عَنْ ذِکْري وَ ذِکْرِ دُوني وَ وَصْفی وَ وَصْفِ مَنْ فی السَّمواتِ وَ الْأَرَضيْنَ” سپس به رکوع رود و بگوید:
” پاک و مقدسی از ذکر من و ذکر غیر من و وصف من و وصف و تعریفِ کسی که (کسانیکه) در آسمانها و زمین‌ها هستند.”
****************
ثُمَّ يَقُومَ لِلْقُنُوتِ وَ يَقُولَ:
“يا إِلهيْ لا تُخَيِّبْ مَنْ تَشَبَّثَ بِأَنامِلِ الرَّجاءِ بِأَذْيالِ رَحْمَتِکَ وَ فَضْلِکَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِميْنَ”
سپس بايستد برای قنوت و بگوید:
“ای معبود من محروم و ناامید مفرما کسی را که چنگ زده است با انگشتان آرزو به دامنهای رحمت تو و فضل تو ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.”
****************
ثُمَّ يَقْعُدَ وَ يَقُولَ:
“أَشْهَدُ بِوَحْدانِيَّتِکَ وَ فَرْدانِيَّتِکَ وَ بِأَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ * قَدْ أَظْهَرْتَ أَمْرَکَ وَ وَفَيْتَ بِعَهْدِکَ وَ فَتَحْتَ بابَ فَضْلِکَ عَلی مَنْ فی السَّمَواتِ وَ الْأَرَضِينَ * وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ وَ التَّکْبِيْرُ وَ الْبَهاءُ عَلی أَوْليائِکَ الَّذِيْنَ ما مَنَعَتْهُمْ شُؤُوناتُ الْخَلْقِ عَنِ الْإِقْبالِ إِلَيْکَ وَ أَنْفَقُوا ما عِنْدَهُمْ رَجاءَ ما عِنْدَکَ * إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُوْرُ الْکَرِيْمُ.”
سپس بنشیند و بگوید:
“گواهی می دهم به یکتائی و فرد و تنها بودن تو و به اینکه بدرستی تو خدائی و نیست خدائی بغیر از تو. ظاهر فرموده‌ای امرت را و وفا فرموده‌ای و اِکمال فرموده‌ای عهدت را و باز فرموده‌ای در فضلت را بر کسانیکه در آسمانها و زمینها می‌باشند. درود و تهیّت و سلام و تکبیر و نورانیت و جلال بر دوستدارانت آناننیکه منع ننمودشان و باز نداشت آنان را شأن ها و حالاتِ خلق از روی آوردنِ به تو و انفاق کردند آنچه را نزدشان بود به آرزوی آنچه نزد تو است بدرستیکه توئی غفور کریم.”


—————-  صلاة کبير  —————-

“هُوَ الْمُنْزِلُ الْغَفورُ الرَّحيم” لِلْمُصَلِّی أَنْ يَقُومَ مُقْبِلاً إِلَی اللَّهِ وَ إِذا قامَ وَ اسْتَقَرَّ فی مَقامِهِ يَنْظُرَ إِلَی الْيَمينِ وَ الشِّمالِ کَمَنْ يَنْتَظِرُ رَحْمَةَ رَبِّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ثُمَّ يَقُولَ:
“يا إِلهَ الأَسْمآءِ وَ فاطِرَ السَّماءِ أَسْئَلُکَ بِمَطالِعِ غَيْبِکَ الْعَلِيِّ الْأَبْهی بِأَنْ تَجْعَلَ صَلاتی ناراً لِتُحْرِقَ حُجُباتِيَ الَّتی مَنَعَتْنی عَنْ مُشاهَدَةِ جَمالِکَ وَ نُوراً يَدُلُّني إِلی بَحْرِ وِصالِکَ.”
“اوست نازل کنندهِ غفورِ مهربان”
بر نماز گذار است که بایستد در حالیکه روی می‌آورد بسوی خدا و زمانیکه ایستاد و قرار گرفت در جای خود بنگرد به طرف راست و چپ. مانند کسیکه انتظار می‌کشد رحمت پروردگارش را که رحمن رحیم است. سپس بر اوست که بگوید:
“ای معبود اسمها و خالق آسمانها، از تو سوال می‌کنم به محلهای طلوع پنهانیت که شکوه‌مندترین و نورانی‌ترین است به اینکه قرار بفرمائی نمازم را آتشی تا بسوزاند پرده‌هایی که منع کرد مرا از دیدن جمال تو و نوری که مرا دلالت و راهنمائی می کند به دریای وصال تو.”
****************
ثُمَّ يَرْفَعَ يَدَيْهِ لِلْقُنُوتِ لِلَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی وَ يَقُولَ:
“يا مَقْصُودَ الْعالَمِ وَ مَحْبُوبَ الْاُمَمِ تَرانی مُقْبِلاً إِلَيْکَ مُنْقَطِعاً عَمَّا سِواکَ مُتَمَسِّکاً بِحَبْلِکَ الَّذي بِحَرَکَتِهِ تَحَرَّکَتِ الْمُمْکِناتُ * أَيْ رَبِّ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ * أَکُونُ حاضِراً قائِماً بَيْنَ أَياديْ مَشِيَّتِکَ وَ إِرادَتِکَ وَ ما أُرِيْدُ إِلَّا رِضَائَکَ * أَسْاَلُکَ بِبَحْرِ رَحْمَتِکَ وَ شَمْسِ فَضْلِکَ بِأَنْ تَفْعَلَ بِعَبْدِکَ ما تُحِبُّ وَ تَرْضی * وَ عِزَّتِکَ الْمُقَدَّسَةِ عَنِ الذِّکْرِ وَ الثَّناءِ کُلُّ ما يَظْهَرُ مِنْ عِنْدِکَ هُوَ مَقْصُودُ قَلْبی وَ مَحْبُوبُ فُؤآديْ * إِلهي إِلهي لا تَنْظُرْ إِلی آمالی وَ أَعْمالیْ بَلْ إِلی إِرادَتِکَ الَّتيْ أَحاطَتِ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ * وَ اسْمِکَ الْأَعْظَمِ يا مالِکَ الْأُمَمِ ما أَرَدْتُ إِلَّا ما أَرَدْتَهُ وَ لا أُحِبُّ إِلَّا ماتُحِبُّ *”
سپس بالا ببرد دو دستش را از برای قنوت برای خداوند تبارک و تعالی و بگوید:
“ای مقصود عالم و محبوب امتها می‌بینی مرا در حال اقبال بسوی تو در حال انقطاع از آنچه جز تو است در حال تمسک به ریسمان تو که بحرکتِ آن بحرکت آمد ممکنات. ای پروردگار من، من بنده‌ی توام و زاده‌ی بنده تو. می‌باشم حاضر ایستاده بین دستهای مشیت و اراده تو و نمی‌خواهم مگر رضای تو را. از تو سوال می‌نمایم به دریای رحمتت و آفتاب فضلت به اینکه عمل بفرمائی برای بنده ات آنچه دوست داری و راضی میباشی و به بزرگواریت که مقدس است از ذکر و ثناء هر آنچه ظاهر میشود از نزد تو مقصود قلب من است و دوست داشته فواد و قلب من. معبود من، معبود من نظر مفرما به آرزوهای من و عملهای من بلکه به اراده و خواست خودت که احاطه فرمود آسمانها و زمین را و به اسم اعظمت ای مالک اُمتها. نمی‌خواهم مگر آنچه تو می‌خواهی آن‌ را و دوست ندارم مگر آنچه را که تو دوست داری.”
****************
ثُمَّ يَسْجُدَ وَ يَقُولَ:
“سُبْحانَکَ مِنْ أَنْ تُوْصَفَ بِوَصْفِ ما سِواکَ أَوْ تُعْرَفَ بِعِرْفانِ دُوْنِکَ. ”
سپس به سجده رود و بگوید:
“پاک و مقدسی تو از اینکه وصف کرده شوی به وصف و تعریف آنچه که جز خودت باشد یا شناخته بشوی با عرفان و شناسائی غیر خودت”
*****************
ثُمَّ يَقُومَ وَ يَقُولَ:
“أَيْ رَبِّ فَاجْعَلْ صَلاتی کَوْثَرَ الْحَيَوانِ لِيَبْقی بِهِ ذاتی بِدَوامِ سَلْطَنَتِکَ وَ يَذْکُرَکَ فی کُلِّ عالَمٍ مِنْ عَوالِمِکَ.”
سپس بایستد و بگوید:
“ای پروردگار من پس قرار بفرما نمازم را چشمه‌ی آب حیات و زندگانی تا باقی بماند بدان وسیله ذات و وجود من به دوام سلطنت خودت و تا ذکر کند تو را در هر عالمی از عالمهایت.”
*****************
ثُمَّ يَرْفَعَ يَدَيْهِ لِلْقُنُوتِ مَرَّةً أُخْری وَ يَقُولَ:
“يا مَنْ فی فِراقِکَ ذابَتِ الْقُلُوبُ وَ الْأَکْبادُ وَ بِنارِ حُبِّکَ اشْتَعَلَ مَنْ فِی الْبِلادِ أَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذي بِهِ سَخَّرْتَ الْآفاقَ بِأَنْ لا تَمْنَعَنيْ عَمّا عِنْدَکَ يا مالِکَ الِّرقابِ * أَيْ رَبِّ تَرَی الْغَريْبَ سَرُعَ إِلی وَطَنِهِ الْأَعْلی ظِلِّ قِبابِ عَظَمَتِکَ وَ جِوارِ رَحْمَتِکَ وَ العاصِيَ قَصَدَ بَحْرَ غُفْرانِکَ وَ الذَّليلَ بِساطَ عِزِّکَ وَ الْفَقيْرَ أُفُقَ غَنائِکَ * لَکَ الْأَمْرُ فِيما تَشاءُ * أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ الْمَحْمُوْدُ فی فِعْلِکَ وَ الْمُطاعُ فی حُکْمِکَ وَ المْخْتارُ فی أَمْرِکَ.”
سپس بالا ببرد دو دستش را از برای قنوت بار دیگر و بگوید:
” ای کسي که در دوری تو ذوب شد و گداخت دلها و جگرها و به آتش دوستی و حب تو به شعله در‌آمدند کسانیکه در شهرها هستند از تو سوال می‌نمایم به اسمت که بوسیله‌ی آن به زير فرمان آوردی دنیا را با اینکه باز نداری مرا از آنچه نزد تو است ای مالک بندگان. ای پروردگار من می‌بینی این غریب را که سرعت گرفت به سوی وطن اعلای خود که سایه خیمه‌های بزرگواری تو و جوار رحمتت می باشد این گنهکار را که قصد دریای غفران و آمرزش تو را نموده و این ذلیل و خوار را که بساط بزرگواری تو را خواسته این فقیر را که افق بی نیازی تو را خواسته. امر از آن توست در آنچه بخواهی گواهی می دهم بدرستی که تو محمودی در فعلت و مورد اطاعت در حکمت و صاحب اختیار در امر خودت.”
*****************
ثُمَّ يَرْفَعَ يَدَيْهِ وَ يُکَبِّرَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ يَنْحَنِیَ لِلْرُکُوْعِ لِلَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی وَ يَقُولَ:
“يا إِلهيْ تَری رُوْحيْ مُهْتَزّاً فی جَوارِحيْ وَ أَرْکانی شَوْقاً لِعِبادَتِکَ وَ شَغَفاً لِذِکْرِکَ وَ ثَنائِکَ وَ يَشْهَدُ بِما شَهِدَ بِهِ لِسانُ أَمْرِکَ فی مَلَکُوتِ بَيانِکَ وَ جَبَرُوْتِ عِلْمِکَ * أَيْ رَبِّ أُحِبُّ أَنْ أَسْئَلَکَ فی هذَا الْمَقامِ کُلَّ ما عِنْدَکَ لِإِثْباتِ فَقْريْ وَ إِعْلاءِ عَطائِکَ وَ غَنائِکَ وَ إِظْهارِ عَجْزيْ وَ إِبْرازِ قُدْرَتِکَ وَ اقْتِدارِکَ.”
سپس بالا برد دو دستش را و تکبیر (الله ابهی) بگوید سه مرتبه، سپس خم شود برای رکوع از برای خداوند تبارک و تعالی و بگوید:
“ای معبود من می بینی روح مرا در حالیکه به اهتزاز در آمده در اعضاء و ارکان من در حال شوق از برای بندگی تو و در حدِ اعلای شوق و محبت از برای ذکر تو و ثنایت و گواهي می‌دهد به آنچه گواهی داد به آن لسان امر تو در ملکوت بیان تو و جبروت علم تو ای پروردگار من. دوست دارم اینکه از تو سوال ‌کنم در این مقام از هر آنچه نزد تو است براي ثابت کردن فقر و نداری خودم و بالا بردن عطا و غنا و بی نیازی تو و ظاهر کردن عجز خودم و آشکار کردن قدرت و اقتدار تو.”
****************
ثُمَّ يَقُومَ وَ يَرْفَعَ يَدَيهِ لِلْقُنُوتِ مَرَّةً بَعْدَ أُخْری وَ يَقُولَ:
“لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ الْعَزِيْزُ الْوَهّابُ * لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ الْحاکِمُ فی المَبْدَءِ وَ الْمَآبِ * إِلهي إِلهي عَفْوُکَ شَجَّعَني وَ رَحْمَتُکَ قَوَّتْنی وَ نِداوُکَ أَيْقَظَني وَ فَضْلُکَ أَقامَني وَ هَدانی إِلَيْکَ وَ إِلَّا ما لي وَ شَأْنی لِأَ قُوْمَ لَدی بابِ مَدْيَنِ قُرْبِکَ أَوْ أَتَوَجَّهَ إِلَی الْأَنْوارِ الْمُشْرِقَةِ مِنْ أُفُقِ سَماءِ إِرادَتِکَ * أَيْ رَبِّ تَرَی الْمِسْکينَ يَقْرَعُ بابَ فَضْلِکَ وَ الْفانِيَ يُرِيْدُ کَوْثَرَ الْبَقاءِ مِنْ أَياديْ جُوْدِکَ * لَکَ الْأَمْرُ فی کُلِّ الْأَحْوالِ يا مَوْلَی الْأَسْماءِ وَ لِيَ التَّسْليْمُ وَ الرِّضاءُ يا فاطِرَ السَّماءِ.”
سپس بایستد و بالا برد دو دستش را برای قنوت دیگری و بگوید:
“نیست معبودي جز توی عزیز وهاب. نیست معبودی مگر توی حکم کننده در ابتدا و انتها. معبودِ من معبودِ من عفو تو مرا شجاع کرد و رحمت تو قوت بخشید مرا ندایت مرا بیدار کرد و فضلت بر پا داشت مرا و راهنمائیم فرمود بسوی تو و گرنه مرا و شأن مرا چه تا بایستد نزد در شهر قرب و نزدیکی تو یا روی آورد به طرف نورهای تابان از کرانه آسمان و مقام ارجمند اراده‌ی تو. ای پروردگار من می‌بینی این بیچاره را که می‌کوبد در فضلت را و این فانی را که می‌خواهد چشمه‌ی بقاء را از دستهای جودت برای تو است امر در همه‌ی احوال ای آقای اسم ها و برای من است تسلیم و رضا ای خالق آسمان .”
******************
ثُمَّ يَرْفَعَ يَدَيْهِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ وَ يَقُولَ:
“اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ کُلِّ عَظيمٍ”
سپس بالا برد دو دستش را سه بار و بگوید:
“خداوند بزرگتر است از هر بزرگی.”
******************
ثُمَّ يَسْجُدَ وَ يَقُولَ:
“سُبْحانَکَ مِنْ أَنْ تَصْعَدَ إِلی سَماءِ قُرْبِکَ أَذْکارُ الْمُقَرَّبيْنَ أَوْ أَنْ تَصِلَ إِلی فِناءِ بابِکَ طُيُورُ أَفْئِدَةِ الْمُخْلِصيْنَ * أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ مُقَدَّساً عَنِ الصِّفاتِ وَ مُنَزَّهاً عَنِ الْأَسْماءِ * لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ الْعَلِيُّ الْأَبْهی.”
سپس به سجده رود و بگوید:
“پاک و مقدسی از اینکه بالا برود به آسمان قرب و نزدیکی تو ذکرهای مقربین یا اینکه وصل شود و برسد به آستانه‌ی در تو پرندگان دلهای مخلصین. گواهی می‌دهم بدرستیکه تو مقدسی از صفات و منزهی از اسمها. نیست معبودی جز تو که بلند‌مرتبه‌ترین و پر جلال‌ترین و نورانی‌ترین می‌باشی.”
******************
ثُمَّ يَقْعُدَ وَ يَقُولَ:
“أَشْهَدُ بِما شَهِدَتِ الْأَشْياءُ وَ الْمَلَأُ الْأَعْلی وَ الْجَنَّةُ الْعُلْيا وَ عَنْ وَرائِها لِسانُ الْعَظَمَةِ مِنَ الْأُفُقِ الْأَبْهی أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ وَ الَّذی ظَهَرَ إِنَّهُ هُوَ الْسِّرُّ الْمَکْنُونُ وَ الرَّمْزُ الْمَخْزُونُ الَّذي بِهِ اقْتَرَنَ الْکافُ بِرُکْنِهِ النُّونِ * أَشْهَدُ أَنَّهُ هُوَ الْمَسْطُورُ مِنَ القَلَمِ الْأَعْلی وَ الْمَذْکُورُ فی کُتُبِ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ وَ الثَّری.”
سپس بنشیند و بگوید:
“گواهی می‌دهم به آنچه گواهی دادند اشیاء و گروه عالم بالا و جنت علیا و از وراء و پشت سر آنها لسان عظمت و بزرگواری از اُفُق ابهی بدرستیکه تو خدائی هستی که نیست معبودی جز تو و کسیکه ظاهر شد بدرستیکه اوست سر مکنون و رمز مخزون که به او قرین شد کاف به رکنش نون (کُن یعنی خلق شو) گواهی می‌دهم بدرستیکه اوست نوشته شده از قلم اعلی و ذکر شده در کتابهای خداوندِ پروردگار عرش و زمین.”
******************
ثُمَّ يَقُومُ مُسْتَقِيماً وَ يَقُولُ :
“يا إِلهَ الْوُجُودِ وَ مالِکَ الْغَيْبِ وَ الْشُّهُودِ تَری عَبَراتِی وَ زَفَراتِی وَ تَسْمَعُ ضَجِيْجِيْ وَ صَرِيْخِيْ وَ حَنِيْنَ فُؤادِيْ وَ عِزَّتِکَ اجْتِراحاتِی أَبْعَدَتْنِيْ عَنِ التَّقَرُّبِ إِلَيْکَ وَ جَريْراتِی مَنَعَتْنِی عَنِ الْوُرُودِ فِی ساحَةِ قُدْسِکَ، أَيْ رَبِّ حُبُّکَ أَضْنانِی وَ هَجْرُکَ أَهْلَکَنِيْ وَ بُعْدُکَ أَحْرَقَنِی أَسْئَلُکَ بِمَوْطِئِ قَدَمَيْکَ فِی هذا الْبَيْداءِ وَ بِلَبَّيْکَ لَبَّيْکَ أَصْفيائِکَ فِی هذا الْفَضاءِ وَ بِنَفَحاتِ وَحْيِکَ وَ نَسَماتِ فَجْرِ ظُهُورِکَ بِأَنْ تُقَدِّرَ لِيْ زِيارَةَ جَمالِکَ وَ الْعَمَلَ بِما فِی کِتابِکَ . ”
سپس بایستد و بگوید:
“ای اله وجود و مالک پنهانی و آشكارا، می‌بینی اَشکهای مرا و آههای مرا و می‌شنوی صدای گریه‌ی مرا و فریاد مرا و ناله‌ی دل مرا و به بزرگواریت که گناهانِ من دور کرد مرا از نزدیک شدن به تو و خطاهایم باز داشت مرا از وارد شدن در فضای قدس تو. ای پروردگار من حب و دوستی تو مرا قوت بخشید و دوری تو و هجران تو مرا هلاک نمود و دور بودن از تو مرا سوزانید از تو سوال می‌نمایم به قدمگاهت در این بیابان و به لبَیک لبَیک گفتن برگزیدگانت در این فضا و ساحت و به نفحات (بو‌های خوش) وحی تو و نسیمهای فجرِ ظهورت باینکه مقدر بفرمائی برایم زیارت جمالت را و عمل به آنچه در کتابت هست.”
*****************
ثُمَّ يُکَبِّرَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ وَ يَرْکَعَ وَ يَقُولَ:
“لَکَ الْحَمْدُ يا إِلهي بِما أَيَّدْتَني عَلی ذِکْرِکَ وَ ثَنائِکَ وَ عَرَّفْتَني مَشْرِقَ آياتِکَ وَ جَعَلْتَنی خاضِعاً لِرُبُوبِيَّتِکَ وَ خاشِعاً لِأُلُوهِيَّتِکَ وَ مُعْتَرِفاً بِما نَطَقَ بِهِ لِسانُ عَظَمَتِکَ.”
سپس سه بار تکبیر (الله ابهی) بگوید و در رکوع بگوید:
“برای تو است حمد و ستایش ای معبود من بدان‌سبب که تائیدم فرمودی بر ذکر خودت و ثنای خودت و شناسانیدی به من محل تابش آیاتت را و مرا قرار فرمودی خاضع از برای پروردگاریت و خاشع از برای خداوندیت و معترف به آنچه نطق فرمود بدان زبان عظمت و بزرگواری تو.”
******************
ثُمَّ يَقُومَ وَ يَقُولَ:
“إِلهي إِلهي عِصْيانِي أَنْقَضَ ظَهْري وَ غَفْلَتي أَهْلَکَتْني * کُلَّما أَتَفَکَّرُ فی سُوْءِ عَمَليْ وَ حُسْنِ عَمَلِکَ يَذُوبُ کَبِدي وَ يَغْلِي الدَّمُ فی عُرُوقي * وَ جَمالِکَ يا مَقْصُودَ الْعالَمِ إِنَّ الْوَجْهَ يَسْتَحْيی أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَيْکَ وَ أَيادِيَ الرَّجاءِ تَخْجَلُ أَنْ تَرْتَفِعَ إِلی سَماءِ کَرَمِکَ * تَری يا إِلهی عَبَراتی تَمْنَعُني عَنِ الذِّکْرِ وَ الثَّنآءِ يا رَبَّ الْعَرْشِ وَ الثَّری * أَسْئَلُکَ بِآياتِ مَلَکُوتِکَ وَ أَسْرارِ جَبَرُوتِکَ بِأَنْ تَعْمَلَ بِأَوْليائِکَ ما يَنْبَغيْ لِجُودِکَ يا مالِکَ الْوُجُودِ وَ يَليْقُ لِفَضْلِکَ يا سُلْطانَ الْغَيْبِ وَ الشُّهُودِ.”
سپس بایستد و بگوید:
“خدای من خدای من گناه من شکست پشت مرا و غفلت من مرا هلاک کرد هر هنگام می اندیشم در بدی عملم و نیکی عمل تو می‌گدازد جگرم و به جوشش در می‌آید خون در رگهایم و به جمالت ای مقصود عالم بدرستی رویم حیا می‌کند و خجالت می‌کشد باینکه رو به سوی تو نماید و دستهای آرزو خجالت می‌کشد از اینکه بالا برود به آسمان کرم تو می‌بینی ای معبود من اشكهاي مرا که مرا باز می‌دارد از ذکر و ثنا، ای پروردگار عرش و زمین سوال می‌کنم از تو به آیات ملکوتت و اسرار جبروتت باینکه عمل بفرمائی نسبت به دوستانت آنچه سزاوار بخشش تو است ای صاحب وجود و هستی و لایق فضل تو است ای سلطان غیب و آشكارا.”
******************
ثُمَّ يُکَبِّرَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ وَ يَسْجُدَ وَ يَقُولَ:
“لَکَ الْحَمْدُ يا إِلهَنا بِما أَنْزَلْتَ لَنا ما يُقَرِّبُنا إِلَيْکَ وَ يَرْزُقُنا کُلَّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَهُ فی کُتُبِکَ وَ زُبُرِکَ * أَيْ رَبِّ نَسْئَلُکَ بِأَنْ تَحْفَظَنا مِنْ جُنُودِ الظُّنُونِ وَ الْأُوْهامِ * إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِيزُ العَلَّامُ.”
سپس سه بار الله ابهی بگوید و سجده رود و بگوید:
“حمد و ستایش تو را سزاست ای معبود ما بدان‌سبب که فرو‌فرستادی برایمان آنچه را که ما را نزدیک کند به سویت و هر خیری که مرزوق دارد ما را فرو‌فرستادی در کتابهایت و نوشتجاتت ای پروردگار من از تو سوال می‌نمایم به اینکه حفظ بفرمائی ما را از لشکریان خیالات و اوهام بدرستی که توئی پروردگار بی نهایت دانا. ”
******************
ثُمَّ يَرْفَعَ رَأْسَهُ يَقْعُدَ وَ يَقُولَ:
“أَشْهَدُ يا إِلهي بِمَا شَهِدَ بِهِ أَصْفِياوُکَ وَ اعْتَرَفَ بِمَا اعْتَرِفَ بِهِ أهْلُ الْفِرْدَوْسِ الْأَعْلی وَ الَّذينَ طَافُوا عَرْشَکَ الْعَظيمَ * اَلْمُلْکُ وَ الْمَلَکُوتُ لَکَ يا إِلهَ الْعالَمينَ.”
سپس بالا برد سرش را و بنشیند و بگوید:
“گواهی می‌دهم ای معبود من به آنچه شهادت دادند به آن برگزیدگان تو و اعتراف می کنم به آنچه اعتراف کردند به آن ساکنین بهشت برین و آنانیکه طواف کردند به دور عرش عظیم تو. مُلک و ملکوت از آن تو است ای معبود عالمها.”

ادامه مطلب

نطق مبارک حضرت عبدالبهاء روز ٢٦ ذی قعده سنهء ١٣٢٩


هُو اللّه
از جمله تعاليم حضرت بهاء اللّه اينست * بشر هر قدر ترقی کند محتاج بنفثات روح القدس است * زيرا قوت بشريه محدود است اما قوت و قدرت ملکوت  غير محدود * چون در عالم بشر سير نمائيم در جميع تواريخ نفوسی که مؤيّد بروح القدس بودند موفق
بامور عظيمه و مبادی و نتائج مهمّه گشتند و حال اينکه  آن نفوس بحسب ظاهر اغلب اهميّت و علمی نداشتند * انبيای الهی که مبعوث شدند هيچيک از آنها از فلاسفه  شمرده نميشدند و در زمان خود بعلم و دانائی در بين خلق مشهود نبودند * بلکه بحسب ظاهر نفوسی  بودند عادی حتی بعضی خواندن و نوشتن نميدانستند  لکن چون مؤيّد بنفثات روح القدس بودند تأثيری شديد در عالم وجود داشتند * ملاحظه فرمائيد اعظم  فلاسفهء عالم نظير افلاطون ارسطو فيثاغورث و سائر آنها تأثير شان محدود بود نتوانستند در عروق و اعصاب  بشر نفوذ پيدا کنند * افلاطون باين عظمت نتوانست يکنفس را بدرجه ئی بياورد که جانفشانی کند * امّا  نفوسيکه مؤيّد بنفثات روح القدس بودند اگر چه  بظاهر علمی نداشتند لکن در عروق و اعصاب بشر چنان نفوذ کردند که هزاران جانفشان داشتند * حتی انبيای بنی اسرائيل مثل اشعياء حزقيا ايليا و ارميا آنها از نفوسی عادی بودند * حتی بدرجه ئی بود که پطرس  نيز بحسب تاريخ کليسا حساب هفته را نميتوانست نگاه دارد وقتی ميخواست بصيد ماهی برود هفت بسته غذا می بست هر روز يکی را ميخورد چون آن هفتمين را ميخورد ميدانست روز سبت است آنوقت ميآمد سبت را نگاه ميداشت * اين نفوس از نفثات روح القدس بدرجه ئی رسيدند که نفوذ در جميع عالم پيدا کردند * پس فهميديم نفثات روح القدس مؤثر در وجود است هرکس بآن موفق شود خواه فيلسوف خواه عالم خواه بی سواد نفوذ در عروق و اعصاب پيدا ميکند * پس بشر و لو فيلسوف اکبر شود محتاج بنفثات روح القدس است و تا مؤيّد بآن نشود نميتواند کاری از پيش ببرد روحش مرده است قلبش مرده است مگر آنکه روح حيات ابدی در آن دميده شود * ملاحظه کنيد هيچ مدنيتی هيچ علمی هيچ فضلی عالم اخلاق را چنانچه بايد و شايد تعديل نمينمايد * شايد شخصی فيلسوف  اعظم باشد و اما اخلاق مذموم لکن شايد نفسيکه هيچ سواد ندارد چون بنفثات روح القدس مؤيّد  گردد عالم اخلاقش تحسين ميشود * قوت روح ملتی را در اندک زمانی تربيت ميکند و باعلی درجه عزت ابديه ميرساند * لهذا من از برای شما اين را ميخواهم  و اميدوارم بقوت بهاء اللّه مؤيّد بنفثات روح القدس شويد تا زنده گرديد و تربيت شويد اخلاق شما ها  اخلاق رحمانی شود و سبب تربيت ديگران گردد  در نفس شما ها تأثيری حاصل شود که جان ببخشد * نظر خودتان نکنيد نظر بفيوضات جمال ابهی کنيد *  ببينيد نفثات مسيح در حواريين چه تأثيری کرد و نفثات حواريين در ديگران چه تأثيری داشت * اين  نظر بآن است که آنها مؤيّد من عند اللّه بودند آنچه کند تأييد الهی کند * ملاحظه نمائيد که استعداد انسان محدود است لکن تأييد ملکوت ابهی نا محدود * استعداد اين زمين قليل است امّا باران رحمت بی حساب و حرارت شمس غير محدود * زمين نبايد نظر باستعداد  خود کند بلکه بايد نظر بباران رحمت و حرارت شمس کند که اين خاک سياه را بگلهای رنگارنگ مزين مينمايد * لهذا شماها نظر بقوت و قدرت خودتان نکنيد قلب را فارغ و روح را مستبشر کنيد توجه بملکوت ابهی نموده فيوضات نامتناهی طلبيد اگر باين موفق شويد هر يک شمع تابانی خواهيد شد ستاره درخشنده ئی و شجره پر ثمری خواهيد گشت * پس بکوشيد تا نفثات روح القدس  در شما ها تأثيری نمايد اين است  نصيحت من مرحبا *
ادامه مطلب

اعترافات دالگورکی: قصّه‌‌پردازی و هوّیت‌سازی


اعترافات دالگورکی: قصّه‌‌پردازی و هوّیت‌سازی

مینا یزدانی*

اعترافات دالگورکی(1) داستانی جاسوسی- سیاسی است که نگارش آن به سفیر روسیه در ایران در سال‌های پایانی سلطنت محمّد شاه و آغاز سلطنت ناصرالّدین شاه نسبت داده شده است. در این داستان تاریخ‌وار، که آفریدۀ قصه‌نویسی ایرانی در دهۀ1930م/۱۳۱۰ هـ ش بود، کنیاز دالگورکی دردهۀ۱۸۳۰ م با مأموریت مخفی در مقام مترجم سفارت روسیه به ایران رفت، مسلمان شد، و به کسوت آخوندی درآمد. وی شماری از ایرانیان، ازجمله بنیان‌‌گذار آتی آیین بهایی را به کار جاسوسی گماشت. اندکی پس از بازگشت به روسیه، با نام شیخ عیسی لنکرانی به عتبات رفت و درآنجا طلبۀ شیرازی جوانی را برانگیخت که نهضت بابی را به راه اندازد. آنگاه خود به عنوان سفیر روسیه به ایران بازگشت و این بار مقدمات ظهور آیین بهایی را فراهم آورد. با درهم تنیدن رویدادهای تاریخی با ماجراهای تخیلی، هدف روایی اعترافات دالگورکی القای این باور بود که جنبش بابی و آیین بهایی پیامد نقشه‌های سفیر روسیه برای درهم شکستن اتحاد مسلمان بوده است. هدف نویسنده تحقق یافت و این داستان در بین کسانی که استعمارگران را صحنه‌‌سازِ قادر رویدادهای تاریخ ایران در دورۀ قاجار می‌دانستند عین واقعیت پنداشته شد.
چگونگی تاثیر اعترافات دالگورکی در دگرگونی بهایی‌ستیزی از نگرشی دینی به جنبشی سیاسی پیش از این بررسی شده است.(2) ناهمخوانی این قصۀ هدفمند با اسناد و واقعیت‌های تاریخـی و تناقضات درونی آن را نیز دیگران بررسیده‌اند.(3) از آنجا که دگردیسی این داستان به گرد روایتی تاریخ‌زدا را در جای دیگری کاویده‌ام،(4) در این نوشتار بیشتر به تبارشناسی جهان‌نگری اعترافات دالگورکی در دهه‌های نخستین پس از انقلاب مشروطه پرداخته‌ام. بررسی کشاکش بین آریایی‌گرایی و اسلام‌گرایی در آن دوران، نشان می‌دهد که اعترافات دالگورکی با دگرسازی و اجنبی‌سازی بهاییان به آمیختن این دو گرایش هویتی می‌پردازد.
1. تاریخچه پیدایش و نسخه‌های مختلف
اعترافات دالگورکی، پیش از آن که در آغاز دهۀ 1320 شمسی به چاپ رسد، سال‌ها به صورت دست نوشته و با عنوان «زنجیر خوشبختی» در تهران و مشهد در چرخش بود. حسن اعظام قدسی مندرجات این «جزوه خطّی» را یکسره در خاطرات خود آورده است.(5) جزوه چنین آغاز می‌شود:
چون قرائت این سطور از نظر مذهبی و اخلاقی و مملکتی و تاریخی واجب شمرده شد او را زنجیر خوش بختی قرار دادیم. در هر خانواده واردشود خوش بختی را با خود خواهد برد و چنان چه نگاه داری شده یا استنساخ نشده و رد شود ملال خاطر فراهم خواهد آمد. آن چه تا کنون شنیده شده و به تجربه رسیده است، چندین خانواده به واسطه استنساخ خوش‌بخت شده و چندین خانواده به واسطه نگاه داری به سختی معیشت و مرض مبتلا شده‌اند. یک نسخه سواد بردارید و به نزدیک ترین دوست خود هدیه کنید. قطع زنجیر خوش‌بختی باعث بدبختی است.(6)
سید محمّد باقر حجازی مدیر روزنامۀ وظیفه، با این ادعا که این یادداشت‌ها را یکی از رجال ایران در سال1314 منتشر کرده بود، «سبک عبارت» آن را «تصحیح» کرد(7) و آن را با عنوان «گزارش گینیاز دالقورکی» در کتاب اسلام و مهدویّت آورد و ظاهراً در سال 1321 به چاپ رساند.(8) به گفتۀ کسروی، «اعترافات دالگورکی» در سال 1322 ش «در دو سه روزنامه» به چاپ رسید.(9) در پایان سال1322ش نیز، این نوشته در بخش تاریخی سالنامه خراسان منتشر شد.(01) نسخه‌های اعظام ، حجازی و سالنامۀ خراسان خود تفاوت‌هایی عمده دارند. پاره‌ای از این تفاوت‌ها آشکارا ناشی از دشواری خواندن دست نوشته بوده است.(11) گوناگونی این نسخه‌ها، امّا از این حدّ فراتر می‌رود، وگاه به وضوح حاصل «تصحیح»‌ها و دخالت‌های ماهوی و یا سلیقه‌ای در متن است. در یک مورد تفاوت نسخه‌ها به گشودن رمز داستان جاسوسی یاری می‌رساند و آن گزارش نحوۀ جانشینی حضرت محمد است. در نسخه‌های اعظام و حجازی جانشینی حضرت محمّد با نگرشی سنّی‌گرا تشریح شده است و آن این که «قبل از رحلت»، حضرت محمّد خود «اجماع امّت» را ملاک رهبری مسلمین قرارداد.(21) امّا، بر اساس نسخۀ سالنامۀ خراسان، پس از فوت پیامبر، حضرت علی «اجماع امّت» را پذیرفتند، بی‌آن که این شیوۀ گزینش بر اساس سفارش پیامبر بوده باشد.(31) به عبارت دیگر، در نسخۀ اخیر نحوۀ جانشینی به گونه‌ای روایت شده که تناقض آشکار با باور شیعیان نداشته باشد.
چند ماهی بعد، در 1323ش مصادف با 15 شعبان [سالگرد تولد امام دوازدهم شیعیان] متن یادشده با عنوان «یادداشت‌های کینیاز دالقوروکی» در تهران انتشار یافت، با این هشدار: «یک درس عبرت برای مسلمین، بخوانند و به هوش آیند،» و «حقیقت مذهب باب و بهاء.» از آن زمان تا کنون «اعترافات» بارها به گونه‌های مختلف خطی، تایپی و ژلاتینی، در 50 تا 60 صفحه قطع ربعی، منتشر شده است. غالب این چاپ‌ها از جمله چاپ سوم تهران(41) و نشر یازدهم در اصفهان(51) فاقد تاریخ انتشار، و تعداد نسخه‌های انتشار یافته‌اند .در چاپ تهران نیز بسیاری عبارات در مقایسه با چاپ سالنامه خراسان و نسخۀ حجازی برای زدودن برخی تناقضات آشکار در متن تغییر یافته بود. بارزترین این تغییرات مربوط به نحوۀ جانشینی حضرت محمّد است که در این روایت معنایی کاملاً شیعی یافته بود: حضرت محمّّد قبل از رحلت حضرت علی را به جانشینی خود تعیین کردند، ولی حضرت علی برای پرهیز ازاختلاف گوشه‌نشینی گزیدند.(61) پس از دگرگونی‌های مختلف و متوالی در متن، با چاپ سوم در تهران، که تاریخ دقیق انتشارش نا‌معلوم است، متن «اعترافات» تثبیت شد و چاپ‌های متعدد بعدی بر اساس این نسخه بود. یکی از این نسخه‌ها مقدمه‌ای مفصل و پانوشت‌هایی از «مرحوم آیت‌الله شیخ محمّد خالصی» داشت.(71) در این مقاله، منبع نقل قول‌ها، از نسخۀ تهران، چاپ سوم است، مگر جز این تصریح شود.
2. سازندۀ «اعترافات» چگونه می‌اندیشد؟
با تغییرات مکرّر و متوالی در نسخه‌های گوناگون «اعترافات» و تنش‌ها و تناقضات درونی آن مشکل بتوان از اندیشه‌ای منسجم در سراسر این اثر سخن گفت. با این همه، می‌توان به نکاتی کلی از تفکّر حاکم بر ذهن سازنده یا سازندگان این نوشته پی‌ برد. «اعترافات» معجونی از اندیشه‌هاست با سه رکن اصلی: الف) ملیّت‌گرایی و نژادپرستی؛ ب) اسلام‌خواهی به ویژه اسلامی که عامل وحدت بخش ملّی است؛ و پ) آخوندستیزی.
این اندیشه‌ها در قالب پاسخ‌های حکیم احمد گیلانی به پرسش‌های راوی متبلور شده است. از پرسش‌های عمدۀ راوی یکی این است که ایران با آن همه عظمت چرا از «یونانی و عرب و مغول» شکست خورد.(81) پرسش اساسی دیگر آن که چرا اسلام به فرقه‌های گوناگون تقسیم شد و حقّ باکدام یک است.(91) پرسش‌ها و پاسخ‌های بخش نخست «اعترافات» نشان از اندیشه‌ای عمیقاً ملًیّت‌گرایانه دارد که در دهه‌های پس از انقلاب مشروطیت رواج یافته بود. گیلانی ضعف ایران را ناشی از نفوذ «اجنبی و ملل خارجی» می‌دانست. از سوی دیگر، نوشته گرایشی یهودستیزانه دارد و «یهودی و مزدک»(02) را همراه مسیحیت عامل ایجاد نفاق و سبب ضعف مملکت می‌شمُرد.(12) کار بدانجا رسید که «یک دسته عرب به امر خدای بزرگ چنین ملّت بزرگی را مغلوب کرد.»(22)ناهمخوانی «یک دسته عرب» با «به امرخدای بزرگ» در جملۀ گیلانی، گویای نوعی تنش ذهنی سازنده است که در جای‌جای نوشته جلوه می‌کند؛ تنش بین نژادپرستی و ملیت‌گرائی از یکسو و اسلام خواهی، از سوی دیگر. در عین حال، نظر به پیشینۀ پیچیدۀ «اعترافات» و دگرگونی‌هائی که در طول زمان بر آن وارد شده می‌توان فرض کرد که گوناگونی اندیشۀ حاکم بر این اثر ناشی از دست داشتن بیش از یک تن و یک اندیشه در آفرینش آن باشد. ملیت‌گرایی و نژادپرستی راوی داستان در جای دیگر به شکل تعریف از «نژاد آرین»(32) جلوه‌گر می‌شود که «بی‌نهایت مغرور و وطن‌پرست و با ذکاوت هستند.»(42)
پرسش و پاسخ‌های بعدی راوی و گیلانی گویای وجه غالب دیگر در اندیشه سازندۀ «اعترافات» است: دفاع از اندیشۀ وحدت اسلامی و ضرورت یکی شدن مسلمین فراسوی گونه‌گونی فرق اسلام. این توجه به جوهر اسلام، و یکی دانستن فرقه‌های گوناگون آن در نسخه‌های قدیمی‌تر، از دیــدگاهی سنّی‌گرا می‌تراود. راوی در تعیین جانشینی پیامبر در صدر اسلام به «اجماع امت» معتقد است، و بر این که «هیچ جنگ و نزاعی» در روزگار چهار خلیفۀ اول نبود، تاکید می‌کند.(52) در نسخه‌های بعدی نیز که از منظری شیعی است،(62) تأکید بر وحدت اسلامی همچنان برجا می‌ماند. این تاکید، در همۀ نسخه‌ها، تا آنجاست که نویسنده امام جعفر صادق را در ردیف یکی از مؤسسان شاخه‌های مختلف سنی می‌شمرد: «عبادات پنج‌گانه که بین مسلمین معمول است همه یکی است چند نفر مثل ابوحنیفه یا امام شافعی یا حنبلی یامالکی یا امام جعفر(ع) اینها در اصل دین هیچ اختلافی نداشتند.»(72) به‌علاوه، با قران‌گرایی یادآور می‌شود که «اسلام شعبات ندارد، اسلام عبارت از خدا و قرآن است و یک اصول دارد.»(82)
اسلام دوستی نویسنده، امّا، همانگونه که اشاره رفت، آشکارا با آخوندستیزی همراه است. به عنوان نمونه، وی می‌نویسد که چگونه «مثل یک آخوند» «به هر ظهوری بی‌اعتماد» بوده و «هر ترقی علمی را برای ایران کفر قلمداد» می‌کرده است.(92) نویسنده در همان حال نگاهی تحقیرآمیز نسبت به مردم ایران دارد که خود در تضاد آشکار با ملیّت‌گرایی و نژادپرستی اوست. می‌نویسد «. . . مردم عوام چه می‌فهمیدند که حق و باطل چیست؟(03) در دگرگونی‌های تدریجی، امّا، خرده‌گیری‌ها از رهبران دینی به شکایت از دهری‌گری تبدیل می‌شود از آن جمله: شکایت از «سستی عقیدت بزرگان دین» در نسخه‌های اعظام و حجازی،(13) از «سستی عقیدت بزرگان»(23) در نسخۀ سالنامۀ خراسان و سرانجام، در چرخشی کامل، از «سستی عقیدت بزرگان بی‌دین»(33) در نسخۀ تهران.
3. گفتمان‌های سیاسی- اجتماعی غالب دوران
ویژگی گفتمان‌های سیاسی- اجتماعی چیره در ایران در دهه‌های اولین پس از انقلاب مشروطیت ایران نوعی نگرانی از چیرگی‌جویی‌های اروپاییان معاصر و دل‌مشغولی به خطر تسلط آنان بر کشور بود. این نگرانی دستکم در دو گرایش فکری تجلی می‌کرد. از سوئی، در این دوران، نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی پاسخ‌گوی نیازهای میهن دوستانی بودکه خاطرۀ «صد سال تحقیر» استعمارگران را به یاد داشتند.(43) در کنار این خاطره، یاد شکستی در گذشته‌های دور نیز اندیشۀ آنان را می‌خلید: شکست از تازیان. در واکنش به این دو خاطره و برای درمان احساس کِهتری درونی در مقایسه با اروپائیان، بسیاری از آنان در آرزوی بازآوری شکوه باستان و پاکی نژاد آریایی بودند.(53)
از سوی دیگر، گروهی رستگاری را در بازسازی گذشته‌ای از نوعی دیگر می جستند. آرمان متفکران شیعی این دوران، که از اندیشه های اصلاحگرا بهره جسته بودند، بازآوری اوضاع و احوال صدر اسلام بود. برخی این گرایش را به «سلفی» یا حتی «وهّابی» تعبیر کرده‌اند.(63) دغدغۀ اصلی این متفکرین نجات عالم اسلام بود از آنچه «انحطاط» می‌شمردندش و رهایی از سلطۀ استعمارغرب. آنان درمان درد را تحقق وحدت اسلامی می‌دانستند آن هم بر اساس قرائتی متمایل به نحلۀ سنّی از تاریخ اسلام و به ویژه چهل سال آغازین آن.(73) کسانی در میان آنان، برای دوری جستن از اختلاف بین فرق، و ردّ آنچه غُلُو و خرافاتش می‌دانستند، به نحلۀ سنّی نزدیک‌تر شده بودند تا شیعی، و با آنکه خود از علمای دینکار بودند، به شدت از روحانیون شیعه انتقاد می‌کردند.(83) اعترافات دالگورکی از میان این دو گرایش متفاوت که هر کدام هویتی خاص را پی گرفته بود، سر برآورد. ساختن و پرداختن این اثر، امّا ، مقدماتی دیگر نیز داشت.
4. پیش‌زمینه‌های اعترافات دالگورکی
نگارش اعترافات دالگورکی و چاپ آن، که با فاصله‌ای چند ساله صورت گرفت، هر یک زمینه‌ای خاص دارد.
الف) زمینۀ فکری و ادبی نگارش متن
واقعیت آن است که نوعی بهائی‌ستیزی صرفاً دینی در فضای اجتماعی حاکم در ایران آن روز جریان داشت. سه سند که هر یک نمایندۀ شیوۀ ویژه‌ای از اندیشۀ اجتماعی بودند، هم از لحاظ فرم و هم محتوا، زمینه‌ساز آفرینش اعترافات دالگورکی شدند. دو اثر اوّل، هر دو اسنادی ساختگی بودند، یکی‌ نمونۀ کامل تعصّب دینی‌‌/ نژادی، و دیگری نمونۀ روس‌هراسی. نوشتۀ سوم، گفت‌وگویی خیالی و نمونۀ دل‌مشغولی و نگرانی از مطامع و دست‌اندازی‌های امپریالیسم بود.
«پروتوکل‌های بزرگان یهود» (The Protocols of the Elders of Zion)، سندی که پلیس مخفی روسیه تزاری آن را جعل کرده بود و حکایت از توطئه بین‌‌المللی یهودیان برای سلطه بر جهان می‌‌کرد، حداقل در بین جماعت کتابخوان آن زمان شناخته شده بود. ترجمۀ عربی «پروتکل‌ها» در 1920 منتشر شده بود و به آسانی می‌توانست به عنوان الگوئی مناسب در دسترس آفریینده اعترافات دالگورکی قرار گرفته باشد.(93) رگه‌هایی از تأثیر عناصر اصلی تفکر غالب بر اروپا در دهۀ 1930، یهودستیزی از یک سو، و دشمنی با مرام اشتراکی در «اعترافات» آشکار است.(04) در این سال‌ها، گزارش‌های گوناگون دربارۀ یهودآزاری در اروپا به ایران هم می‌رسید و می‌توانست عاملی در برانگیختن بهائی‌ستیزان به پیروی از رفتار یهودستیزان اروپائی شده باشد.(14)
داستان سند جعلی وصیت‌نامۀ پطرکبیر که در اواخر قرن نوزدهم توسط مهاجرین لهستانی برای تحریک افکار عمومی به سود خویش و به زیان روسیه تزاری، در پاریس جعل شد و انتشار یافت، به ایران نیز رسیده بود و در نشریه‌های آن دوران بازتاب می‌یافت.(24) بر اساس این «وصیت‌نامه» سیاست پنهانی روسیه باید معطوف به هدف تسلط بر اروپا و دستیابی به آب‌های گرم خلیج فارس از راه دستیابی بر ایران باشد.(34) پیوند بین این نقشه و وصیت‌نامۀ ساختگی و اعترافات دالگورکی از آنچه انتشاردهندگان و مدافعان اثر اخیر نوشته‌اند، آشکار است. سید محمّد باقر حجازی، چنان که گفتیم، در «تصحیح» و انتشار «اعترافات» نقش داشت. وی، در اسـلام و مهدویت، پیش از آن که به انتشار این اثر بپردازد، آنجا کـه در شرح فرقه‌‌های اسلامی به شیخیه می‌رسد، می‌نویسد: «در همین اوان بود که نقشۀ وسیع پطرکبیر را خاندان رومانوف در روسیه به موقع اجرا گذارده بودند ولی در کشورهای شرقی که باید فعالیت سیاسی خود را بکار برند به یک وحدت اجتماعی و جامع دینی برخوردندکه شکستن آن دشوار می‌نمود.» به ادعای او، فعالیت سیاسی روس‌ها بر استفاده از «سلاح قوی» دین برای شکستن این وحدت متمرکز شد. از همین رو بود که، به گفتۀ حجازی، در حوزه‌ها‌ی علمیّه طلبه‌هایی با «موهای بور و چشمان زاغ» ظاهر شدند. همو می‌افزاید که «آقای کینیاز دالگورکی، از اهل روسیه یکی از آن طلاب است.»(44)مرتضی احمد.آ.، از هواداران جدّی اصالت اعترافات دالگورکی، نیز انگیزۀ روسیه در طرح توطئه ایجاد دین جدید در ایران به واسطه دالگورکی را پیدا کردن راهی به دریای آزاد می‌داند.(54)
نوشته‌ها و اندیشه‌های هشدار دهنده دربارۀ امپریالیسم- به عنوان نمونه سیاست طالبیِ عبدالرحیم طالبوف- دیری بود در ایران رواج داشت.(64) دالگورکی یکی از چهره‌های گفت‌وگوی خیالی در نوشتۀ طالبوف نیز بود. در روایت طالبوف، سفیر روس و انگلیس در منزل سفیر عثمانی چگونگی تسلط بر ایران را بررسی می‌‌کردند. سفیر روس در سیاست طالبی «نکلای سرگیویچ دلقاروکی» بود، که در اواخر عهد ناصرالدین شاه در ایران به سر می‌برد،(74)چنانکه گفتیم، اعترافات دالگورکی به دیمیتری ایوانویچ دالگورکی، وزیر مختار روس در عهد محمد شاه و اوایل عهد ناصری، نیز نسبت داده شده است.
سید محمّد باقر حجازی، در پاسخ به اولین نوشته‌هائی که دربارۀ ساختگی بودن «اعترافات» منتشر شدند، و برای اثبات اصالت آن، چنین نوشت: «بر حسب تصادف کتاب سیاست طالبی . . . به دست آمد که نویسنده در ضمن مقالات سیاسی خود کینیاز دالقورکی شرحی داده و شرح حال او را نوشته که مطابق است با آنچه خود او در یادداشت‌ها نوشته که پس از پایان مأموریت محرمانه به سفارت ایران نامزد شده است. لذا کسانی که در هویت او تردید دارند به کتاب سیاست طالبی مراجعه کنند.»(84) پیداست که حجازی دو دالگورکی یاد شده یعنی، نکلای سرکیویچ، سفیر روس در اواخر عهد ناصرالدین شاه را که طالبوف درباره‌اش نوشته، با دیمیتری ایوانویچ، سفیر روس در عهد محمد شاه و اوایل عهد ناصرالدین شاه، که اعترافات دالگورکی قرار است از زبان او باشد، یکی دانسته است.
تأثیر سیاست طالبی در آفرینش اعترافات دالگورکی حتی در محتوای آن نیز قابل بررسی است. برای مثال، طالبوف از نفوذ و دخالت «نکالای سرکیویچ دالقاروکی» در امور داخلی ایران می‌نویسد، و این که «عزل شاهزاده ظل‌السلطان» از جمله «ماموریت»های وی بوده است.(94) همین ادعا به گونه‌ای اغراق‌آمیز در اعترافات دالگورکی نیز به چشم می‌خورد. دالگورکی قصۀ «اعترافات» در این باره می‌نویسد: «در مردن فتحعلی شاه ظل‌السلطان را تحریک کردم که دعوی سلطنت نماید، ولی. . . به محض این که از دربار امر شد که باید با محمدمیرزا پسرعباس میرزا ولیعهد مساعدت شود، عملیات را وارونه نمودم.»(05) در این مثال خاص، طالبوف مسعود میرزا ظل‌السلطان را در نظر دارد و راوی «اعترافات» ظل‌السلطان پسر فتحعلی شاه راکه به اسم عادلشاه در تهران تاجگذاری کرد.(15)روایت طالبوف و نوشته‌های مشابه که حکایت از نقشه‌های استعماری روس و انگلیس در ایران داشت، در دهه‌های پس از انقلاب مشروطیّت مقبولیت خاص یافته بود. داستان دالگورکی بیانگر همان حال و هوای زمان و بیم همۀ ایرانیان بود.
ب) زمینۀ تاریخی و اجتماعی انتشار اعترافات دالگورکی
ویژگی بارز گفتمان‌های سیاسی– اجتماعی ایران در سال‌های آغازین دهۀ 1320 آمادگی جامعۀ ایران برای توهّم توطئه بود. برافتادن رضا شاه، پادشاهی که بسیاری از ایرانیان او را هم برکشیده و هم سرنگون شده به دست بیگانگان می‌دانستند، و تحمیل جنگی بزرگ که در آن بی‌طرفی ایران نادیده گرفته شده بود این تصوّر را رواج داد که همه چیز خارج از اقتدار خود ملّت، و با نقشه‌ریزی و قدرت بی‌نهایت دولت‌های استعمارگر روی می‌دهد. در چنین فضائی، داستانی هدفمند که آیینی ایرانی با ریشه در اعتقادات شیعۀ دوازده امامی را زاییدۀ نقشۀ دولت‌های خارجی معرفی می‌کرد، بازاری پر رونق یافت، به ویژه از آن رو که این داستان اقلیتی را در نظر داشت که از پیش آماج تعصب و تعرّض بسیاری از ایرانیان بود.
5. گمانه‌زنی در بارۀ آفریننده یا آفرینندگان «اعترافات»
توجّه به وجوه غالب اندیش حاکم بر «اعترافات دالگورکی» که آرمان آن بازسازی چهل سال اولّیه اسلام، و محور آن اتحاد فرق مختلف اسلام برای مقابله با دول «اجنبی» است، و افسوس آن از «تولید نفاق» در «دین حنیف حقّه،» حاکی از آن است که این قصۀ هدفمند از بطن جریان اصلاح‌گرای اسلامی معروف به «سلفی» زاده شد.(25) افزون بر این رگه‌هایی از اندیشه‌های ملّیّت‌گرای نژادپرست نیز در این اثر به چشم می‌خورد. بنابراین، آفرییندۀ اصلی «اعترافات» می‌بایست هم این دو گرایش فکری ناهمخوان را داشته باشد، هم استعداد قصه‌پردازی و هم اعتقاد به بابی- بهایی‌ستیزی.
در میان مسلمانان سلفی‌گرای ایرانی این دوران، شیخ ابراهیم زنجانی، از علمای مشروطه‌طلب، عضو حزب دمکرات و از نمایندگان مجلس دوّم، توجّه خاصّ می‌طلبد،(35) هم به سبب سازگاری کلّی اندیشه اش با «اعترافات دالگورکی» و هم، به دلیل شباهت ساختار متن و سبک نگارش‌اش، به ویژه در نوشته‌های واپسین‌اش، با آن دارد. در واقع، بسیاری از اندیشه‌های شیخ ابراهیم زنجانی، در دهه‌های آخرین عمرش، همان اندیشه‌های خالق یادداشت‌هاست. زنجانی، هم گرایش‌های «سلفی» و آخوندستیزی و هم تمایلات نژادپرستی و ناسیونالیستی داشت، هم بهایی‌ستیز بود و هم رمان‌نویس. گرایش ناسیونالیستی و عرب ستیزانه‌اش در آنچه با عنوان «اندکی از تاریخ ایران» نوشته است، به نقل قول‌های حکیم احمد گیلانی می‌ماند. به عنوان نمونه، از «طبع وحشی و خشن و نادان» «عرب‌های سوخته برشته» شکایت می‌کند که بر ایران غالب شدند، و بر این می‌بالد که «نژاد ایرانی از جنس آرین است» و افسوس‌اش از این است که «اعراب بادیه‌نشین» «نسل خالص ایران را از بین بردند.»(45) زنجانی البته بر ضرورت تحقق وحدت اسلامی هم تأکید می‌کند. پس از شرحی که دربارۀ اختلاف شیعه و سنی می‌دهد، می‌‌نویسد: «فعلاً بر اسلامیان لازم است این بحث بی‌اثر را کنارگذاشته به حفظ ممالک اسلامیه و توافق بر استعمال قوا بر ضد دشمنان اسلام کار کنند.»(55) در همان حال، آخوندستیزی‌اش به شدت و تندی نخستین نسخه‌های «اعترافات» است با همان مضمون و محتوا. باآن که خود بر منبر می‌رود و موعظه می‌کند، بر آن است که «اسلام قطعاً روحانی ندارد.»(65) منتقد سرسخت «ملاّها» است، و از «یک دستۀ بی‌دیانت معمّم» که به او «خصومت، حسد و تبعیض» ورزیده‌اند، می‌نالد.(75) زنجانی در جایی از خاطراتش همان جمله‌ای را آورده است که در قدیمی‌ترین نسخۀ «اعترافات دالگورکی» نیز آمده: «یک مرید خر بهتر از یک ده شش دانگ است.»(85) در موردی دیگر، راوی «اعترافات» می‌نویسد:
بهترین مبلغ ما آخوندها بودند و کمک عمده را آن‌ها به ما می‌کردند، زیرا با هرکس مخالفتی داشتند او را بابی یا بهایی قلمداد می‌نمودند آن وقت ما آنها را جلب و مساعدت می‌کردیم و البته آنها پناهی جز ما نداشتند. از اینها گذشته هرکس را طالب بودیم به وسایل محرمانه آخوندها را با او طرف می‌کردیم تا او را بابی و کافر قلم‌داد کنند.(95)
و شیخ ابراهیم زنجانی نیز آنگاه که سیاحت‌نامۀ ابراهیم بیگ «محرمانه» به دستش رسید چنین نوشت:
من گمان کردم از مطالب بابیه است که آخوندهای نادان ما مردم را از اطلاع بر خرافات این‌ها منع کرده . . . و به این وسیله اهمیت داده‌اند که گویا چنان پرمعنی است که هر کس بداند قبول می‌کند و بدبختانه . . . با هرکس عناد پیدا کردند و فایده نبردند یا کسی خواست بدکاری ایشان و تباهی ایشان را بگوید، او را به این تهمت تلف کرده مال و عیالش را مباح نمایند.(06)
به طور کلّی می‌توان گفت که زبان و شیوۀ نگارش زنجانی به ویژه در نوشته‌های متأخرش چون زندگینامۀ خود نوشته‌اش شباهت آشکار با «اعترافات دالگورکی» دارد.(16) یکی از روش‌هایی که در این هر دو نوشته به کار رفته، بیان دیدگاه‌ها در قالب گفت‌وگوی بین دو نفر است.(26)
نکتۀ قابل توجه دیگر دربارۀ زنجانی توانایی و تجربۀ او در نوشتن و ترجمۀ رمان است. وی که خواننده پر و پا قرص رمان‌های فرنگی بود، رمان‌های متعدد نیز نوشته و یا ترجمه کرده بود.(36) بنابر این، می‌توان تصوّر کرد که از عهدۀ آفریدن افسانۀ «اعترافات» به خوبی برآید. شیوۀ شخصیت‌پردازی‌اش در رمان‌هایش نیز بی‌شباهت با شیوۀ نگارش افسانۀ «اعترافات دالگورکی» نبود.(46) در خاطراتش از کتاب‌هائی که خوانده بود یاد کرده است از جمله: «کتب مرحوم طالبوف»، «کتاب حاجی بابا» و «رمان‌های جدید که از طهران» خواسته بود. در بارۀ هدف و خواستش نوشته است که: «به تدریج برای بیدار کردن مردم بر ضد استبداد و ستم و برای تنبیه بر ضد خرافات و آدم فریبی عالِم نمایان و محو اسلام که کرده‌اند و بدعت‌ها که در دین گذاشته‌اند،» اقدام می‌کند.(56)
از سوی دیگر، زنجانی به شدت بهایی‌ستیز بود. هنگام دستگیری مبلّغ بهایی، علی محمّد ورقا، در زنجان که به اعدام او منجر گشت، با وی «مجادله» داشته است و شرحی از آن را در خاطراتش روایت کرده و آن را اسباب «زیادی اشتهار و مسلمیت و بزرگی» خود دانسته.(66) در پی این مجادله، ردیّه‌ای نیز در ردّ اعتقادات بابی و بهایی نوشت.(76) زنجانی با خواندن نشریه‌های سیاسی دورانش، از جمله حبل المتین، با گفتمان‌های ضداستعماری آن زمان آشنا شده بود.(86) افزون بر این، ارتباطش با دایره ازلیان فعّال در دوران مشروطه را شاید بتوان سبب تشدید انگیزه‌های بهایی‌ستیزی او شمرد.(96)
شباهت‌های دیگری نیز در کارهای زنجانی و «اعترافات دالگورکی» می‌توان دید. برای مثال، در خاطراتش با شیوه و بیانی که به خوبی یادآور حال و هوای «اعترافات» است، قول وزیر همایون، حاکم وقت زنجان، را دربارۀ دخالت‌های روس و انگلیس در ایران نقل می‌کند. روس هراسی در این گفته‌ها به اندازه‌ای است که «حتی فنای امیر کبیر که واقعاً محیی ایران بود در باطن به اشارۀ ایشان [روس‌ها]» دانسته می شود.(07) آشنایی زنجانی با برخی علوم آن زمان نیز(17) می‌تواند یادآور اظهار نظرهای علمی راوی داستان «اعترافات دالگورکی« باشد. نظر زنجانی، دربارۀ موضوع جانشینی حضرت محمّد، نیز با روایت «اعترافات» ناهمخوان نیست.27
از کسانی که در انتشار «اعترافات» دستی داشتند یکی سید محمّد باقر حجازی بود که به شهادت آن چه در اسلام و مهدویّت نوشته است در زمینه جانشینی حضرت محمّد، همچون راوی نسخه‌های اولیّه «اعترافات دالگورکی» دیدگاهی متمایل به دیدگاه اهل سنّت داشت.(37) خطوط اصلی اندیشه‌های وی، در زمینه اصلاح‌گرایی اسلامی و بازگشت به اسلام اولیه برای نجات از انحطاط، نیز نمونۀ اندیشه‌های سلفی ایرانی و همسو با فکرغالب بر «اعترافات دالگورکی» است. به علاوه، او نخستن کسی بود که از دستیابی «یکی از رجال» به این جزوه در سال 1314ش یاد کرد. حجازی نیز دستی بر رمان‌نویسی داشت.(47) امّا، احتمال این که حجازی تنها آفرییندۀ «اعترافات» بوده باشد ضعیف می‌نماید زیرا، بر خلاف نوشته‌های زنجانی، در نوشته‌های او تأکیدی بر نژادپرستی و برتری نژاد آریایی-که یکی از عناصر اصلی فکری «اعترافات» است- یافت نمی‌شود. افزون بر این، شباهتی نیز بین نثر او و نثر «اعترافات» -آن گونه که در مورد سبک شیخ ابراهیم زنجانی صادق است- وجود ندارد. از همین رو، نقش او را در خلق «اعترافات» می‌توان در نهایت ًدر حد همکاری دانست. پس از مرگ زنجانی در 1313ش، حجازی پس از «تصحیح» متن جدید «اعترافات» با عنوان «زنجیر خوشبختی» آن را در اسلام و مهدویت در تهران به چاپ رساند. نکتۀ نیازمند یادآوری آن است که آیت‌الله محمد خالصی، از دست اندرکاران نشر «اعترافات،» نیز سابقۀ همکاری با محمد باقر حجازی و آشنایی با شیخ ابراهیم زنجانی داشت.(57) اشارۀ احمد کسروی به هویت سازندۀ این اثر به احتمالی دربارۀ سید محمّد باقر حجازی است که در تهران بود و تلاش‌های نه چندان موفق او در رمان‌نویسی-کاری که به کلی از نظر کسروی عبث بود-(67)می‌تواند انگیزۀ اشارۀ کسروی به او به عنوان «مرد بی‌مایۀ بلندپروازی که در طهران است و سال ها به شناخته گردانیدن خود می‌کوشد،» بوده باشد.(77)
6. سخن پایانی
مروری بر دل‌مشغولی‌های اندیشمندان ایرانی در دو سه دهه پس از مشروطیّت، در سال‌های میان دو جنگ جهانی، به گاه برآمدن پهلوی اوّل و پادشاهی او، گویای آن است که «اعترافات دالگورکی» پرداخته آن زمانه بود. آفرینش و گیرایی این نوشته را نیز می‌توان حاصل گفتمان‌های چیرۀ سیاسی- اجتماعی در سال‌های مقدم و مقارن با نگارش آن شمرد. نگرانی از تهدیدها و دخالت‌های استعمار، آریایی‌گرایی از طرفی و اسلام‌گرایی از طرف دیگر، بیگانه‌هراسی به نحو عام و روس‌هراسی به نحو خاص، و پذیرش گستردۀ نظریّه توطئه، همگی را می‌توان از ویژگی‌های آن گفتمان‌ها دانست.
این ویژگی‌ها گویای دو گرایش هویتی متفاوت، و حتّی متضاد در میان ایرانیان بود، یکی آریائی (و ضد عرب)، دیگری اسلامی. «اعترافات دالگورکی» را، که در زمان پادشاهی رضا شاه نوشته شد، می‌توان پژواک این دو گرایش مختلف دانست. در چنین اوضاع و احوالی بهایی‌ستیزان فرصت آن یافتند که «دگرِبومیِ» دینی را با «دگرخارجیِ» استعمارگر به هم بندند و به این ترتیب بهاییان را دشمن میهن‌پرستان نژادپرست آریایی نیز برنمایانند. به سخن دیگر، قصّّۀ هدفمند «اعترافات» با دگرسازی بهاییان دو گرایش هویتی ناهمسان را همساز کرد.
این متن بهایی‌ستیزانه نمایانگر تغییر و تحولات دیگری نیز بود. ویراستاری‌های پی در پی که برای هرچه باورپذیرتر گشتن روایت، و سازگارتر کردنش با اوضاع زمان، به مرور انجام شد خود دگرگونی‌های اجتماعی-تاریخی ایران در سال‌های انتشار نسخه‌های مختلف «اعترافات» را باز می‌تابید. ملیّت‌گرایی این نوشته پژواک ملیت‌گرایی زمان پیدایش‌اش در سال‌های نیمۀ دوم دهۀ 1310 ایران بود و به تبع مایۀ آخوندستیزانه‌اش نیز غلیظ‌تر. امّا، در ویراستاری‌های پی در پی، در نیمۀ دهۀ 1320، و بازگشت قدرت علمای اسلامی، مایۀ ضدآخوندی متن به‌تدریج رقیق‌تر شد،(87) تا آنجاکه در واکنش به فعالیت گروه‌های غیرمذهبی دوران، همانگونه که اشاره شد، به متنی دهری‌ستیز تبدیل گشت.
این واقعیت به درستی تأئید شده که دیو نماندن (demonization) «دیگری» زمان و موقعیتی ویژه می‌طلبد.(97) «اعترافات دالگورکی» درست در زمان و موقعیت مناسب انتشار یافت. «زنجیرخوشبختی» با درونمایه‌های نژادپرستانه و آشکارا آخوندستیزانه در دوران رضا شاه به چرخش درآمد. چاپ و انتشار رسمی و گستردۀ داستان، امّا، پس از تبعید او روی داد، یعنی در اوج مقبولیت نظریه‌های توطئه در گفتمان‌های سیاسیِ ملّتی که پادشاهی پهلوی را هم برآورده و هم باژگون ساختۀ بیگانگان می‌دانست. افزون بر این، آشوب‌ها و تلخکامی‌های ناشی از جنگ جهانی دوّم بر سینۀ مردم ایران سنگینی می‌کرد. همزمان، آزار و کشتار یهودیان در اروپا نیز الگویی در پیش روی برخی کسان گذاشت تا غیرخودی بیافرینند، ناکامی‌ها را ناشی از او دانند، و او را آماج خشم خویش کنند.
گرچه «اعترافات دالگورکی» فراوردۀ نگرش‌های سیاسی دهۀ 1930م/1310ش بود، امّا، بن مایۀ این روایت سیاسی که آیین‌های بابی و بهایی ساختۀ دست دولت‌های استعمارگرند، هنوز رنگ نباخته است. سبب‌های ماندگاری این افسانه در نوشته‌ای دیگر بررسی شده است.(08) آنچه به پژوهش‌های بیشتر نیاز دارد پیامدهای عملی این ماندگاری برای باورها و رفتار بخشی قابل توجه از ایرانیان نسبت به «دگراندیشان» دینی است. پژوهشگران و مفسران نظریه‌های توطئه و «دیونمائی» فرهنگی، بر این نکته تصریح کرده‌اند که جهان‌بینی توطئه‌گرا در ذات پدیده‌ای متضاد با مداراگری است و می‌تواند بنیان اخلاقی اجتماع را ویران سازد.(18) آثار ناگوار «اعترافات دالگورکی» در ایران امروز، و توجیه آزار بهاییان به عنوان «عمّال استعمار» و «ایادی صهیونیزم» را می‌توان شاهد زندۀ چنین حقیقتی دانست.
----------------------------------------------------------------------
* دانشجوی دورۀ دکتری در بخش تمدن‌هاي خاور نزديك و ميانۀ دانشگاه تورانتو. این نوشته بخشی از کتاب مینا یزدانی دربارۀ تاریخ‌نگاری و بافت روائی تاریخ معاصر ایران است که متن انگلیسی آن نیز در نشریۀ دیگری منتشر خواهد شد.
-------------------------------------------------------------------------------
پانوشت‌ها:
1 . نوشتۀ منسوب به دالگورکی با عنوان های متعدد و مختلف منتشر شده است، در متن این مقاله از آن به عنوان اعترافات دالگورکی یا «اعترافات» یاد می شود. در ایران، برای «دالگورکف» علاوه بر «دالگورکی»، نام هائی چون «دالغورکی»، «دالقورکی»، «دلگروکی» و «دلقاروکی» هم آمده است.
2 . ن. ک. به: محمّد توکلی طرقی، «اسلام‌گرایی و بهایی‌ستیزی در ایران»، ایران نامه، سال نوزدهم، شمارۀ 1 و 2 (زمستان 1379، تابستان 1380)، صص79-124. دربارۀ «اعترافات دالگورکی» و توّهم توطئه در ایران ن. ک. به: احمد اشرف، «توهم توطئه»، گفتگو، شمارۀ 8 (تابستان 1374)، صص 7- 45. نیز ن. ک. به:
Ahmad Ashraf, “The Appeal of Conspiracy Theories to Persians,” Princeton Papers (Winter 1997), pp 55-88; and Moojan Momen, “Conspiracy Theories and Forgeries: The Baha’i Community of Iran and the Construction of an Internal Enemy,” forthcoming. Encyclopedia Iranica, s.v. “Dolgorukov Memoirs.”
3 . ن.ک. به: احمد کسروی، «آفتاب حقایق یا دروغ رسوا»، پرچم (1:4، اردیبهشت 1322)،169-177؛ بحثی در رد اعترافات مجعول منتسب به کینیاز دالگورکی، چاپ دوّم (طهران: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری،352 ش)؛ مجتبی مینوی، «انتقاد کتاب: شرح زندگانی من»، راهنمای کتاب، سال ششم، شمارۀ 1و2 (فروردین واردیبهشت 1342)، 25-26؛ نیز ن. ک. به:
“Conspiracies and Forgeries: The Attack upon the Baha’i Community in Iran: A Response to Dr. David Yazdan’s Article, Muslim Brotherhood—Part VIII,” Persian Heritage vol. 9, no.35 (2004):27-29
4 . مینا یزدانی، «اعترافات دالگورکی: از قصّه تا گرد روایت»، در دست انتشار.
5 . «یادداشت‌های کنیاز دالغورکی،» حسن اعظام قدسی (اعظام الوزاره)، خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، دو جلد (تهران، نشر کارنگ، 1379) صص910- 929. این کتاب، امّا، سال‌ها پس از نگارش‌اش برای نخستین بار در سال 1342ش به چاپ رسیده است، بنا بر این با آن که نسخه مندرج در کتاب او، چنان که از بررسی محتوای آن و مقایسه نسخه ها بر می آید، قدیمی ترین نسخۀ موجود است، امّا اولین نسخۀ به چاپ رسیده نیست. اعظام قدسی در پی درج جزوه ای که در آن به تلاش برای اثبات روسی بودن منشاء آیین بهایی پرداخته، شرحی از احکام آن راکه «به وسیله انگلیسی ها به دست آورده» ارائه داده است. اعظام قدسی، خاطرات من 929-933.
6 . «یادداشت‌های کنیاز دالغورکی»، اعظام قدسی، همان، ج 2، صص910-911. اعظام قدسی در ادامۀ بحثی در «پیدایش فرق و سالک[کذا] یا ادیان به عناوین مختلف بعد از پیغمبر و خلفای راشدین»، از این جزوه خطی «راجع به پیدایش باب» یاد کرده است. وی «جزوه» را از نسخۀ خطی ابوالحسن بسطامی نامی «ماشین» می‌کند و در کتاب خود می‌آورد. آگاهی از تاریخ دقیق پدیدار شدن «زنجیر خوشبختی» آسان نیست. اعظام قدسی تاریخ دسترسی‌اش به «جزوۀ خطی» را هنگام حدوث واقعه‌ای مربوط به اشتغال وی در انبار غلّه در کوتاه زمانی پیش از کودتای 1299 شمسی، در زمان نخست وزیری قوام‌السلطنه، می‌داند. اعظام قدسی، خاطرات من، ج 2، صص 683-682 و 910. اقوال دیگر صحت و دقّت اعظام قدسی را در این مورد تأیید نمی‌کنند. از جمله به گفتۀ احمد کسروی در بهاییگری: «از سه چهار سال پیش نوشته‌ای به نام یادداشت‌های کینیاز دالغورکی به میان آمده که زنجیرۀ خوش‌بختی گردانیده شده و کسانی نسخه‌هایی برداشته به این و آن می‌‌فرستند.» احمد کسروی، بهاییگری (تهران: کتابفروشی پایدار، بی تا)، ص 70؛ و لجنۀ ملّی نشر آثار بهایی نیز در 1324ش از پیدایش «اعترافات دالگورکی» در «این هفت- هشت سال اخیر» یاد می‌کند. بحثی در رد اعترافات مجعول منتسب به کینیاز دالگورکی، ص 23. بنابر این می‌توان گفت این متن برای نخستین بار در دهۀ 1310 ش به شکل دستنویس به چرخش درآمده، هم در تهران و شاید پیشتر از آن هم در خراسان - اگر گفتۀ اعظام را دربارۀ نسخۀ خطّ ابوالحسن بسطامی قابل اعتماد بدانیم.
7 . روزنامۀ وظیفه، شمارۀ 41ّ، 18 مهر 1323. حجازی روشن نمی‌کند که از کدام رجل، و از چه شکل انتشار سخن می‌گوید. به هر حال، نشانی از انتشار «اعترافات» در سال 1314ش در دست نیست.
8 . «گزارش گینیاز دالقورکی»، سید محمد باقر حجازی، اسلام و مهدویت (تهران: چاپخانۀ بانک ملی ایران. بی تا)، صص 109-147. از این نسخه در مقالۀ حاضر به عنوان «نسخۀ حجازی» یادخواهد شد. هرچند اسلام و مهدویت فاقد تاریخ انتشار است، از آنجا که در متن آن (ص 109) از سال 1320 به عنوان «سال قبل» یاد شده، کتاب می‌بایست در سال 1321 منتشر شده باشد. خان بابا مشار در فهرست کتاب‌های چاپی سال انتشار این کتاب را درج نمی‌کند، و کسروی هم که در 322 ش از «اعترافات دالگورکی» می‌نویسد، در اردیبهشت ماه در پرچم تنها از دستنوشته بودن نسخه، و در بهاییگری تنها از چاپ آن «به تازگی» در «دو سه روزنامه» یاد می‌کند و نامی از اسلام و مهدویّت حجازی نمی‌برد. کسروی، «آفتاب حقایق یا دروغ رسوا»، 170. و ___ بهائی‌گری، ص 70.
9 . همانجا
10 . «اعترافات سیاسی: اعترافات کینیاز دالقورکی جاسوس روسیه تزاری در ایران»، سالنامۀ خراسان (مشهد: 1322)، 129-160. در این مقاله از این نسخه با عنوان «نسخه سالنامه خراسان» یاد خواهد شد.
11 . برای مثال، در صفحۀ اول نسخۀ اعظام «قریۀ لرامیتک» ثبت شده، و در نسخه‌های سالنامه خراسان و حجازی، «قریۀ لمراسک» و در نسخۀ تهران قریۀ «اسک».
12 . «گزارش گینیاز دالقورکی»، در حجازی، همان، صص 118-119، «یادداشت‌های «کنیاز دالغورکی»، اعظام قدسی، همان، ص 915.
13 . اعترافات سیاسی 137-138.
14 . کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش مذهب!! بابی و بهائی در ایران. چاپ سوم (تهران: کتابفروشی حافظ، بی‌تا) . ازاین نسخه در مقالۀ حاضر به عنوان «نسخۀ تهران» یاد خواهد شد.
15 . باز هم بخوانید تا حقیقت را بدانید: اسرارباب و بهاء یا اعترافاتی کینیاز دالگورکی و اسرار فاش شده. چاپ یازدهم (اصفهان: کتابفروشی جوادیه، بی‌تا). از این نسخه در مقالۀ حاضر به عنوان «نسخۀ اصفهان» یاد خواهد شد.
16 . «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش،» ص 18.
17 . اعترافات کینیاز دالگورکی، سفیر روسیه در عهد تزار، به انضمام مقدمه بسیار جالب از مرحوم آیت‌الله خالصی (تهران: کانون انتشارات محمّدی، بی‌تا). از این نسخه در این مقاله به عنوان «نسخۀ خالصی» یاد خواهد شد. بنا بر یکی از پانوشت‌ها (شمارۀ 14 صفحۀ 80)، کار آیت‌الله خالصی بر روی این اثر، پس از بازگشت وی از تبعید به یزد (1325-1327)، یعنی سال‌ها پیش از فوتش (1324ش) بوده و احتمال دارد که خود وی نیز آن را به چاپ رسانده باشد و نسخه‌ای که ما در دست داریم اولین چاپ آن نباشد. دربارۀ نفش خالصی در انتشار «اعترافات دالگورکی»، ن. ک. به:
Mehdi Abedi, “Shi‘ite Socialization in Pahlavi Iran: Autobiographical Sondages in a Postmodern World,” Michael M.J. Fischer and Mehdi Abedi (Eds.). Debating Muslims: Cultural Dialogues in Postmodernity and Tradition (Madison: The University of Wisconsin Press, 1990), p. 51.
18 . «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش،» صص 8-12.
19 . همان، ص 19-17.
20 . نسخۀ سالنامۀ خراسان تنها به یهود اشاره می‌کند. «اعترافات سیاسی»، سالنامۀ خراسان، ص 132.
21 . «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش»، همان، صص 8-9
22 . همان، ص 10.
23 . در سالنامۀ خراسان «نژاد ایرانیۀ» آمده است (ص140).
24 . «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش»، ص 21.
25 «یادداشت های کنیاز دالغورکی»، اعظام قدسی، ص 915؛ حجازی، ص119؛ «اعترافات سیاسی»، سالنامۀ خراسان، ص 138.
26. «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش»، ص 18.
27. همان، ص 19. قرار دادن مذهب شیعه اثنی عشری به عنوان مذهب پنجم (یا مذهب امام جعفر صادق) در کنار مذاهب چهارگانه اهل سنت، سابقۀ تاریخی دارد. اطلاع از این سابقه، در شناختن بستر فکری اعترافات دالگورکی، رهگشاست. این نکته اولین بار در عهد نادر شاه و به عنوان یکی از شرایط او برای پذیرش تاج و تخت مطرح شد. ن. ک. به:
Said Amir Arjomand, The Shadow of God and the Hidden Imam: Religon, Political Order and Societal Change in Shi ‘ite Iran from the Beginning to 1890 (Chicago: University of Chicago Press, 1984), p. 216.
با برافتادن نادر این داستان هم به فراموشی سپرده شد تا آن که در پی کوشش‌هایی برای نیل به وحدت اسلامی در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، شش تن از علمای شیعۀ عراق از جمله محمدکاظم خراسانی و عبدالله مازندرانی در 1911م فتوایی در بارۀ لزوم اتحاد «کافّه مسلمین» صادر کردند. در این فتوا از مذهب شیعه به عنوان یکی از«فرق پنجگانه اسلام»، که اختلافشان سبب «انحطاط دول اسلام» و «استیلای اجانب» گردیده یاد شده است. ن. ک. به: العرفان، 3:4 (فوریه 1911)، صص 160-61؛ و نیز به:
Rainer Brunner, Islamic Ecumenism in the 20th Century: The Azhar and Shiism between Rapproachment and Restraint (Leiden: Brill, 2004), p. 43.
این اندیشه در میان اصلاح‌گران سلفی بعد از مشروطیت در ایران نیز جایی داشت. در سال‌های پس از چاپ اعترافات دالگورکی یعنی در دهۀ 1320 و 1330، نیز این فکر مدافعان پرشور داشت. از جمله حاج مهدی سراج انصاری که معتقد بود: «فرقی که میان شیعه و سنی هست، عین همان فرقی است که میان شافعی و حنبلی و خنفی و مالکی سنی‌هاست.» ن. ک. به: رسول جعفریان، حاج سراج انصاری: ستاره‌ای در عرصۀ مطبوعات اسلامی (قم: مؤسسۀ اطلاع رسانی اسلامی، 1382)، ص 95.
28 . «یادداشت های کنیاز دالغورکی»، اعظام قدسی، ص 915؛ «گزارش گینیاز دالقورکی، حجازی، همان، ص119؛ «اعترافات سیاسی»، سالنامۀ خراسان، ص 137؛ «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش»، ص 17.
29 . همان، ص 15.
30 . همان، ص 43.
31 . ن. ک. به: «یادداشت‌های کنیاز دالغورکی،» اعظام قدسی، ص 912؛ و «گزارش گینیاز دالقورکی»، حجازی، ص111.
32 . ن. ک. به:«اعترافات سیاسی»، ص 132.
33 . ن. ک. به: «کینیاز دالگورکی یا اسرارپیدایش»، ص 8. .
34 . ن. ک. به شاهرخ مسکوب، «ملّی‌گرایی، تمرکز، و فرهنگ در غروب قاجاریّه و طلوع پهلوی،» داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع (تهران: نشر و پژوهش فرزان، 1373) ص 8.
35 . ن. ک. به:
Mohamad Tavakoli-Targhi, “Narrative identity in the works of Hedayat and his Contemporaries,” in Sadeq Hedayat: His Work and His Wondrous World, ed. Homa Katouzian (London: Routldge, 2008), pp. 107-123.
36 . ن. ک. به: رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی- سیاسی ایران؛ از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی، سال‌های 1320-1357)، چاپ ششم. (قم: رسول جعفریان، 1385)، صص. 705 و651.
37 . برای آشنایی با اندیشه‌های سلفی و وهّابی ن. ک. به:
Rainer Brunner, Islamic Ecumenism in the 20th Century: The Azhar and Shi‘ism between Rapproachment and Restraint, trans. Joseph Greenman (Leiden: Brill, 2004),18, 39, 72 and passim; Encyclopedia Islam, 2nd ed., s.v. “Salafiyya.” Encyclopedia of Islam; 2nd ed., s.v. “Wahhabiyya.” Encyclopedia of Islam, 2nd ed., s.v. “Islāh.”; Jakob Skovgaard-Petersen, Defining Islam for the Modern Egyptian State: Moftis and Fatwas of the Dar al-Ifta (Leiden: Brill,1997).
برای مقایسۀ بین فکر سلفی و وهّابی و مشابهت‌ها و تفاوت‌هایشان ن. ک. به:
Tayfun Atay, “The Significance of the Other in Islam: Reflections on the discourse of a Naqshbandi Circle of Turkish Origin in London,” The Muslim World, No.89 (Jul-Oct 1999), pp. 467-77.
38 . آمیزه‌هایی از این ویژگی‌ها در منش و روش بسیاری از علمای اسلام در این دوران نمایان بود. از اکابر آنان می‌توان از سید اسدالله خرقانی و شریعت سنگلجی نام برد. ن. ک. به: جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی- سیاسی ایران، صص. 703-726.
39 . برای ترجمۀ فارسی بعضی از «پروتکل»‌ها ن. ک. به: غلامرضا سعیدی، خطر
جهود برای جهان اسلام و ایران (تهران: انتشارات کتابفروشی محمدی، 1335)، صص 116-120. برای مقایسه‌ای بین «پروتکل‌ها» و اعترافات دالگورکی ن. ک. به:
Moshe Sharon, “The ‘Memoires of Dolgorukov’ and the Protocols of the Elders of Zion,” Honestly-Concerned, http://honestlyconcerned. info/bin/articles.cgi?ID=IR12607&Category=ir&Subcategory=19(accessed 10 Feb.09)
اشاره به این نکته بی‌فایده نیست که اعترافات دالگورکی بازار نوشته‌ها و اسناد جعلی را رواج داد. در سال‌های 1330 و 1331، حدود یک دهه پس از انتشار یادداشت‌های دالگورکی، که حزب توده نفوذ قابل ملاحظه‌ای در ایران یافته بود، سازمان سیا به جعل و نشر خاطرات لاهوتی پرداخت که به تشخیص یک عضو سیا محبوبیتش وی را نامزد مناسبی برای به دست گرفتن زمام قدرت در ایران- در صورت بر سر کار آمدن یک دولت دست نشانده شوروی- کرده بود. احمد اشرف، «توهم توطئه،» گفتگو، شماره 8 (تابستان 1374)، صص 21-22. در این مورد همچنین ن. ک. به:
Donald Wilber, Adventures in the Middle East (Princeton: 1986), p. 191.
40 . ن. ک. به: اشارات راجع به یهود و مزدک و نقش آن‌ها در «خرابی» کشور. کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش، ص 8 .
41 . بررسی نشریه‌های اسلامی دهۀ 1320 و آغاز دهۀ 1330 نشان می‌دهد که همانند زمان نگاشتن اعترافات دالگورکی بهایی‌ستیزی در این دوران نیز با یهودستیزی، و ضدیت با کمونیسم همراه بوده است. برای مثال، ن. ک. به: نوشته‌های متعدد به قلم سید عبدالکریم فقیهی شیرازی، در پرچم اسلام، شمارۀ 8 (26 اردیبهشت 1325)، و شمارۀ 13 (30 خرداد 1325)؛ و نیز به: مقاله شیخ ابوالفضل نجم‌آبادی در دنیای اسلام، شمارۀ 76 (22 خرداد 1327)؛ و نیز به حاج سراج انصاری، «غلط بودن اصل اول دیالکتیک، و مخاطرۀ صهیونیزم، و به وجود آمدن مذهب باب در ایران»، ندای حق، شمارۀ 108 (16 مهر 1331).
42 . در بارۀ وصیت‌نامه پطر کبیر در نشریه‌های آغاز دهۀ 1320 ایران نکات جالبی به چشم می‌خورد. از جمله حسین کوهی کرمانی، مدیر نسیم صبا چنین نوشته است: «آنچه محقق شده این سند سیاسی را بعد از پطر به نام وی ساخته‌اند.» وی با نقل بخشی از ماده 9 این «وصیت‌نامه» که می‌گوید « هر چه بیشتر ممکن است به اسلامبول نزدیک شوید . . . انحطاط ایران را تسریع نمائید، تا خلیج فارس نفوذ کنید،» می‌افزایدکه «تقریباً همه جانشینان پطر و تمام پیروان طریقۀ امپریالیستی روسیه سیاستی را که این وصیت نامه معین نموده است در ایران تعقیب نموده‌اند.» حسین کوهی کرمانی، از شهریور 1320 تا فاجعۀ آذربایجان و زنجان: تاریخ روابط روس و ایران. ج اول (تهران: انتشارات روزنامه نسیم صبا، 1321). صص 20-21.
43 . در این باره ن. ک. به:
Muriel Atkin, “Myths of Soviet-Iranian Relations.” in Nikki R. Keddie and Mark G. Gasiorowski (Eds.) Neither East nor West: Iran, the Soviet Union, and the United States (New Haven: Yale University Press, 1990), pp. 100-114.
44 . حجازی، اسلام و مهدویّت، ص 93.
45 . مرتضی احمد. آ، پرنس دالگورکی. چاپ سوم (تهران: دارلکتب الاسلامیه، 1346)، ص 38.
46 . عبدالرحیم طالبوف، سیاست طالبی (طهران: مطبعۀ شمس، 1329ق/1290 ش/1911م). طالبوف سیاست طالبی را در 1320ق/1281ش/1902م نوشته بود. این کتاب سال‌ها پس از مرگش به چاپ رسید. ن. ک. به: آدمیت، اندیشه‌های طالبوف تبریزی (تهران: انتشارات دماوند، 1363)، ص 4.
47 . اولین دالگورکی که به ایران آمد، نیکولای آندریویچ (Nikolai Andreevich) (1792-1847) بود که در سال 1245 هـ.ق. [1829 م.]، در دوران سلطنت فتحعلی شاه و ولایتعهدی عباس میرزا، برای بررسی علل قتل گریبایدوف و همچنین نظارت در اجرای مواد معاهدۀ ترکمان‌چای به عنوان سفیر روسیه وارد تبریز شد و تا جمادی الآخر 1246 [نوامبر1830] در ایران ‌ماند. ارتباط و مکاتبات وی بیشتر با قائم مقام و عبّاس میرزا بوده است. ن. ک. به: فاطمه قاضی‌ها، اسنادی از روند اجـرای معاهدۀ ترکمـان‌چای (1245-1250 هـ.ق.) (تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران،1374). صص 40-42. دومین دالـگورکی، دیمیتری ایوانویچ (Dimitri Ivanovich Dolgorukov) است که «اعترافات» به نام او انتشار یافته. وی در سال 845 م [1261 هـ.ق] به مقام وزیر مختاری روسیه در ایران رسید و تا سال 854 م [1270 هـ.ق.] در این سمت باقی ماند. سومین دالگورکی که در مقام سفارت روسیه به ایران آمد نیکولای سرگیویج (Nikolai Sergeevich) (1840-1913) بود. وی که در دهۀ آخر عهد ناصری، از 1886 تا 1889 در ایران بود، همان است که طالبوف در سیاست طالبی درباره‌اش سخن گفته. ن. ک. به: عبدالرحیم طالبوف، همان.
48 . محمّد باقر حجازی، «معرفی کتاب اسلام و مهدویت»، روزنامۀ وظیفه، شمارۀ 41 ( 18 مهر 1323).
49 . طالبوف، همان، ص 5.
50 . «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش»، ص 15.
51 . ن. ک. به: عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه. دو جلد. چاپ دوم (تهران: زوّار،1341)، صص 42-1. طالبوف نیز می‌نویسد، «روس‌ها . . . برای کاشتن تخم نفاق زمین را خوب شخم [می]‌نمایند . . . از عهد پطر کبیر تا به حال رجال روس را ندیدم که در این خیال تصرف ایران غالی نباشند.» طالبوف، همان، صص 3-4.
52 . این وجوه البته وجوه مشخصی از اندیشۀ سلفی است، امّا نشانه‌های غلبۀ این اندیشه در اعترافات دالگورکی از این بیشتر است. یکی از نشانه‌های مهم اشاره به قرآن‌گرایی است. چنانکه گفتیم، در این «اعترافات» آمده است که «اسلام عبارت از خدا و قرآن است و یک اصول دارد. ... اسلام جز این چیز دیگری نیست.» «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش»، صص 19-18. چنین تأکیدی بر قرآن در مقابل حدیث وجه دیگری از اندیشه سلفی و از زمینه‌هایی دوری نسبی از شیعه و نزدیکی به دیدگاه اهل سنّت بود. در مورد قرآن‌گرایی سلفیّه ن. ک. به: جعفریان، جریان‌ها، ص 705.
53 . دربارۀ شیخ ابراهیم زنجانی ن. ک. ب: مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران، ج 1 (تهران: زوّار، 1347)، ص 15؛ ابوالحسن علوی، «رجال صدر مشروطیت»، یغما، 5:3 (خرداد 1331)، ص 133. و نیز به زندگینامۀ خود نوشت او: شیخ ابراهیم زنجانی، خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی (سرگذشت زندگی من)، به اهتمام غلامحسین میرزا صالح (تهران: کویر، 1379). برای نقد و شرح مبسوطی در بارۀ این کتاب ن. ک. به: محمّد مهدی خلجی، «نقد درونی روحانیّت، گزارش رساله‌ای در سکولارسیم،» ایران نامه، شماره 4 (زمستان 1383)، صص 489-511. به گفتۀ هما ناطق، اصل کتاب خاطرات زنجانی که در کتابخانۀ مجلس نگاهداری می‌شود، با آنچه به چاپ رسیده تفاوت آشکار دارد. ن. ک. به: هما ناطق، «روحانیت از پراکندگی تا قدرت: 1909–828»، ر‌ه‌آورد، شماره 83 (تابستان 2008)،ص 95. زنجانی دادستان دادگاه انقلابی بود که حکم به اعدام شیخ فضل‌الله نوری داد. ن. ک. به: مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران (تهران: سخن، 1383)، ج6: صص 1259-1272.
Edward G. Browne, The Persian Revolution of 1905-1909 (London: Frank Cass & Co,(1966) ,. p 444; Janet Afary, The Iranian Constitutional Revolution, 1906-1911 : Grassroots Democracy, Social Democracy & the Origins of Feminism (New York: Columbia University Press, 1996), pp 258, 265.
از زنجانی نامه‌هایی متعددی نیز خطاب به سیدحسن تقی‌زاده بر جای مانده است. ن. ک. به: ایرج افشار(ویراستار)، نامه‌های تهران (شامل 154 نامه از رجال دوران به سیدحسن تقی زاده)، (تهران: نشر پژوهش فرزان روز، 1378)، صص 65-76؛ _______، (ویراستار)، اوراق تازه‌یاب مشروطیّت مربوط به سال‌های 1325-1330( تهران: انتشارات جاویدان، 1359)، صص 335-345. از تقی‌زاده نیز نامه‌ای خطاب به زنجانی به چاپ رسیده است. ن. ک. به: احمد علی مورّخ‌الدوله سپهر، ایران در جنگ بزرگ 1914-1918 (تهران: 1336)، صص 495-96.
54 . زنجانی، خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، صص 239، 242، و 245.
55 . همان، ص 46.
56 . همان، 30.
57 . همان، صص 112 و 110. برای نمونه‌های دیگر از جمله ن. ک. به: صص 55، 58، 60-68 و 116-117.
58 . زنجانی، خاطرات، ص116 و«یادداشت‌های «کنیاز دالغورکی»، اعظام قدسی، همان، ص 2:925
59 . «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش،» ص 54.
60 . زنجانی، خاطرات، ص 148.
61 . برای مقایسه خاطرات زنجانی و «اعترافات دالگورکی» نگاه کنید به دو نمونۀ زیر:
«رمضان سال چهارم رسید. حالیه من قریب پنج سال است در ایران تحصیل و مطالعه می‌کنم و زحمت می‌کشم و همه قسم فداکاری می‌کنم و بی‌نهایت طرف توجه دربار و وزارت خارجه گشته‌ام. کاملاً از وضعیت خود خرسند و خوشنود بودم.» کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش، ص 17.
و:
«سال 1310 ... خانه و فرش و بعضی اثاثیه و توسعه در زندگی دارم. همسایۀ محترمین هم هستم. حاجی میر بهاءالدین مرحوم به من بیشتر توجه و اعتماد دارد. پسرش حاجی سیداحمد شاگرد نیکو و عزیز من است. شاید پسرانش هم به من توجه دارند.» زنجانی، خاطرات، ص 124.
62 . برای نمونۀ دیدگاه‌های سنّی ن. ک. به گفتگوی زنجانی و «صاحب منصب»، زنجانی، خاطرات،42-50؛ و گفتگوی راوی «اعترافات دالگورکی» و «حکیم احمد گیلانی» دربارۀ علل «شکست» ایران، «کینیاز دالگورکی یا اسرار پیدایش،» صص 8-12.
63 . همان، صص149 ،182، 195. کسروی که به دستنوشتۀ «زنجیر خوش‌بختی» دست یافته بود ضمن نقل دیباچۀ آن که خواننده را به نسخه‌برداری و انتشار متن دستنوشته می‌خواند، این شگرد را یک «افسانه فرنگی» دانست. کسروی، پرچم. (1:4، اردیبهشت 1322)، ص 171.
64 . دربارۀ رمان‌های شیخ ابراهیم زنجانی ن. ک. به: عبدالله شهبازی، «زندگی و زمانۀ ابراهیم زنجانی، جستارهایی از تاریخ تجددگرایی ایرانی،» زمانه، سال دوّم، شماره های 10، (تیر 1382)، صص 13-19، 11، (مرداد 1382)، صص 25-28 و 12 (شهریور 1382)، صص 15-18. چنین به نظر می‌رسد که در «رمان‌گونه»‌های شرارۀ استبداد، و شهریار هوشمند نیز نوعی تلفیق واقعیت و افسانه درکار است.
65 . زنجانی، خاطرات، ص 195.
66 . همان، صص 133-139
67 . ن. ک. به: زنجانی، رجم الدجال فی ردّ باب الضلال (یا ارشاد الایمان)، 2 جلد، 1313. از این کتاب تنها یک نسخۀ خطی در دسترس است. ن. ک. به: علی ابوالحسنی (منذر)، شیخ ابراهیم زنجانی، زمان، زندگی، خاطرات، به ضمیمۀ بحثی در «ولایت تکوینی» پیامبر و ائمۀ معصومین (ع) (تهران: موسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1387)، ص 23.
68 . زنجانی در خاطراتش چنین می‌نویسد: « اول تنبّه من از خواندن حبل‌المتین کلکته و روزنامۀ پرورش مصر شد که از وضع جهان اشاراتی می‌کردند و ایران را بدبخت می‌‌شمردند.» زنجانی، خاطرات، ص 148.
69 . به گواهی ‌نامه‌هایش، زنجانی با ازلیان سرشناسی چون ذکاء‌الملک و صدر‌ العلماء از نزدیک آشنا بود. ن. ک. به: ایرج افشار، اوراق تازه یاب، صص 338 و344. اشارۀ طنزآمیز وی به «مفسد» بودن تقی‌زاده در نامه‌ای به وی گویای چگونگی رفتار او با ازلیان است. ن. ک. به: افشار، همان، ص 340. توضیح آن که شماری از روحانیان از جمله مازندرانی و خراسانی در تلگرافی حکم به «ضدیت مسلک» سیدحسن تقی‌زاده با «اسلا میت مملکت» داده بودند. در پی این حکم، حبل المتین در مقاله‌ای تأ کید کرد که «تقی‌زاده بی‌دین و بابی» نیست. ن. ک. به: افشار، همان صص 207، 214. علاوه بر آنچه گفته شد، زنجانی دوستی نزدیکی نیز با حاج سیّاح محلّاتی داشت که گویا خود از ازلیان بود. دربارۀ ازلی بودن سیّاح ن. ک. به:
Mangol Bayat, Iran’s First Revolution: Shi‘ism and the Constitutional Revolution of 1905-1909 (New York: Oxford University Press, 1991), pp. 67-8.
70 . زنجانی، همان، ص 185.
71 . از جمله با «تاریخ و جغرافی و فیزیک و شیمی و اختراعات عصری،» زنجانی همان، ص 195.
72 . برای بحثی مبسوط دربارۀ افکار زنجانی دربارۀ دیدگاه‌های شیعه و سنّی، و نیز در بارۀ لزوم انتخابی بودن ریاست در «حکومت اسلامیه» ن. ک. به: زنجانی، همان، صص 33-46. آرای وی در این موارد نزدیک به آرای سید اسدالله خرقانی است. ن. ک. به: سید اسدالله خرقانی، محوالموهوم و صحو المعلوم یا راه تجدید عظمت و قدرت اسلامی، با مقدمۀ سیّد محمود طالقانی (بی جا: غلامحسین نور محمّدی خمسه پور، بی تا)، صص 38-41، 78.
73. حجازی، همان، صص 33، 57.
74. از جمله رمان‌های سید محمّد باقر حجازی می‌توان به درویش قربان، فیروزه و طوفان بلا اشاره کرد.
75. دربارۀ همکاری خالصی و سید محمد باقر حجازی ن. ک. به جعفریان، جریان ها و سازما‌ن‌های مذهبی- سیاسی ایران، ص 117. دربارۀ اینکه خالصی شیخ ابراهیم زنجانی را می‌شناخته است ن. ک. به:
Pierre-Jean Luizard, trans. La vie de l’ayatollah Mahdī al-Khālī par son fils (Batal al-Islam) (La Martiniere, 2005), 316.
76. در بارۀ نگاه کسروی به ادبیا ت ن. ک. به: احمد کسروی، در پیرامون ادبیّات (تبریز: احیاء، بی تا)؛ _____، «یکم دیماه و داستانش»، پرچم 1:1 (فروردین 1322)، صص 1-7.
77 . احمد کسروی. بهائیگری. (تهران: کتابفروشی پایدار، بی‌تا)، ص 70. محتوای رمان‌های سیدمحمد باقر حجازی تعلیم اخلاق در قالب داستان‌های عاشقانه بود - قالبی که از دیدگاه کسروی «بیهوده» می‌نمود. ن. ک. به: احمد کسروی، «یکم دیماه و داستانش»، ص 7.
78 . برای مثال، اشاره به «مردم ستمدیده از دست حکام و آخوند» در نسخه‌های اعظام و حجازی، در نسخۀ خراسان به «مردمان ستمدیده» تبدیل شده و در نسخه تهران و نسخه‌های بعد از آن یکسره ناپدید. ن. ک. به: اعظام، «یادداشت‌های کنیاز دالغورکی»، ص 929؛ حجازی، «گزارش گینیاز دالقورکی»، ص 147؛ و سالنامۀ خراسان،«اعترافات سیاسی،» ص 160.
79. ن. ک. به:
Ziva Amishai-Maisels, “The Demonization of the ‘Other’in the Visual Arts,” in Demonizing the Other, edited by Robert S. Wistrich (Amsterdam: Harwood, 1999), pp. 44-72.
80 . ن.ک . به: پانوشت شماره 5.
81 . ن. ک. به:
Leonidas Donkins, “The Conspiracy Theory, Demonization of the Other,”Innovations, Vol. 11, No.3 (1998), pp. 349-360.
ادامه مطلب

طلوعی دیگر ؛ تاریخچه کوتاه دیانت بابی و بهائی قسمت 1

نامه جامعه بهائی به آیت الله صادق لاریجانی

 
ساخت سال 1388 نشریه اینترنتی ای بهاء.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده